پارت ۱۳۳ ☆
پارت ۱۳۳ ☆
جاذبه ی چشمات ♡......از زبون بیتا ......
با صدای بلند تلوزیون بیدار شدم که دیدم رها و رادین دارن پی اس ۴ میزنن و پرهام همونطوری خواب بود
اخی الهی چه مظلوم خوابیده
من :فدات شم
اومدم پاشم که مچ دستمو گرفت
پرهام :خدانکنه من فدای مهربونیت بشم
من :عه بیداری ؟فکر کردم خوابی اخه
پرهام :مگه میشه با این صدا خوابید خوب خوابیدی
من :نه نمیشه. اره
پرهام :پاشو بیا بریم صبونه بخوریم و با این دوتا بری بازار
من :بازار واس چی ؟
پرهام :بری بازار و یخورده هم بگردیم حال و هواتون عوض بشه
من:باشه
رها :به چه عجب شما دو نفر بیدار شدید
من :چه عجب امروز داد و بی داد و سر و صدا نکردی
رادین :خب حق نداره
من :چرا
رادین توضیح داد و آهانی گفتم و رفتیم طرف آشپز خونه و صبونه رو خوردیم
پرهام :پاشید بپوشید
رها :کجا
پرهام :خب بپوشید بعد میگم
که رادین خندید
من :خبریه ؟
رادین :نه چه خبری
من:پ اون خندت برا چی بود
رادین:هیچی
بیخیال رادین و پرهام و نقشه هاشون شدم و رفتم تو اتاقم و یه تیپ خاکستری مشکی سفید زدم و اومدم بیرون که پرهامم مث من خاکستری مشکی پوشیده بود
و رادین و رها زرشکی مشکی باهم ست زده بودن
سوار ماشین شدیم و طبق معمول شرو کردیم دیوونه بازی و سر به سر گذاشتن پسرا
رسیدیم
پیاده شدیم و دست پرهام رو گرفتم و شروع کردیم راه رفتن
که رادین به یه مغازه رسید با رها رفتن داخل
عشق رها عروسک
بخدا بعضی وقتا فک میکنم ۵ سالشه نه ۲۳ همیشه باید برا خودش یه عروسک بگیره
تو همین فکر بودم که پرهام با یه عروسک اومد سمتم
واییی عروسکو چه نازه
پرهام :اینم واسه تو
من :واییی الهی چه نازه دستت درد نکنه
پرهام :خواهش میکنم
داشتیم راه میرفتم که چشم به یه ست اسپرت شیک پسرونه خورد که برا پرهام عالی بود
دستشو کشیدم و رفتم سمت مغازه
پرهام :یواش کجا میری
من :بیا حرف نزن
رفتیم داخل که ......
واییی این اینجا چیکار میکنه
کامیار بود که متوجه ما شد منم زدم به اون راه و پرهامم مث من انگار نه انگار داشتم با فروشنده حرف میزدم که اون ست لباس رو بیاره و آورد و حساب کردیم و اومدیم بزنیم بیرون که
کامیار :سلام میبینم که اینجایین !
خیلی سرد سلام کردم
پرهام :سلام
کامیار :خوش حال شدم دیدمتون
آروم زیر لب گفتم ولی من نه که انگار پرهام شنید و یع لبخند زد که گوشیم زنگ خورد که به بهونه گوشیم از مغازه زدم بیرون و پرهامم پشت سرم اومد
گوشی جواب نداده قطع شد بیخیال شدم
من :.......؟
چطوره ؟همه کامنت
جاذبه ی چشمات ♡......از زبون بیتا ......
با صدای بلند تلوزیون بیدار شدم که دیدم رها و رادین دارن پی اس ۴ میزنن و پرهام همونطوری خواب بود
اخی الهی چه مظلوم خوابیده
من :فدات شم
اومدم پاشم که مچ دستمو گرفت
پرهام :خدانکنه من فدای مهربونیت بشم
من :عه بیداری ؟فکر کردم خوابی اخه
پرهام :مگه میشه با این صدا خوابید خوب خوابیدی
من :نه نمیشه. اره
پرهام :پاشو بیا بریم صبونه بخوریم و با این دوتا بری بازار
من :بازار واس چی ؟
پرهام :بری بازار و یخورده هم بگردیم حال و هواتون عوض بشه
من:باشه
رها :به چه عجب شما دو نفر بیدار شدید
من :چه عجب امروز داد و بی داد و سر و صدا نکردی
رادین :خب حق نداره
من :چرا
رادین توضیح داد و آهانی گفتم و رفتیم طرف آشپز خونه و صبونه رو خوردیم
پرهام :پاشید بپوشید
رها :کجا
پرهام :خب بپوشید بعد میگم
که رادین خندید
من :خبریه ؟
رادین :نه چه خبری
من:پ اون خندت برا چی بود
رادین:هیچی
بیخیال رادین و پرهام و نقشه هاشون شدم و رفتم تو اتاقم و یه تیپ خاکستری مشکی سفید زدم و اومدم بیرون که پرهامم مث من خاکستری مشکی پوشیده بود
و رادین و رها زرشکی مشکی باهم ست زده بودن
سوار ماشین شدیم و طبق معمول شرو کردیم دیوونه بازی و سر به سر گذاشتن پسرا
رسیدیم
پیاده شدیم و دست پرهام رو گرفتم و شروع کردیم راه رفتن
که رادین به یه مغازه رسید با رها رفتن داخل
عشق رها عروسک
بخدا بعضی وقتا فک میکنم ۵ سالشه نه ۲۳ همیشه باید برا خودش یه عروسک بگیره
تو همین فکر بودم که پرهام با یه عروسک اومد سمتم
واییی عروسکو چه نازه
پرهام :اینم واسه تو
من :واییی الهی چه نازه دستت درد نکنه
پرهام :خواهش میکنم
داشتیم راه میرفتم که چشم به یه ست اسپرت شیک پسرونه خورد که برا پرهام عالی بود
دستشو کشیدم و رفتم سمت مغازه
پرهام :یواش کجا میری
من :بیا حرف نزن
رفتیم داخل که ......
واییی این اینجا چیکار میکنه
کامیار بود که متوجه ما شد منم زدم به اون راه و پرهامم مث من انگار نه انگار داشتم با فروشنده حرف میزدم که اون ست لباس رو بیاره و آورد و حساب کردیم و اومدیم بزنیم بیرون که
کامیار :سلام میبینم که اینجایین !
خیلی سرد سلام کردم
پرهام :سلام
کامیار :خوش حال شدم دیدمتون
آروم زیر لب گفتم ولی من نه که انگار پرهام شنید و یع لبخند زد که گوشیم زنگ خورد که به بهونه گوشیم از مغازه زدم بیرون و پرهامم پشت سرم اومد
گوشی جواب نداده قطع شد بیخیال شدم
من :.......؟
چطوره ؟همه کامنت
۱۱.۸k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.