بابا : بابا بی بابا باید بیای کارت دارم
بابا : بابا بی بابا باید بیای کارت دارم
- چشم
تماس از طرف بابا قطع شد هانی با یه سینی اومد نشست وگفت : وای چقدر گشنمه
نگاهم به شیلان بود داشت لباسهای منو هانی رو جمع می کرد ولی چطور از هم تشخیصشون می داد برام اجیب بود
هانی : بیا دیگه هیرسا
- تو چیزی نمی خوری زردک
برگشت نگام کردوگفت : یه بار دیگه بگو زردک
- زردک ...زردک ....زز.....
حمله کرد طرفم تا خواستم از رو تخت دَر برم هولم داد افتادم رو تخت وپهلوم محکم خورد به لبه ای تخت
- آآآآآیییییییی خدا لعنتت کنه ...هااااانی
از درد نفسم بند اومد هانی ترسید وگفت : زدی کجاش
لباسمو زدم بالا پهلوم کبود شده بود از درد لبمو گاز گرفتم
- وحشششششی
شیلان : حقته
خیلی درد داشتم هانی رفت دکتر هتل رو خبر کنه
شیلان : ببینم
دستشو گذاشت رو پهلوم وفشار داد دادزدم وزدم زیر دستش با خشم نگاش کردم خیلی کم پیش میومد عصبی بشم ولی چون نمی تونستم دردشو تحمل کنم عصبی بودم
شیلان : عمدی نبود
- ساکت شو ...
شیلان : ببخشید دیگه قرار بود دعوا نکنیم
چیزی نگفتم بهش آروم با سر انگشتای سردش به پهلوم دست کشید دستشو که سرد بود گذاشتم رو پهلوم وگفتم : فقط فشار ندی
سرشو تکون داد یکم آروم شدم وچشامو بستم
شیلان : چقدر داغ شده اخ ببخشی مو طلایی
چشامو باز کردم ونگاش کردم داشت شیکمم رو نگاه می کرد اروم باسر انگشتش رو شکمم رو لمس کرد بعد آروم فشار داد
- نکن بچه
خندید ونگام کرد
شیلان : چقدر سفته
دستشو پس زدم توچشام نگاه کردرومو برگردوندم دوباره رو شکمم انگشتشو کشید دستشو گرفتم وبا اخم گفتم : نکن
شیلان : مگه خوردمت
خندم گرفت
- پاشو برو اونور
شیلان : نمی خوام
به پهلوم فشار اورد
-آآآخخخخ شیلللان...
خندید ورفت رو اون یکی تخت نشست درد پهلوم یه طرف درد معدم یه طرف یهو حالت تهوع گرفتم بلند شدم دوییدم تو دسشویی وبالا اوردم از درد محکم با مشت می زدم به دیوار
صدای جیغ شیلان اومد
شیلان : چی شده هیرسا....هیرسا ...
از روی سنگ بلند شدم برگردوندم طرف خودش با دیدنم با ترس گفت : چت شده ...هیرسا ببخشی بخدا شوخی کردم
چشامو بستم
- چشم
تماس از طرف بابا قطع شد هانی با یه سینی اومد نشست وگفت : وای چقدر گشنمه
نگاهم به شیلان بود داشت لباسهای منو هانی رو جمع می کرد ولی چطور از هم تشخیصشون می داد برام اجیب بود
هانی : بیا دیگه هیرسا
- تو چیزی نمی خوری زردک
برگشت نگام کردوگفت : یه بار دیگه بگو زردک
- زردک ...زردک ....زز.....
حمله کرد طرفم تا خواستم از رو تخت دَر برم هولم داد افتادم رو تخت وپهلوم محکم خورد به لبه ای تخت
- آآآآآیییییییی خدا لعنتت کنه ...هااااانی
از درد نفسم بند اومد هانی ترسید وگفت : زدی کجاش
لباسمو زدم بالا پهلوم کبود شده بود از درد لبمو گاز گرفتم
- وحشششششی
شیلان : حقته
خیلی درد داشتم هانی رفت دکتر هتل رو خبر کنه
شیلان : ببینم
دستشو گذاشت رو پهلوم وفشار داد دادزدم وزدم زیر دستش با خشم نگاش کردم خیلی کم پیش میومد عصبی بشم ولی چون نمی تونستم دردشو تحمل کنم عصبی بودم
شیلان : عمدی نبود
- ساکت شو ...
شیلان : ببخشید دیگه قرار بود دعوا نکنیم
چیزی نگفتم بهش آروم با سر انگشتای سردش به پهلوم دست کشید دستشو که سرد بود گذاشتم رو پهلوم وگفتم : فقط فشار ندی
سرشو تکون داد یکم آروم شدم وچشامو بستم
شیلان : چقدر داغ شده اخ ببخشی مو طلایی
چشامو باز کردم ونگاش کردم داشت شیکمم رو نگاه می کرد اروم باسر انگشتش رو شکمم رو لمس کرد بعد آروم فشار داد
- نکن بچه
خندید ونگام کرد
شیلان : چقدر سفته
دستشو پس زدم توچشام نگاه کردرومو برگردوندم دوباره رو شکمم انگشتشو کشید دستشو گرفتم وبا اخم گفتم : نکن
شیلان : مگه خوردمت
خندم گرفت
- پاشو برو اونور
شیلان : نمی خوام
به پهلوم فشار اورد
-آآآخخخخ شیلللان...
خندید ورفت رو اون یکی تخت نشست درد پهلوم یه طرف درد معدم یه طرف یهو حالت تهوع گرفتم بلند شدم دوییدم تو دسشویی وبالا اوردم از درد محکم با مشت می زدم به دیوار
صدای جیغ شیلان اومد
شیلان : چی شده هیرسا....هیرسا ...
از روی سنگ بلند شدم برگردوندم طرف خودش با دیدنم با ترس گفت : چت شده ...هیرسا ببخشی بخدا شوخی کردم
چشامو بستم
۲۳.۹k
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.