*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
با خنده نگاش می کردم انقدر خندیده بود نمی تونست بلند شه از تخت سنگ پریدم پایین ودستشو گرفتم کشیدم تا نشست حسابی خیس شده بود
- مزه داد
کیهان یهو بلند شد فهمیدم می خواد منو بگیره در رفتم اونم دنبالم می دویید وایسادم که بهم رسید وگفت : منو میندازی اره
- کیهان شوخی بود تو خودت افتادی این قد وهیکل همینجوری افتادی نچ نچ من بیشتر روت حساب می کردم
کیهان : اشتباه نکردی
یهو دیدم رو هوام جیغ کشیدم .
کیهان : جیغ نزن نترس
- کیهان تو رو جدا غلط کردم می ترسم .
اوردم پایین واخم کرد وگفت : گفتی چی ؟!
- گفتم چی ؟ !!!
کیهان : این چه حرفی بود زدی تکرار نشه
نگاش کردم برگشت منم پشت سرش باز اخمو شد
- کیهان
کیهان : بله
- با خودم بودم چته قیافه می گیری
برگشت نگام کرد وگفت : منو تو نداریم
کتشو در اورد بعدم پیرهنشو
- کیهان کجا میری
کیهان : شنا
رفت تو آب
کیهان : میای یا می ترسی
- نه نمیام
کیهان : می ترسی
- نه
کیهان : پس بیا
- نمیشه .
اومد کنارم وگفت : نترس من مراقبتم
با تردید دستشو گرفتم ورفتیم تو آب خدا رو شکر دریا آروم بود دیگه آب رسیده بود تا گردنم
- کیهان بسه دو قدم دیگه بری جلو خفه میشم
کشیدم بالا وگفت : می دونم حواسم هست
- شب وشنا ودریا دیونگیه
کیهان : کار همیشگیمه نترس دیگه چند بار بگم
دیگه چیزی نگفتم ونگاش کردم
کیهان : می تونی لباستو در بیاری
متعجب نگاش کردم
کیهان خندش گرفت وگفت : تو دست پام می پیچه
رفت طرف ساحل شال ورو لباسیمو در آوردم
کیهان : حالا شنا کن من حواسم هست
با اینکه می ترسیدم ولی حسابی شنا کردم وبهم خوش گذشت کیهانم شنا می کرد همینکه یکم می رفتم نزدیکش می گفت برگرد دیگه انقدر خسته شدم که خوابم گرفت از آب دراومدم کیهانم در اومد ونگام کرد وگفت : چطور بود
- عالی
نگاهش خیره موند روم
- به چی نگاه می کنی
لبخند زد وگفت : مال خودمه باید اجازه بگیرم
حرصی نگاش کردم لباسهاشو برداشت وگفت : بریم
- بریم ولی لباسهای من پر شن وماسه شده
بزار آب بکشم
شال ورو لباسیمو اب کشیدم وبرگشتم پیش کیهان صندل هام رو پوشیدم وگفتم : بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم به کیهان اشاره کردم وگفتم : لخت می شینی تو ماشین
کیهان : نمی تونم لباس خیس بپوشم مثله تو مجبور نیستم
- اره خوب پوشش فقط برای زن هاست
از نگاهم خندید وگفت : حسودم تشریف داری
- به چی حسودی کنم
به خودش اشاره کرد وگفت : به اینکه یکی دیگه نگام کنه حرص نخور
چیزی نگفتم تا برگشتیم خونه از پله های پشتی رفتیم اتاق کیهان
- من که لباسهام پایینه برم بیارم
کیهان : نمی خواد به مستانه میگم بیاره برو حمام
گوشی رو برداشت رفتم حمام شال ولباسمو که تقریبا خشک شده بود در اوردم موهام رو باز کردم آب وان رو باز کردم سردم شد
ماه وش :
با خنده نگاش می کردم انقدر خندیده بود نمی تونست بلند شه از تخت سنگ پریدم پایین ودستشو گرفتم کشیدم تا نشست حسابی خیس شده بود
- مزه داد
کیهان یهو بلند شد فهمیدم می خواد منو بگیره در رفتم اونم دنبالم می دویید وایسادم که بهم رسید وگفت : منو میندازی اره
- کیهان شوخی بود تو خودت افتادی این قد وهیکل همینجوری افتادی نچ نچ من بیشتر روت حساب می کردم
کیهان : اشتباه نکردی
یهو دیدم رو هوام جیغ کشیدم .
کیهان : جیغ نزن نترس
- کیهان تو رو جدا غلط کردم می ترسم .
اوردم پایین واخم کرد وگفت : گفتی چی ؟!
- گفتم چی ؟ !!!
کیهان : این چه حرفی بود زدی تکرار نشه
نگاش کردم برگشت منم پشت سرش باز اخمو شد
- کیهان
کیهان : بله
- با خودم بودم چته قیافه می گیری
برگشت نگام کرد وگفت : منو تو نداریم
کتشو در اورد بعدم پیرهنشو
- کیهان کجا میری
کیهان : شنا
رفت تو آب
کیهان : میای یا می ترسی
- نه نمیام
کیهان : می ترسی
- نه
کیهان : پس بیا
- نمیشه .
اومد کنارم وگفت : نترس من مراقبتم
با تردید دستشو گرفتم ورفتیم تو آب خدا رو شکر دریا آروم بود دیگه آب رسیده بود تا گردنم
- کیهان بسه دو قدم دیگه بری جلو خفه میشم
کشیدم بالا وگفت : می دونم حواسم هست
- شب وشنا ودریا دیونگیه
کیهان : کار همیشگیمه نترس دیگه چند بار بگم
دیگه چیزی نگفتم ونگاش کردم
کیهان : می تونی لباستو در بیاری
متعجب نگاش کردم
کیهان خندش گرفت وگفت : تو دست پام می پیچه
رفت طرف ساحل شال ورو لباسیمو در آوردم
کیهان : حالا شنا کن من حواسم هست
با اینکه می ترسیدم ولی حسابی شنا کردم وبهم خوش گذشت کیهانم شنا می کرد همینکه یکم می رفتم نزدیکش می گفت برگرد دیگه انقدر خسته شدم که خوابم گرفت از آب دراومدم کیهانم در اومد ونگام کرد وگفت : چطور بود
- عالی
نگاهش خیره موند روم
- به چی نگاه می کنی
لبخند زد وگفت : مال خودمه باید اجازه بگیرم
حرصی نگاش کردم لباسهاشو برداشت وگفت : بریم
- بریم ولی لباسهای من پر شن وماسه شده
بزار آب بکشم
شال ورو لباسیمو اب کشیدم وبرگشتم پیش کیهان صندل هام رو پوشیدم وگفتم : بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم به کیهان اشاره کردم وگفتم : لخت می شینی تو ماشین
کیهان : نمی تونم لباس خیس بپوشم مثله تو مجبور نیستم
- اره خوب پوشش فقط برای زن هاست
از نگاهم خندید وگفت : حسودم تشریف داری
- به چی حسودی کنم
به خودش اشاره کرد وگفت : به اینکه یکی دیگه نگام کنه حرص نخور
چیزی نگفتم تا برگشتیم خونه از پله های پشتی رفتیم اتاق کیهان
- من که لباسهام پایینه برم بیارم
کیهان : نمی خواد به مستانه میگم بیاره برو حمام
گوشی رو برداشت رفتم حمام شال ولباسمو که تقریبا خشک شده بود در اوردم موهام رو باز کردم آب وان رو باز کردم سردم شد
۱۵.۹k
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.