*شیلان*
*شیلان*
هیرسا:
بابا در رو باز کرد با دیدنم لبخند زد وتو سرمو بوسید
بابا: خوبی بابا
- تو خوبی بابا
بغلم کرد وتو گردنمو بویید وبوسید رفتم داخل مامان بادیدنم باز اشکش سرازیر شد وخودشو انداخت تو بغلم وازم جدا نمی شد صورت وگردنمو غرق بوسه می کرد
- مامان جون یکم اروم باش فرار نمی کنم .
مامان : بی معرفت می دونی بعد چند سال می بینمت ....ماشالا ماشالا چقدر عوض شدی الهی قربونت برم
بابا : هنگامه کشتی بچه رو بزار بشینه
مامانو بغل کردم وگفتم : قربونت برم گریه نکن دیگه اشک منم در میاری
نشستیم خدا رو شکر شیلان نبود مامان نگاهم کردودستی به موهام کشید
مامان : خوبی مامان
- خوبم قربونتون برم چند بار می پرسین
بابا : دلتنگت بود
مامان : دلم داشت می ترکید دیگه
- مامان که کنارم بود رو بغل کردم
بابا : بچه ها چیکار می کنن
- خیابون بودن رفتن خرید
بابا : تو چرا نرفتی ؟!
- خواب موندم عروس خانمم دیدم
بابا : دختر خوبیه
- اره خیلی هم ریزه میزه بود
بابا خندید وگفت : انشالا روزی تو
- وای از این دعاها برای من نکنید
مامان : هانی هم می خواد زن بگیره رفتیم خواستگاری
- جدی میگین پس چرا نگفت
بابا : نمی دونم رها دختر خوبیه می شناسیمش
- کی هست ؟!
بابا : دختر آقای میرزایی
- همون رها کوچلو چشاش عسلی بود
مامان : اره همون که قورباغه گذاشتی تو کیفش بدبخت از ترس مرده بود
خندیدم
بابا : تو هم باید زود دست به کار بشی
- حالا از این حرف بگذریم چه خبر از روستا
بابا : خوبه می گذره کاش بیای یه سری بزنی
- اگه شد میام
مامان : همیشه میگی میای ونمیای
خندیدم وگفتم : چشم ببخشی مامان پسر نادونتو ببخش
بابا : پس فردا عروسی بهتره حسابی استراحت کنیم هیرسا میای پایین کارت دارم
از مامان خداحافظی کردم وبابابا رفتیم پایین تو لابی نشستیم
- چیزی شده بابا ؟!
بابا : بخاطر شیلانه
- خاطر چی ؟!!!
بابا : اون فهمید تو می خوای بیای رفت بیرون ازت خجالت می کشه
- بخاطر چی بخاطر اون روز
بابا : می دونم تو هم دلخوری ولی به روش نیار عادی رفتار کن
- من که کاریش ندارم
بابا : می دونم نمی تونی بدون شیطنت
- نه دیگه ازش می ترسم
بابا خندید ودستی به شونه ام کشید وگفت : اومد
- کی ؟!
بابا: داره میره طرف آسانسور
- بابا منم برم دیگه .بچه ها گفتن شب دور همی داشته باشیم
بابا : کاش شیلانم میومد
- فکرم نکنید من بهش بگم بیاد
بلند شدم واز بابا خداحافظی کردم ورفتم بیرون چرا من همیشه باید کوتاه میومدم این دردچند ساله رو سینم سنگینی می کرد
هیرسا:
بابا در رو باز کرد با دیدنم لبخند زد وتو سرمو بوسید
بابا: خوبی بابا
- تو خوبی بابا
بغلم کرد وتو گردنمو بویید وبوسید رفتم داخل مامان بادیدنم باز اشکش سرازیر شد وخودشو انداخت تو بغلم وازم جدا نمی شد صورت وگردنمو غرق بوسه می کرد
- مامان جون یکم اروم باش فرار نمی کنم .
مامان : بی معرفت می دونی بعد چند سال می بینمت ....ماشالا ماشالا چقدر عوض شدی الهی قربونت برم
بابا : هنگامه کشتی بچه رو بزار بشینه
مامانو بغل کردم وگفتم : قربونت برم گریه نکن دیگه اشک منم در میاری
نشستیم خدا رو شکر شیلان نبود مامان نگاهم کردودستی به موهام کشید
مامان : خوبی مامان
- خوبم قربونتون برم چند بار می پرسین
بابا : دلتنگت بود
مامان : دلم داشت می ترکید دیگه
- مامان که کنارم بود رو بغل کردم
بابا : بچه ها چیکار می کنن
- خیابون بودن رفتن خرید
بابا : تو چرا نرفتی ؟!
- خواب موندم عروس خانمم دیدم
بابا : دختر خوبیه
- اره خیلی هم ریزه میزه بود
بابا خندید وگفت : انشالا روزی تو
- وای از این دعاها برای من نکنید
مامان : هانی هم می خواد زن بگیره رفتیم خواستگاری
- جدی میگین پس چرا نگفت
بابا : نمی دونم رها دختر خوبیه می شناسیمش
- کی هست ؟!
بابا : دختر آقای میرزایی
- همون رها کوچلو چشاش عسلی بود
مامان : اره همون که قورباغه گذاشتی تو کیفش بدبخت از ترس مرده بود
خندیدم
بابا : تو هم باید زود دست به کار بشی
- حالا از این حرف بگذریم چه خبر از روستا
بابا : خوبه می گذره کاش بیای یه سری بزنی
- اگه شد میام
مامان : همیشه میگی میای ونمیای
خندیدم وگفتم : چشم ببخشی مامان پسر نادونتو ببخش
بابا : پس فردا عروسی بهتره حسابی استراحت کنیم هیرسا میای پایین کارت دارم
از مامان خداحافظی کردم وبابابا رفتیم پایین تو لابی نشستیم
- چیزی شده بابا ؟!
بابا : بخاطر شیلانه
- خاطر چی ؟!!!
بابا : اون فهمید تو می خوای بیای رفت بیرون ازت خجالت می کشه
- بخاطر چی بخاطر اون روز
بابا : می دونم تو هم دلخوری ولی به روش نیار عادی رفتار کن
- من که کاریش ندارم
بابا : می دونم نمی تونی بدون شیطنت
- نه دیگه ازش می ترسم
بابا خندید ودستی به شونه ام کشید وگفت : اومد
- کی ؟!
بابا: داره میره طرف آسانسور
- بابا منم برم دیگه .بچه ها گفتن شب دور همی داشته باشیم
بابا : کاش شیلانم میومد
- فکرم نکنید من بهش بگم بیاد
بلند شدم واز بابا خداحافظی کردم ورفتم بیرون چرا من همیشه باید کوتاه میومدم این دردچند ساله رو سینم سنگینی می کرد
۴۵.۰k
۰۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.