*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
منتظر مهران موندم تا اومد اون روز تو مزرعه گفته بود باهام حرف داره
مهران :سلام ماه وش خانم
- سلام
مهران با فاصله ازم نشست وگفت : خوشحالم چیزی به کیهان نگفتید ولی دلیل اینکه نگفتید چی بود
- می خواستم بفهمم چرا این کارو کردی
مهران : زیاد وقت ندارم میرم رو اصل مطلب از وقتی یاد دارم کیهان رو می شناختم دوسش داشتم ودارم مثله برادرم شاهد همه چیز زندگیش بودم من متوجه شدم بودم فانی با کیارش در ارتباطه ولی چون نمی خواستم آسیب ببینه چیزی نگفتم به کیارش هشدار دادم توجه نکرد اون به کیهان خیلی حسادت می کرد حواسم بهشون بود شب عروسیتون وقتی برگشتم خونه دیدمشون کنجکاو شدم ودنبالشون رفتم کیارش فانی رو داد به یه دختره یعنی فروختش منم از یه دختر به اسم سمانه دوبرابر خریدمش
- بخاطر کیهان این کارو کردی
مهران : فقط بخاطر اون
- چرا با من این کارو کردی می دونی کیهان می خواست خودکشی کنه
مهران : می خواستم فانی باور کنه تو رو می کشم تا بع مرور زمان فراموش کنه ...الان با من راه اومده به زودی از اینجا می ریم فقط هیچی به کیهان نگو
- کارت خیلی بزرگ بوده چرا نمیگی
مهران : ندونه بهتره منو ببخشید اذیتتون کردم فقط خواستم همه چیز برگرده به روزهای اول
- پس چرا از خونه ای کیهان رفتی
مهران : به کیهان گفتم می خوام برای خودم زندگی کنم
- نمی دونم چی بگم
مهران : من هر کاری کردم بخاطر خود کیهان بود شماهم منو ببخشید که ترسوندمتون ولی لازم بود امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت باشید همیشه حواسم بهتون هست
بلند شد وگفت : خداحافط
متحیر رفتنشو نگاه کردم ایا لازم بود این کارا رو بکنه اگه کیهان بلایی سرش میومد چی ؟؟؟!!!!
ماه وش :
منتظر مهران موندم تا اومد اون روز تو مزرعه گفته بود باهام حرف داره
مهران :سلام ماه وش خانم
- سلام
مهران با فاصله ازم نشست وگفت : خوشحالم چیزی به کیهان نگفتید ولی دلیل اینکه نگفتید چی بود
- می خواستم بفهمم چرا این کارو کردی
مهران : زیاد وقت ندارم میرم رو اصل مطلب از وقتی یاد دارم کیهان رو می شناختم دوسش داشتم ودارم مثله برادرم شاهد همه چیز زندگیش بودم من متوجه شدم بودم فانی با کیارش در ارتباطه ولی چون نمی خواستم آسیب ببینه چیزی نگفتم به کیارش هشدار دادم توجه نکرد اون به کیهان خیلی حسادت می کرد حواسم بهشون بود شب عروسیتون وقتی برگشتم خونه دیدمشون کنجکاو شدم ودنبالشون رفتم کیارش فانی رو داد به یه دختره یعنی فروختش منم از یه دختر به اسم سمانه دوبرابر خریدمش
- بخاطر کیهان این کارو کردی
مهران : فقط بخاطر اون
- چرا با من این کارو کردی می دونی کیهان می خواست خودکشی کنه
مهران : می خواستم فانی باور کنه تو رو می کشم تا بع مرور زمان فراموش کنه ...الان با من راه اومده به زودی از اینجا می ریم فقط هیچی به کیهان نگو
- کارت خیلی بزرگ بوده چرا نمیگی
مهران : ندونه بهتره منو ببخشید اذیتتون کردم فقط خواستم همه چیز برگرده به روزهای اول
- پس چرا از خونه ای کیهان رفتی
مهران : به کیهان گفتم می خوام برای خودم زندگی کنم
- نمی دونم چی بگم
مهران : من هر کاری کردم بخاطر خود کیهان بود شماهم منو ببخشید که ترسوندمتون ولی لازم بود امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت باشید همیشه حواسم بهتون هست
بلند شد وگفت : خداحافط
متحیر رفتنشو نگاه کردم ایا لازم بود این کارا رو بکنه اگه کیهان بلایی سرش میومد چی ؟؟؟!!!!
۸.۶k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.