*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
بابا دستی به شونم کشید وگفت : من پشتتم بابا
مامان : کیانوش یه جوری میگی انگار من پشت بچه ام نیستم من فانی رو می شناسم کینه ایه
- اول ازش تعهد می گیرن چون قصد آسیب زدن به ماه وش رو داشته بعدشم تا ماه وش رضایت نده اونو ازاد نمی کنن باید تقاصشو پس بده
مامان : ما بخاطرخاله ات اومدیم بخاطر عموت
- من چی مامان من مهم نیستم
مامان : اون موقع ماه وش با تو نسبتی نداشت
ناراحت مامان رو نگاه کردم وگفتم : از اولم دوسش داشتم
مامان : دوسش داشتی آوردیش تو خونه کنار خودت کنار فانی که از رقبهاش بی زار بود
- شما فقط حرفتون فانی حتا بهم تبریکم نگفتید نه من نه ماه وش رضایت نمیدیم اونا ازاد بشن احمق نیستم .
بابا : به زمان نیاز دارید
سکوت کردم دیگه هر چقدر مامان حرف زد جوابشو ندادم ولی بابا هیچی نمی گفت ونگران نگاهم می کرد برای اینکه دیگه این حرف خاتمه پیدا کنه گفت : عروسم کجاست
مامان ناراحت نگاش کرد بابا توجه نکرد رفتم بالا ودر اتاقش رو زدم در رو باز کرد با دیدنم گفت : چی شد کیهان ؟!.
- چیز خاصی نشد همونجور که فکر می کردم شد
ماه وش : فکر کنم اشتباه ...
اخم کردم وبا بوسه ام ساکتش کردم وگفتم : دیگه این حرفو نزن ماه وش
نگاهم کرد تو چشام وگفت : پس چرا ناراحتی
- از مامان ناراحتم
ماه وش : اونم به فکر دختر خواهرشه
- از وقتی یاد دارم مامان هواشو داشت کلا فانی رو دوست داره اونم همیشه از این موضوع سو استفاده کرده
ماه وش : خوب حق داشته
بعد با شیطنت خندید لبخند زدم وپیشونیشوبوسیدم وگفتم : من میرم عزیزم مواظب خودت باش
ماه وش : تو بیشتر
- حالا انرژیمو بده تا وقتی برگشتم سر حال باشم
ماه وش : انرژیت تو یخچاله
- نچ رو به رومه
با صدای در برگشتم مامان بود ماه وش می خواست فاصله بگیره ازم نزاشتم وبه تو بغلم فشردمش اروم سلام کرد مامان نگاش کرد وگفت : کیهان بیا کارت دارم
- فعلا عزیزم مواظب خودت باش
رفتم اتاقم مامان اونجا بود کتم رو برداشتم وکیفم رو
- کارم داشتی
مامان : کاش اول فانی رو طلاق می دادی بعد با ماه وش عقد می کردی یا حداقل حالا عقدش نمی کردی یه نامزا ی ساده
- مامان من کارامو انجام دادم امروز فردا از فانی جدا میشم
مامان رو بوسیدم ورفتم پایین از بابا خداحافظی کردم می دونستم کنار اومدن با این موضوع برای مامان سخته
کیهان :
بابا دستی به شونم کشید وگفت : من پشتتم بابا
مامان : کیانوش یه جوری میگی انگار من پشت بچه ام نیستم من فانی رو می شناسم کینه ایه
- اول ازش تعهد می گیرن چون قصد آسیب زدن به ماه وش رو داشته بعدشم تا ماه وش رضایت نده اونو ازاد نمی کنن باید تقاصشو پس بده
مامان : ما بخاطرخاله ات اومدیم بخاطر عموت
- من چی مامان من مهم نیستم
مامان : اون موقع ماه وش با تو نسبتی نداشت
ناراحت مامان رو نگاه کردم وگفتم : از اولم دوسش داشتم
مامان : دوسش داشتی آوردیش تو خونه کنار خودت کنار فانی که از رقبهاش بی زار بود
- شما فقط حرفتون فانی حتا بهم تبریکم نگفتید نه من نه ماه وش رضایت نمیدیم اونا ازاد بشن احمق نیستم .
بابا : به زمان نیاز دارید
سکوت کردم دیگه هر چقدر مامان حرف زد جوابشو ندادم ولی بابا هیچی نمی گفت ونگران نگاهم می کرد برای اینکه دیگه این حرف خاتمه پیدا کنه گفت : عروسم کجاست
مامان ناراحت نگاش کرد بابا توجه نکرد رفتم بالا ودر اتاقش رو زدم در رو باز کرد با دیدنم گفت : چی شد کیهان ؟!.
- چیز خاصی نشد همونجور که فکر می کردم شد
ماه وش : فکر کنم اشتباه ...
اخم کردم وبا بوسه ام ساکتش کردم وگفتم : دیگه این حرفو نزن ماه وش
نگاهم کرد تو چشام وگفت : پس چرا ناراحتی
- از مامان ناراحتم
ماه وش : اونم به فکر دختر خواهرشه
- از وقتی یاد دارم مامان هواشو داشت کلا فانی رو دوست داره اونم همیشه از این موضوع سو استفاده کرده
ماه وش : خوب حق داشته
بعد با شیطنت خندید لبخند زدم وپیشونیشوبوسیدم وگفتم : من میرم عزیزم مواظب خودت باش
ماه وش : تو بیشتر
- حالا انرژیمو بده تا وقتی برگشتم سر حال باشم
ماه وش : انرژیت تو یخچاله
- نچ رو به رومه
با صدای در برگشتم مامان بود ماه وش می خواست فاصله بگیره ازم نزاشتم وبه تو بغلم فشردمش اروم سلام کرد مامان نگاش کرد وگفت : کیهان بیا کارت دارم
- فعلا عزیزم مواظب خودت باش
رفتم اتاقم مامان اونجا بود کتم رو برداشتم وکیفم رو
- کارم داشتی
مامان : کاش اول فانی رو طلاق می دادی بعد با ماه وش عقد می کردی یا حداقل حالا عقدش نمی کردی یه نامزا ی ساده
- مامان من کارامو انجام دادم امروز فردا از فانی جدا میشم
مامان رو بوسیدم ورفتم پایین از بابا خداحافظی کردم می دونستم کنار اومدن با این موضوع برای مامان سخته
۹.۴k
۲۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.