شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٨
+چی گوه خوردی
یهو احسان نگام کرد
*گوهو تو خوردی بابات چ گلی اب داده
+ب تو ربطی نداره عوضی اشغال
*خفه شو بابا
احسان رفت تو بالکن ک نشنوه چی میگم
+خفه تو بایدبشی چطور تا الان عشقمو اینا بودم حالا چی شد
*مهم بابات بود و مالو منالش وقتی نیس تو چ ب درد من میخوری
حساب کفری شده بودم
یهو جوری داد زدم ک احسان یهو از تو بالکن اومد تو اتاق
داد زدم و گفتم
+خفه شو اشغاااااال ببند دهنتو دیگ نبینم اسمتو رو گوشیییییم
یهو قطع کردم و گوشیو پرت کردم اونور اما یهو خورد تو شکم احسان و احسان زود گرف گوشیو
سرمو گزاشتم رو زانوم و بلند بلند گریه میکردم
احسان اومد روبروم نشست گفت
-میشه بپرسم چی شده اگ شما هم مثل من نگین ک داخل اتاق اگه بودی بهت مربوط میشد و الان...
یهو وسط حرفش با گریه حرف زدم ک مفهوم نبود
+………
-ها؟
+…………
-نمیفهمم
+…………
-بابا دودقیقه گریه نکن بزار بفهمم چی میگی
چند ثانیه ای چیزی نگفتم
+اون کسی ک فکر میکردم تو هر شرایطی با من میمونه الان کمکم میکنه حالا ک فهمید ک این اتفاقا برام پیش اومده حرفایی زد ک ...
دو باره زدم زیر گریه
احسان گفت
- ی دقیقه گریه نکن ببین چی میگم نمیخواستم بگم یادتونه ک زیر لب امروز ی چیزی گفتین ک من گفتم اگر داخل اتاق بود ب شما هم مربوط میشد
اشکامو پاک کردمو نگاش کردم
-منم امروز رو کسی ک غیرتی میشدمو دوستش داشتم و فکر میکردم ک تو هر شرایطی باهامه تا فهمید ک شرایطی مادی من بهم خورده رردست زد بهم ولی فرقش میدونی با اونی ک من دوستش داشتم تو دوستش داشتی چیه عشقت تو روت گفت ک چرا نمونده اما عشقم نگفتو رفت امروز میخواستم بهش بگم ک شرایط اوکی شده ک دوستم پیجی رو برام فرستاد ک نداشتم ازش دیدم ک بللله اون با یکی دیگ دوسته شرایط منو تو یکیه جفتمون شرایط بدی رو داشتیم فقط من رد کردم و تو تازه واردش شدی جفتمونم امروز کسیو ک فکر میکردیم پامون میمونه رو از دست دادیم درکت میکنم اولی اوایلش سخته ولی بعد قوی میشی واسه دومی نظری ندارم چون تازه امروز باهاش روب رو شدم ولی همه میگن اونم عادی میشه
+موندم با این شرایط چی کار کنم
-خدا بزرگه رد میشه
+ببخشید ی چیزی میخواستم بگم بهتون
-بگین
+از فردا دیگ نیاین جلسه امروزم زود پولشو میدیم
-یعنی نمیخواین کنکور بدین
+اون حرفا ک زدین میخواستم شرکت کنم اما فکر کنم همین خونه هم از ما بگیرن چ برسه ک پولی داشته باشیم ک بخوایم ب شما بابت کلاسا بدیم
ادامه پارت در کامنت
پارت٨
+چی گوه خوردی
یهو احسان نگام کرد
*گوهو تو خوردی بابات چ گلی اب داده
+ب تو ربطی نداره عوضی اشغال
*خفه شو بابا
احسان رفت تو بالکن ک نشنوه چی میگم
+خفه تو بایدبشی چطور تا الان عشقمو اینا بودم حالا چی شد
*مهم بابات بود و مالو منالش وقتی نیس تو چ ب درد من میخوری
حساب کفری شده بودم
یهو جوری داد زدم ک احسان یهو از تو بالکن اومد تو اتاق
داد زدم و گفتم
+خفه شو اشغاااااال ببند دهنتو دیگ نبینم اسمتو رو گوشیییییم
یهو قطع کردم و گوشیو پرت کردم اونور اما یهو خورد تو شکم احسان و احسان زود گرف گوشیو
سرمو گزاشتم رو زانوم و بلند بلند گریه میکردم
احسان اومد روبروم نشست گفت
-میشه بپرسم چی شده اگ شما هم مثل من نگین ک داخل اتاق اگه بودی بهت مربوط میشد و الان...
یهو وسط حرفش با گریه حرف زدم ک مفهوم نبود
+………
-ها؟
+…………
-نمیفهمم
+…………
-بابا دودقیقه گریه نکن بزار بفهمم چی میگی
چند ثانیه ای چیزی نگفتم
+اون کسی ک فکر میکردم تو هر شرایطی با من میمونه الان کمکم میکنه حالا ک فهمید ک این اتفاقا برام پیش اومده حرفایی زد ک ...
دو باره زدم زیر گریه
احسان گفت
- ی دقیقه گریه نکن ببین چی میگم نمیخواستم بگم یادتونه ک زیر لب امروز ی چیزی گفتین ک من گفتم اگر داخل اتاق بود ب شما هم مربوط میشد
اشکامو پاک کردمو نگاش کردم
-منم امروز رو کسی ک غیرتی میشدمو دوستش داشتم و فکر میکردم ک تو هر شرایطی باهامه تا فهمید ک شرایطی مادی من بهم خورده رردست زد بهم ولی فرقش میدونی با اونی ک من دوستش داشتم تو دوستش داشتی چیه عشقت تو روت گفت ک چرا نمونده اما عشقم نگفتو رفت امروز میخواستم بهش بگم ک شرایط اوکی شده ک دوستم پیجی رو برام فرستاد ک نداشتم ازش دیدم ک بللله اون با یکی دیگ دوسته شرایط منو تو یکیه جفتمون شرایط بدی رو داشتیم فقط من رد کردم و تو تازه واردش شدی جفتمونم امروز کسیو ک فکر میکردیم پامون میمونه رو از دست دادیم درکت میکنم اولی اوایلش سخته ولی بعد قوی میشی واسه دومی نظری ندارم چون تازه امروز باهاش روب رو شدم ولی همه میگن اونم عادی میشه
+موندم با این شرایط چی کار کنم
-خدا بزرگه رد میشه
+ببخشید ی چیزی میخواستم بگم بهتون
-بگین
+از فردا دیگ نیاین جلسه امروزم زود پولشو میدیم
-یعنی نمیخواین کنکور بدین
+اون حرفا ک زدین میخواستم شرکت کنم اما فکر کنم همین خونه هم از ما بگیرن چ برسه ک پولی داشته باشیم ک بخوایم ب شما بابت کلاسا بدیم
ادامه پارت در کامنت
۳۲.۲k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.