*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
اومدم بیرون نگاه همه کشیده شد طرفم لباس محلی تو تنم عالی شده بود رو لبای همه لبخند بود هیرسا حواسش پرت بود وداشت با چند نفر حرف می زد از کنارش گذشتم از قصد زدم بهش یکم رفتم جلو وبرگشتم نگاش کردم نگاهم کرد زود نگاهشو دزدید
- دارم برات هیرسا ...منتظر باش
رفتم کنار عروس ودخترا کلی سربه سر مژده گذاشتیم داشتن مراسم برای بریدن کیک رواماده می کردن هانیه خوشحال بود وچاقو تو دستش بود
- یکی رو نکشی از شوق هانی
هانیه : امکانش هست
خندیدم عروس داماد رفتن پشت میزی که کیک بود هانیه هم رقص چاقو می رفت با خنده نگاش می کردم حالا مگه اشکان هر کاری می کرد بهش چاقو رو می داد همه داشتن می خندیدن
- بدبخت اشکان
برگشتم هیرسا رو نگاه کردم که اومده بود کنارم دستاشو کرده بود تو جیب شلوارش وداشت با لبخند هانیه رو نگاه می کرد بابا جذاب
- فکر کنم چون تو خیلی آدم عصبی برای عروسیت با چاقو بکشیش
نگام کرد وگفت : کی گفته من عصبی ام تو خوب سر می شکونی
- ببینم
موهاش کنارزدم جای چندتا بخیه رو پیشونیش بود
- اخی حقت بود
با اخم نگام کرد وزد زیر دستم وگفت : تو روت خندیدم پر رو نشو
خودمو نباختم وگفتم : شوخی کردم
ولی اون اخم کرده بود چه جذبه ای هم داشت واقعا ازش ترسیدم منو باش انقدر تمرین کردم نکنه اشتباه کردم باید ملایمتر حرف می زدم وگرنه از دستم می پرید انقدر داشت که من براش عادی باشم
هیرسا رفت واسکناس ریخت رو سرهانیه تا راضی شد چاقو رو بده اشکان بعدم رفت کنار هانی وایساد جدی جدی انگار پروندمش اگه می رفت تهران نقشه هام نقش برآب می شد باید جبران می کردم چرا فکر کردم با زیبایم می تونم امشب دیونه اش کنم
باید عادی رفتار می کردم مثله گذشته ولی یکم شیطونتر
داشتم کیک می خوردم ولی حواسم پیش اون بود که نگام نمی کرد دیگه داشتم عصبی می شدم دیدم رفت طرف پنجره که بالکن داشت یواش از پشت مهمونا رفتم پیشش پشت بهم بود وداشت با تلفن حرف می زد
هیرسا: فردا عصر اونجام ...یه جوری رفتار نکن انگار ....نگین تو چرا اینطوری شدی می دونی امشب عروسی داداشمه زنگ پشت زنگ پیام پشت پیام اومدم حرف می زنیم ....اره ...نگین داری ناراحتم می کنی می دونی چقدر برام عزیزی ....باشه ...نخیر ....خدا حافظ
گوشی گذاشت تو جیبش وآسمون رونگاه کرد بعدم یه سیگار درآورد وآتیش زد کتشو درآورد باز گرمش شد من که یخ کردم از سرما
- هنوز از گرما بدت میاد
نیم نگاهی بهم انداخت وگفت : اره از خیلی چیزای دیگه هم بدم میاد
- مثلا من
متعجب نگام کرد
- دروغ میگم
اخمی کرد وپک محکمی به سیگارش زد
شیلان:
اومدم بیرون نگاه همه کشیده شد طرفم لباس محلی تو تنم عالی شده بود رو لبای همه لبخند بود هیرسا حواسش پرت بود وداشت با چند نفر حرف می زد از کنارش گذشتم از قصد زدم بهش یکم رفتم جلو وبرگشتم نگاش کردم نگاهم کرد زود نگاهشو دزدید
- دارم برات هیرسا ...منتظر باش
رفتم کنار عروس ودخترا کلی سربه سر مژده گذاشتیم داشتن مراسم برای بریدن کیک رواماده می کردن هانیه خوشحال بود وچاقو تو دستش بود
- یکی رو نکشی از شوق هانی
هانیه : امکانش هست
خندیدم عروس داماد رفتن پشت میزی که کیک بود هانیه هم رقص چاقو می رفت با خنده نگاش می کردم حالا مگه اشکان هر کاری می کرد بهش چاقو رو می داد همه داشتن می خندیدن
- بدبخت اشکان
برگشتم هیرسا رو نگاه کردم که اومده بود کنارم دستاشو کرده بود تو جیب شلوارش وداشت با لبخند هانیه رو نگاه می کرد بابا جذاب
- فکر کنم چون تو خیلی آدم عصبی برای عروسیت با چاقو بکشیش
نگام کرد وگفت : کی گفته من عصبی ام تو خوب سر می شکونی
- ببینم
موهاش کنارزدم جای چندتا بخیه رو پیشونیش بود
- اخی حقت بود
با اخم نگام کرد وزد زیر دستم وگفت : تو روت خندیدم پر رو نشو
خودمو نباختم وگفتم : شوخی کردم
ولی اون اخم کرده بود چه جذبه ای هم داشت واقعا ازش ترسیدم منو باش انقدر تمرین کردم نکنه اشتباه کردم باید ملایمتر حرف می زدم وگرنه از دستم می پرید انقدر داشت که من براش عادی باشم
هیرسا رفت واسکناس ریخت رو سرهانیه تا راضی شد چاقو رو بده اشکان بعدم رفت کنار هانی وایساد جدی جدی انگار پروندمش اگه می رفت تهران نقشه هام نقش برآب می شد باید جبران می کردم چرا فکر کردم با زیبایم می تونم امشب دیونه اش کنم
باید عادی رفتار می کردم مثله گذشته ولی یکم شیطونتر
داشتم کیک می خوردم ولی حواسم پیش اون بود که نگام نمی کرد دیگه داشتم عصبی می شدم دیدم رفت طرف پنجره که بالکن داشت یواش از پشت مهمونا رفتم پیشش پشت بهم بود وداشت با تلفن حرف می زد
هیرسا: فردا عصر اونجام ...یه جوری رفتار نکن انگار ....نگین تو چرا اینطوری شدی می دونی امشب عروسی داداشمه زنگ پشت زنگ پیام پشت پیام اومدم حرف می زنیم ....اره ...نگین داری ناراحتم می کنی می دونی چقدر برام عزیزی ....باشه ...نخیر ....خدا حافظ
گوشی گذاشت تو جیبش وآسمون رونگاه کرد بعدم یه سیگار درآورد وآتیش زد کتشو درآورد باز گرمش شد من که یخ کردم از سرما
- هنوز از گرما بدت میاد
نیم نگاهی بهم انداخت وگفت : اره از خیلی چیزای دیگه هم بدم میاد
- مثلا من
متعجب نگام کرد
- دروغ میگم
اخمی کرد وپک محکمی به سیگارش زد
۸.۵k
۰۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.