دخترای لجباز 👯 پسرای مغرور 💀
#دخترای_لجباز 👯 پسرای_مغرور 💀
پارت دهم .
رومینا رو کشون کشون بردم تا لباساشو عوض کنه . لباسامونو عوض کردیم و راه افتادیم . رسیدیم ب خونشون . خخخخ یعنی خونه ک نبود . قلعه بود ! انقدرررر بزرگ بود . زنگ درو زدیم . در حیاطو باز کردن و وارد شدیم . رسیدیم ب در خونه ک رو مینا لگد زد ب در . اون سه تا هم سه تایی پریدن درو باز کردن ک با دیدن ماها کپ کردن . بایدم کپ کنن .
رومینا با بیشعوری سرشو انداخت پایین و بدون سلام عین گاو وارد شد . منم سلام کردم و وارد شدم. ای واییی ع داخل خفن تر هم هس . قربون خدا بشم ک اینا هم پولدار خفن . هم خوشگل خفنن .
رفتیم نشستزم رو مبل و من ع سیر تا پیاز براشون تعریف کردم و همینطوری ک تعریف میکردم عر میزدم. خو چیه ؟ بهترین دوستمو گروگان گرفتن ! رومینام اصلا گریه نمیکرد . فقط سرش پایین بود و هیچکس صورتشو نمیدید . وقتی تموم شد حرفم پارسا روبه رومینا گف : آدرسو بده ببینم .
رومینا سرشو آورد بالا و گف : ینی...کمک میکنین ؟
پارسا : خب...شاید ! اگه التماس کنی !
رومینا بلند شد و گف : دینا...پاشو بریم .
متین با عصبانیت بلند شد و گف : حتما کمک میکنیم .
رومینا قیافش خیلی خنده دار شده بود . ابروهاشو داده بود بالا و چشماش خیلی گرد شده بود . انگار حضم حرفی ک متین زده بود براش سخت بود !
خو منم البته دست کمی از اون نداشتم . ولی من که خودمو نمیدیدم واسه همین نمیدونم چطوری شده بودم.سورن و پارسا ع قیافه های ما زدن زیر خنده ولی متین همچنان جدی بود .
پارسا بلند شد و گف : خب...ما بریم دنبالش . شمام همینجا بمونین .
رومینا با حرص بلند شد و گفت : چیییی ؟ من بمونم اینجا ؟ عمرا ! منم میام .
پارسا : تو میمونی .
رومینا : میام .
پارسا رفت روبه رو رومینا وایساد و گفت : مـیـمـوـنـی !
رومینا : گفتم میام !
سورن ک سعی داشت جداشون کنه گفت : هی رومینا این پارسای ما آبانیه . غد و یه دنده . اصلا سعی نکن ک باهاش دربیافتی .
رومینا با پوزخند گفت : خو منم آبانیم !
سورن ک دیگه کم آورده بود گف : اوه اوه پس باید منتظر ی دعوای طوفانی باشیم .
دینا : اگه این رومینا دیی یا آذری . شهریوری یا مردادی اینا بود ک ما دیگه غمی نداشتیم .
رومینا : برو بابا چ ربطی داره .
دینا : خیلیم ربط داره چون همه ماها آروم و خوش برخوردن غیر آبان ! مثلا من که بهمنم رو نگاه کن...خانوم . مهربون . سر به زیر . خوش برخورد ....
رومینا : باشه باباااا . من نمیدونم . من میام باهاتون .
پارسا ک دیگه جوش آورده بود شونه های رومینا رو گرفت و نشوندش رو مبل و گف : تو همینجا می مونیییی.
ک هممون خوف کردیم . بابا جذبه رو داشته باش !
متین : بیاین بریم . من آدرسو بلدم .
بعدم رفتن...
پارت دهم .
رومینا رو کشون کشون بردم تا لباساشو عوض کنه . لباسامونو عوض کردیم و راه افتادیم . رسیدیم ب خونشون . خخخخ یعنی خونه ک نبود . قلعه بود ! انقدرررر بزرگ بود . زنگ درو زدیم . در حیاطو باز کردن و وارد شدیم . رسیدیم ب در خونه ک رو مینا لگد زد ب در . اون سه تا هم سه تایی پریدن درو باز کردن ک با دیدن ماها کپ کردن . بایدم کپ کنن .
رومینا با بیشعوری سرشو انداخت پایین و بدون سلام عین گاو وارد شد . منم سلام کردم و وارد شدم. ای واییی ع داخل خفن تر هم هس . قربون خدا بشم ک اینا هم پولدار خفن . هم خوشگل خفنن .
رفتیم نشستزم رو مبل و من ع سیر تا پیاز براشون تعریف کردم و همینطوری ک تعریف میکردم عر میزدم. خو چیه ؟ بهترین دوستمو گروگان گرفتن ! رومینام اصلا گریه نمیکرد . فقط سرش پایین بود و هیچکس صورتشو نمیدید . وقتی تموم شد حرفم پارسا روبه رومینا گف : آدرسو بده ببینم .
رومینا سرشو آورد بالا و گف : ینی...کمک میکنین ؟
پارسا : خب...شاید ! اگه التماس کنی !
رومینا بلند شد و گف : دینا...پاشو بریم .
متین با عصبانیت بلند شد و گف : حتما کمک میکنیم .
رومینا قیافش خیلی خنده دار شده بود . ابروهاشو داده بود بالا و چشماش خیلی گرد شده بود . انگار حضم حرفی ک متین زده بود براش سخت بود !
خو منم البته دست کمی از اون نداشتم . ولی من که خودمو نمیدیدم واسه همین نمیدونم چطوری شده بودم.سورن و پارسا ع قیافه های ما زدن زیر خنده ولی متین همچنان جدی بود .
پارسا بلند شد و گف : خب...ما بریم دنبالش . شمام همینجا بمونین .
رومینا با حرص بلند شد و گفت : چیییی ؟ من بمونم اینجا ؟ عمرا ! منم میام .
پارسا : تو میمونی .
رومینا : میام .
پارسا رفت روبه رو رومینا وایساد و گفت : مـیـمـوـنـی !
رومینا : گفتم میام !
سورن ک سعی داشت جداشون کنه گفت : هی رومینا این پارسای ما آبانیه . غد و یه دنده . اصلا سعی نکن ک باهاش دربیافتی .
رومینا با پوزخند گفت : خو منم آبانیم !
سورن ک دیگه کم آورده بود گف : اوه اوه پس باید منتظر ی دعوای طوفانی باشیم .
دینا : اگه این رومینا دیی یا آذری . شهریوری یا مردادی اینا بود ک ما دیگه غمی نداشتیم .
رومینا : برو بابا چ ربطی داره .
دینا : خیلیم ربط داره چون همه ماها آروم و خوش برخوردن غیر آبان ! مثلا من که بهمنم رو نگاه کن...خانوم . مهربون . سر به زیر . خوش برخورد ....
رومینا : باشه باباااا . من نمیدونم . من میام باهاتون .
پارسا ک دیگه جوش آورده بود شونه های رومینا رو گرفت و نشوندش رو مبل و گف : تو همینجا می مونیییی.
ک هممون خوف کردیم . بابا جذبه رو داشته باش !
متین : بیاین بریم . من آدرسو بلدم .
بعدم رفتن...
۱۷.۳k
۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.