*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
به تخت نگاه کردم وگفتم : وای چقدر خ...
کیهان از پشت بغلم کرد وگفت : کاش از خدا یه چیز دیگه می خواستم برام جورش کرد
- چی می خواستی مثلا ؟؟؟!!!!
کیهان : تو رو دیگه می دونی چند روزه پیشم نیستی
متحیر گفتم : کیهان تو که هرشب میومدی خونه پویا امروز عصرم باهم رفتیم تو باغ
خندید وبرگردوندم تو چشام نگاه کرد وگفت : کم بود منو می شناسی که اشتهام زیاده
زدم تو سینش وگفتم : بچه پر رو خونه ای مردم فضولی نکن
کیهان : بدجنس نشو دیگه بیا تو بغلم نیومدی بد می بینی
می دونستم به تهدیداش عمل می کنه رفتم تو بغلش کشیدم بالا همینکه می بوسیدم دیگه نمی تونستم مخالفت کنم ولی یه حس بدی داشتم
- کیهان
چشای خمارشو باز کرد وگفت : جونم
- میشه لباستو در بیاری
ابروهاش پرید بالا چی گفتم چی برداشت کردبا خنده گفتم : منحرف لباس خودت نیست حس بدی دارم بوی تن تو فرق داره
کیهان : تو جون بخواه من که از خدامه
خندیدیم وگفتم : خیلی بده
کیهان : چی
- خونه مردم اینجوری
رو تخت دراز کشیدم وگفتم : شب بخیر
کیهان : شب بخیر عزیزم
کنارم دراز کشید نگاش نمی کردم
کیهان : الان مثلا داری از من خجالت می کشی
مشت کردم بهش وگفتم : وقتی زن نیستی چیزی نگو
کیهان : تو با حیای خودمی تپلی من
از پشت بغلم کرد وگفت : ماه وش
- جونم
کیهان : منم از این نی نی ها می خوام
زدم زیرش وگفتم : خجالت بکش
کیهان : چون خونه مردمیم شانس اوردی
- هیچ کاری نمی تونی بکنی
کیهان : باشه صابت می کنم عزیزم
خندیدم به حالت گریه گفت : هفته ای دیگه عروسیمونه نمیشه یکم حرصمو رو پوست قشنگت در بیارم
- میرم بیرون هان
کیهان : خیلی خوب بابا دارم شوخی می کنم بهم می خوره بی ظرفیت باشم
- خیلی
کیهان : دستت درد نکنه قشنگ به ادم انرژی میدی
خندیدم موهامو ناز کرد بعد دیگه ساکت شد خوابم نمی برد اروم برگشتم وسرمو گرفتم بالا وکیهان رو نگاه کردم که خواب بود
یواش چونشو بوسیدم بعدم لبشو
کیهان : نمیشه بیشتر کشش بدی
با مشت زدم به شکمش
کیهان : کشتی منو نامرد
- ترسیدم مگه تو نخوابیدی
کیهان : میگی لخت شو بخوابم اجب توقعی داری
خندیدم وگفتم : آخه ترکیده بودی تو لباس ها عزیزم
سرمو تو سینش قایم کردم کیهانم دیگه چیزی نگفت نمی دونم چقدر گذشت تا خوابیدم
ماه وش:
به تخت نگاه کردم وگفتم : وای چقدر خ...
کیهان از پشت بغلم کرد وگفت : کاش از خدا یه چیز دیگه می خواستم برام جورش کرد
- چی می خواستی مثلا ؟؟؟!!!!
کیهان : تو رو دیگه می دونی چند روزه پیشم نیستی
متحیر گفتم : کیهان تو که هرشب میومدی خونه پویا امروز عصرم باهم رفتیم تو باغ
خندید وبرگردوندم تو چشام نگاه کرد وگفت : کم بود منو می شناسی که اشتهام زیاده
زدم تو سینش وگفتم : بچه پر رو خونه ای مردم فضولی نکن
کیهان : بدجنس نشو دیگه بیا تو بغلم نیومدی بد می بینی
می دونستم به تهدیداش عمل می کنه رفتم تو بغلش کشیدم بالا همینکه می بوسیدم دیگه نمی تونستم مخالفت کنم ولی یه حس بدی داشتم
- کیهان
چشای خمارشو باز کرد وگفت : جونم
- میشه لباستو در بیاری
ابروهاش پرید بالا چی گفتم چی برداشت کردبا خنده گفتم : منحرف لباس خودت نیست حس بدی دارم بوی تن تو فرق داره
کیهان : تو جون بخواه من که از خدامه
خندیدیم وگفتم : خیلی بده
کیهان : چی
- خونه مردم اینجوری
رو تخت دراز کشیدم وگفتم : شب بخیر
کیهان : شب بخیر عزیزم
کنارم دراز کشید نگاش نمی کردم
کیهان : الان مثلا داری از من خجالت می کشی
مشت کردم بهش وگفتم : وقتی زن نیستی چیزی نگو
کیهان : تو با حیای خودمی تپلی من
از پشت بغلم کرد وگفت : ماه وش
- جونم
کیهان : منم از این نی نی ها می خوام
زدم زیرش وگفتم : خجالت بکش
کیهان : چون خونه مردمیم شانس اوردی
- هیچ کاری نمی تونی بکنی
کیهان : باشه صابت می کنم عزیزم
خندیدم به حالت گریه گفت : هفته ای دیگه عروسیمونه نمیشه یکم حرصمو رو پوست قشنگت در بیارم
- میرم بیرون هان
کیهان : خیلی خوب بابا دارم شوخی می کنم بهم می خوره بی ظرفیت باشم
- خیلی
کیهان : دستت درد نکنه قشنگ به ادم انرژی میدی
خندیدم موهامو ناز کرد بعد دیگه ساکت شد خوابم نمی برد اروم برگشتم وسرمو گرفتم بالا وکیهان رو نگاه کردم که خواب بود
یواش چونشو بوسیدم بعدم لبشو
کیهان : نمیشه بیشتر کشش بدی
با مشت زدم به شکمش
کیهان : کشتی منو نامرد
- ترسیدم مگه تو نخوابیدی
کیهان : میگی لخت شو بخوابم اجب توقعی داری
خندیدم وگفتم : آخه ترکیده بودی تو لباس ها عزیزم
سرمو تو سینش قایم کردم کیهانم دیگه چیزی نگفت نمی دونم چقدر گذشت تا خوابیدم
۱۵.۳k
۲۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.