*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
کیارش ولی فقط زخم زبون می زد کم کم دیدم دارم خودمو بخاطر چه آدمایی دارم نابود می کنم شروغ کردم یه زندگی جدید رو ساختن یه سال دیگه می خواستم تا درسم تموم بشه تموم وقتم وفکر حواسم رو دادم به درس خوندن مامان پیشنهاد داد با فانی نامزاد بشم اگه ازش خوشم اومد عقدش کنم دلم نمیومد دل مامان رو بشکنم می دونستم خیلی نگرانمه قبول کردم فانیم مهربون بود عاشقم شد فقط خیلی حسود بود بهش علاقه پیدا کردم بعد از چند ماه نامزادی با بر گذاری یه جشن با شکوه عقدش کردم
ماه وش : برای نازنینم جشن گرفتی
- نه فقط مامان وبابا می دونستن خونه عمو
ماه وش : حالا احساست نسبت به اونا شده نفرت
- نه چون برام ارزش ندارن دیگه همیشه دوست داشتم خودمو بخوان
ماه وش : فانی که می خواست
- فانی : فقط از ظاهر من خوشش اومده بود
ماه وش نگاهم کرد وگفت : من فقط همینی که هستی رو می خوام باشی
- همیشه همین بودم
ماه وش بلند شد
- نمی خوای بدونی مادرت چی گفته
نگاهم کرد وگفت : چی شد
- جوابش بله بود اگه تو شک نداشته باشی
ماه وش نگام کردوگفت : بهت اعتماد کردم کیهان
چی شد اسمم رو گفت لبخند زدم وگفتم : از اعتمادت پشیمون نمیشی
لبخند زد وگفت : نمیشم
- نمی خوای حرفی بزنی خواسته هات
ماه وش : خواسته ای ندارم .فقط
- فقط چی
ماه وش : خانوادم چی
لبخند زدم وگفتم : مگه جاشون بده اگرم دوست داشته باشن براشون خونه می خرم
ماه وش :نه منظورم این نبودکه میگی خونه بخرم
-پس چی ؟!
ماه وش: منظورم همینجا بود نمی خوام فکر کنی سواستفاده می کنم نگرانشونم
- منم گفتم جاشون خوبه منظورم اینجاست میگم یکی بیاد جای مادرت که لازم نباشه آشپزی کنه
ماه وش: کیهان من منظورم این نبود
بلند شدم وگفتم : می دونم این نظرات خودمه
لبخند زد
- حالا دوباره اسمم رو صدا بزن
خندش گرفت وگفت : من برم دیر وقته
- میری چرا انقدر عجله داری
ماه وش : دیر وقته آخه شما هم بخوابید
- باز شدم شما
ماه وش : کیهان ...تا بخوام عادت کنم طول می کشه
- همینم خوبه
ماه وش : شب بخیر
- شب بخیر
با رفتنش نشستم سرجام باید برنامه ریزی می کردم کاش مامان دیرت میومد تا من راحت کارامو انجام می دادم
کیهان :
کیارش ولی فقط زخم زبون می زد کم کم دیدم دارم خودمو بخاطر چه آدمایی دارم نابود می کنم شروغ کردم یه زندگی جدید رو ساختن یه سال دیگه می خواستم تا درسم تموم بشه تموم وقتم وفکر حواسم رو دادم به درس خوندن مامان پیشنهاد داد با فانی نامزاد بشم اگه ازش خوشم اومد عقدش کنم دلم نمیومد دل مامان رو بشکنم می دونستم خیلی نگرانمه قبول کردم فانیم مهربون بود عاشقم شد فقط خیلی حسود بود بهش علاقه پیدا کردم بعد از چند ماه نامزادی با بر گذاری یه جشن با شکوه عقدش کردم
ماه وش : برای نازنینم جشن گرفتی
- نه فقط مامان وبابا می دونستن خونه عمو
ماه وش : حالا احساست نسبت به اونا شده نفرت
- نه چون برام ارزش ندارن دیگه همیشه دوست داشتم خودمو بخوان
ماه وش : فانی که می خواست
- فانی : فقط از ظاهر من خوشش اومده بود
ماه وش نگاهم کرد وگفت : من فقط همینی که هستی رو می خوام باشی
- همیشه همین بودم
ماه وش بلند شد
- نمی خوای بدونی مادرت چی گفته
نگاهم کرد وگفت : چی شد
- جوابش بله بود اگه تو شک نداشته باشی
ماه وش نگام کردوگفت : بهت اعتماد کردم کیهان
چی شد اسمم رو گفت لبخند زدم وگفتم : از اعتمادت پشیمون نمیشی
لبخند زد وگفت : نمیشم
- نمی خوای حرفی بزنی خواسته هات
ماه وش : خواسته ای ندارم .فقط
- فقط چی
ماه وش : خانوادم چی
لبخند زدم وگفتم : مگه جاشون بده اگرم دوست داشته باشن براشون خونه می خرم
ماه وش :نه منظورم این نبودکه میگی خونه بخرم
-پس چی ؟!
ماه وش: منظورم همینجا بود نمی خوام فکر کنی سواستفاده می کنم نگرانشونم
- منم گفتم جاشون خوبه منظورم اینجاست میگم یکی بیاد جای مادرت که لازم نباشه آشپزی کنه
ماه وش: کیهان من منظورم این نبود
بلند شدم وگفتم : می دونم این نظرات خودمه
لبخند زد
- حالا دوباره اسمم رو صدا بزن
خندش گرفت وگفت : من برم دیر وقته
- میری چرا انقدر عجله داری
ماه وش : دیر وقته آخه شما هم بخوابید
- باز شدم شما
ماه وش : کیهان ...تا بخوام عادت کنم طول می کشه
- همینم خوبه
ماه وش : شب بخیر
- شب بخیر
با رفتنش نشستم سرجام باید برنامه ریزی می کردم کاش مامان دیرت میومد تا من راحت کارامو انجام می دادم
۲۵.۳k
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.