*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
- دروغ میگم
اخمی کرد وپک محکمی به سیگارش زد دودشو فوت کرد تو صورتم
- چرا فکر می کنی از تو بدم میاد اگه حس تو نسبت به من این باشه
- نیست
تموم احساسمو ریختم تو چشام ونگاهش کردم پاپیونشو باز کرد بعدم دگمه ای اولی ودومی پیرهنشودوباره سیگارشو گذاشت رو لبش دست کردم سیگارو از دستش کشیدم متعجب نگام کرد دود اروم از بین لباش فرستاد بیرون لبخند زدم وگفتم : حیف نیست با این دود سیگار لبتو کبود می کنی
اجیب بود لباش همیشه صورتی بود با اینکه سیگار می کشید
هیرسا : از کی تا حالا به فکر لبای منی
متعجب نگاش کردم می دونستم تو این حالت چشام خیلی قشنگتر میشه سیگار انداختم وخاموشش کردم
هیرسا: اگه امشب بزارید من یه سیگار بکشم
- کی اجازه نداد
هیرسا : بابا حالا هم تو
آروم دستشو گرفتم واوردم بالا رو دستش دستبندی بود که بهش هدیه دادم حرفم یادم رفت
هیرسا: چی شد لال شدی
- اینو هنوز داری
انگار تازه متوجه شد دستبندرو دستش کادوی منه
هیرسا : یه دستبند دادی بابتش سرمو شکوندی
یکم بلند شدم موهاش زدم کنار نفس هاش کش دار شده بود
- اونروز نفهمیدم ....معذرت می خوام
هیرسا : منم چیزی نگفتم
لبخند زدم نگاهش رو لبام بوداجب شیطونی شده بود هیرسا یکم بلند شدم وگونه اش رواروم بوسیدم
- دیگه قهر نباشیم
لبشو گاز گرفت وسرشو تکون داد
- بریم
هیرسا : تو برو
اومدم داخل خدا کنه که روش تعصیر داشته باشم تپش قلبم بدجور بود لبخند زدم وبا خودم گفتم : باید عادت کنی مو طلایی تازه بازی شروع شده
شیلان:
- دروغ میگم
اخمی کرد وپک محکمی به سیگارش زد دودشو فوت کرد تو صورتم
- چرا فکر می کنی از تو بدم میاد اگه حس تو نسبت به من این باشه
- نیست
تموم احساسمو ریختم تو چشام ونگاهش کردم پاپیونشو باز کرد بعدم دگمه ای اولی ودومی پیرهنشودوباره سیگارشو گذاشت رو لبش دست کردم سیگارو از دستش کشیدم متعجب نگام کرد دود اروم از بین لباش فرستاد بیرون لبخند زدم وگفتم : حیف نیست با این دود سیگار لبتو کبود می کنی
اجیب بود لباش همیشه صورتی بود با اینکه سیگار می کشید
هیرسا : از کی تا حالا به فکر لبای منی
متعجب نگاش کردم می دونستم تو این حالت چشام خیلی قشنگتر میشه سیگار انداختم وخاموشش کردم
هیرسا: اگه امشب بزارید من یه سیگار بکشم
- کی اجازه نداد
هیرسا : بابا حالا هم تو
آروم دستشو گرفتم واوردم بالا رو دستش دستبندی بود که بهش هدیه دادم حرفم یادم رفت
هیرسا: چی شد لال شدی
- اینو هنوز داری
انگار تازه متوجه شد دستبندرو دستش کادوی منه
هیرسا : یه دستبند دادی بابتش سرمو شکوندی
یکم بلند شدم موهاش زدم کنار نفس هاش کش دار شده بود
- اونروز نفهمیدم ....معذرت می خوام
هیرسا : منم چیزی نگفتم
لبخند زدم نگاهش رو لبام بوداجب شیطونی شده بود هیرسا یکم بلند شدم وگونه اش رواروم بوسیدم
- دیگه قهر نباشیم
لبشو گاز گرفت وسرشو تکون داد
- بریم
هیرسا : تو برو
اومدم داخل خدا کنه که روش تعصیر داشته باشم تپش قلبم بدجور بود لبخند زدم وبا خودم گفتم : باید عادت کنی مو طلایی تازه بازی شروع شده
۸.۱k
۰۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.