پارا ۹۱ ☆
پارا ۹۱ ☆
یه لبخند بزرگ و یه چشمک زد و گفت :میگن دوتا چیز همیشه یاد آدما میمونه اولیش اولین عشقه دومی اولین بوسه من امشب تا عمر دارم یادم نمیره تو هم قول بده همیشه یادت باشه امشب چه حسی داشتی ......
حرفایی که میزد بوی عشق میداد معلوم بود با بوسه ایی که طعمشو چشیده بود حسابی دلش پیشم گیر کرده ......... هرچند منم خیلی وقته چشام دنبال نگاهش میگرده جذب جاذبه ی چشماش میشدم ولی این بار فرق داره .........
-قول میدم قسم به جون خودت که برام عزیزی هیچ وقت امشبو فراموش نکنم البته اگه بتونی امشبو پیشم بمونی خیلی شب فراموش نشدنی تری میشه ؟!
پرهام :من که از خدامه بمونم فقط باید ببینم میتونم یجوری با ماهان هماهنگ کنم که بگه من اونجام یکم صبر کن
از آشپزخونه رفت بیرون .......
میزو چیدم که که پرهام برگشت پیشم .......
پرهام:حل شد من مثلا امشب خونه ماهان اینام ....!!!!!!!
-خب پس حالا بیا با خیال راحت شام بخوریم.........
فندکو برداشتم و شمعای روی میزو روشن کردم ...
-مثلا عاشقونش کنیم ....
سرشو آورد سمت شمعا و فوت کرد
-عه چرا خاموش کردی ؟!!
پرهام :همین که کنار همیم خودش عاشقانه س بود و نبود شمع فرقی نداره
بعد از خوردن شام ......
پرهام :واقعا عالی درست کردی خوش به حال مامانت که دختر به این خوبی داره!!!!!
-مامان که نیست دستپختمو بخوره خوش به حال تو و رها که میخورین !
پرهام :اینم حرفیه ! راستی یه سوال !امشب که قرار نیست روی مبل بخوابم ؟!!
-مبل واسه چی !!!!!!!شما رو سر ما جا دارین
پرهام :دور از شوخی و تعارف من کجا میخوابم ؟؟؟!!!!!!!!
-خب معلومه رو تخت من
پرهام:جفتمون رو تختت جا میشیم ؟
-اگه همو بغل کنیم اره
پرهام :چی از این بهتر !!!!
جلو آینه نشستم و شونه رو برداشتم تا موهامو شونه بزنم ......که پرهام اومد تو اتاق .....
پرهام :ساعت ۱۲عه بخوابیم یا زوده ؟
-بخوابیم بهتره
پرهام نشست لبه تخت و مناز آینه نگاش میکردم.......
پرهام :چیو نگا میکنی زود شونه کن بیا بخوابیم دیگه میخوای من بیام شونه کنم موهاتو ؟؟؟؟!!
-هان !!!!!!نه الان تموم میشه .....
برقو خاموش کرد و آروم رفتم سمت تخت ....
همیشه خدا من گوشیمو میارم جلومو میبینم حالا گوشیم معلوم نیست کجاس .......
خیلی آهسته داشتم میرفتم که پام به فرش گیر کرد و ..............
برگرفته از رمان گره #ماکانی
یه لبخند بزرگ و یه چشمک زد و گفت :میگن دوتا چیز همیشه یاد آدما میمونه اولیش اولین عشقه دومی اولین بوسه من امشب تا عمر دارم یادم نمیره تو هم قول بده همیشه یادت باشه امشب چه حسی داشتی ......
حرفایی که میزد بوی عشق میداد معلوم بود با بوسه ایی که طعمشو چشیده بود حسابی دلش پیشم گیر کرده ......... هرچند منم خیلی وقته چشام دنبال نگاهش میگرده جذب جاذبه ی چشماش میشدم ولی این بار فرق داره .........
-قول میدم قسم به جون خودت که برام عزیزی هیچ وقت امشبو فراموش نکنم البته اگه بتونی امشبو پیشم بمونی خیلی شب فراموش نشدنی تری میشه ؟!
پرهام :من که از خدامه بمونم فقط باید ببینم میتونم یجوری با ماهان هماهنگ کنم که بگه من اونجام یکم صبر کن
از آشپزخونه رفت بیرون .......
میزو چیدم که که پرهام برگشت پیشم .......
پرهام:حل شد من مثلا امشب خونه ماهان اینام ....!!!!!!!
-خب پس حالا بیا با خیال راحت شام بخوریم.........
فندکو برداشتم و شمعای روی میزو روشن کردم ...
-مثلا عاشقونش کنیم ....
سرشو آورد سمت شمعا و فوت کرد
-عه چرا خاموش کردی ؟!!
پرهام :همین که کنار همیم خودش عاشقانه س بود و نبود شمع فرقی نداره
بعد از خوردن شام ......
پرهام :واقعا عالی درست کردی خوش به حال مامانت که دختر به این خوبی داره!!!!!
-مامان که نیست دستپختمو بخوره خوش به حال تو و رها که میخورین !
پرهام :اینم حرفیه ! راستی یه سوال !امشب که قرار نیست روی مبل بخوابم ؟!!
-مبل واسه چی !!!!!!!شما رو سر ما جا دارین
پرهام :دور از شوخی و تعارف من کجا میخوابم ؟؟؟!!!!!!!!
-خب معلومه رو تخت من
پرهام:جفتمون رو تختت جا میشیم ؟
-اگه همو بغل کنیم اره
پرهام :چی از این بهتر !!!!
جلو آینه نشستم و شونه رو برداشتم تا موهامو شونه بزنم ......که پرهام اومد تو اتاق .....
پرهام :ساعت ۱۲عه بخوابیم یا زوده ؟
-بخوابیم بهتره
پرهام نشست لبه تخت و مناز آینه نگاش میکردم.......
پرهام :چیو نگا میکنی زود شونه کن بیا بخوابیم دیگه میخوای من بیام شونه کنم موهاتو ؟؟؟؟!!
-هان !!!!!!نه الان تموم میشه .....
برقو خاموش کرد و آروم رفتم سمت تخت ....
همیشه خدا من گوشیمو میارم جلومو میبینم حالا گوشیم معلوم نیست کجاس .......
خیلی آهسته داشتم میرفتم که پام به فرش گیر کرد و ..............
برگرفته از رمان گره #ماکانی
۷.۰k
۲۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.