دخترای لجباز 🎀 پسرای مغرور 💪
#دخترای_لجباز 🎀 پسرای_مغرور 💪
پارت یازدهم .
از زبون مریم :
اه...اینجا کجاس...من کیم...خخخخخ شوخی کردم باو فراموشی نگرفتم ! ( میدونم خیلی بیمزم ) ب قول دینا من حتی در بدترین شرایطم منگل بازی درمیارم . راستی چرا من اینجام ؟ یادمه یکی ی دسمال گذاشت رو دهنم و بیهوش شدم . اخ الان حتما بچه ها نگران شدن .
یه مرده ع دور اومد نزدیکم .
مرده : بالاخره بیدار شدی ؟
مریم : اومم هوممم بول خومم .( دهنمو چسب زده آقا )
مرده : وایسا...
بعد اومد و چسبه را زاررررپپ کند . آخخخخخخ مردمممم .
مریم : تو کییی ؟ من چرا اینجام ؟ دوستام کجان ؟ منو ع کجا میشناسی ؟ اینجا کجاس ؟ اگه رومینا اینجا بود میدادم دهنتو سرویس کنه و اگه دینا اینجا بود با اون زبونش آسفالتت میکرد . رومیناااا دیناااا من گنا دارمممم. من جوونم . هنو زندگی میخوام بکنم. اون آهنگه چی بود...آها : من یه خر تنهای دشتم با همه کس هم قهر قهرم روز و شبم....
مرده : ساکت شوووو . چقدر حرف میزنی .
مریم : آره دادا اسم من مَری شنگوله . انقدرررر حرف میزنم تا سرتو بخورم .ها ها ها ما اینیم دیه . مشکل داری گورتو گم کن...
داشتم حرف میزدم ک یهو در با صدای شترقققق باز شد و سه تا دراز اومدن تو . زدن دهن مهن این یارو و زیر دستاشو سرویس کردن . دوتاشون هنو درگیر بودن ک یکیشونو دیدم داره میاد سمتم و ع اون ور ی دختره ع در اومد بیرون و اونم رف دعوا . منم نشسته بودم و تشویق میکردم.
مریم : هوووو آفرین . یکی ع زیر بزن . آها باریکلا بوروسلی . حالا یکی ع رو . ع پشتتو بپااا .
دختره با یکیشون درگیر شده بود و پشتشو نمیدید که یکی آروم آروم نزدیکش میشد . یکی ع اون پسرا ک تازه ب وجود دختره پی برده بود رفت و زد اونی ک ع پشت میخواس حمله کنه رو لت و پار کرد و همینجوری ک دعوا میکرد سر دختره هوار میزد . ی دختره دیگه هم گوشه در وایساده بود و دعوا نمیکرد . قیافه های اینا معلوم نبود و من نمیدونستم کین .
همینجوری داشتم نگا میکردم که ی صدای خیلییی آشنا منو ب خودم آورد .
- خوبی ؟
مریم : آره قربانت . میبینی چقدر عالیم با لباسای پاره پوره و شالی ک دیگه کلا کاراییشو از دس داده ؟
متین : ببخشید بابا .
بعد دستمو باز کرد . کتشو در آورد و تن من کرد و دکمه هاشم تا ته بست . بعدم رف سمت اون دختره ک سمت دیوار بود و ازش ی شال گرفت و داد ب من . منم اصن همینجوری مونده بودم . بابا این چرا یهو انقدر مهربون و آقا شده ؟ ولکن بابا من ک انقدر خستم ک اصن نمیتونم فکر کنم . بعد ع کلی گوشتمالی ما رفتیم سمت اون گروه ناجیان . اون دوتا پسر پارسا و سورن بودن و اون دختر دعواییه هم رومینا بود . اونی هم ک گوشه در وایساده بود دینا بود .
پارسا هنو سر رومینا هوار میزد .
پارسا با داد : مگه نگفتم نیاینننن ؟
رومینا : دوس داشتیم .
بعدم دینا تشکر کرد و مام رفتیم خونه.
پارت یازدهم .
از زبون مریم :
اه...اینجا کجاس...من کیم...خخخخخ شوخی کردم باو فراموشی نگرفتم ! ( میدونم خیلی بیمزم ) ب قول دینا من حتی در بدترین شرایطم منگل بازی درمیارم . راستی چرا من اینجام ؟ یادمه یکی ی دسمال گذاشت رو دهنم و بیهوش شدم . اخ الان حتما بچه ها نگران شدن .
یه مرده ع دور اومد نزدیکم .
مرده : بالاخره بیدار شدی ؟
مریم : اومم هوممم بول خومم .( دهنمو چسب زده آقا )
مرده : وایسا...
بعد اومد و چسبه را زاررررپپ کند . آخخخخخخ مردمممم .
مریم : تو کییی ؟ من چرا اینجام ؟ دوستام کجان ؟ منو ع کجا میشناسی ؟ اینجا کجاس ؟ اگه رومینا اینجا بود میدادم دهنتو سرویس کنه و اگه دینا اینجا بود با اون زبونش آسفالتت میکرد . رومیناااا دیناااا من گنا دارمممم. من جوونم . هنو زندگی میخوام بکنم. اون آهنگه چی بود...آها : من یه خر تنهای دشتم با همه کس هم قهر قهرم روز و شبم....
مرده : ساکت شوووو . چقدر حرف میزنی .
مریم : آره دادا اسم من مَری شنگوله . انقدرررر حرف میزنم تا سرتو بخورم .ها ها ها ما اینیم دیه . مشکل داری گورتو گم کن...
داشتم حرف میزدم ک یهو در با صدای شترقققق باز شد و سه تا دراز اومدن تو . زدن دهن مهن این یارو و زیر دستاشو سرویس کردن . دوتاشون هنو درگیر بودن ک یکیشونو دیدم داره میاد سمتم و ع اون ور ی دختره ع در اومد بیرون و اونم رف دعوا . منم نشسته بودم و تشویق میکردم.
مریم : هوووو آفرین . یکی ع زیر بزن . آها باریکلا بوروسلی . حالا یکی ع رو . ع پشتتو بپااا .
دختره با یکیشون درگیر شده بود و پشتشو نمیدید که یکی آروم آروم نزدیکش میشد . یکی ع اون پسرا ک تازه ب وجود دختره پی برده بود رفت و زد اونی ک ع پشت میخواس حمله کنه رو لت و پار کرد و همینجوری ک دعوا میکرد سر دختره هوار میزد . ی دختره دیگه هم گوشه در وایساده بود و دعوا نمیکرد . قیافه های اینا معلوم نبود و من نمیدونستم کین .
همینجوری داشتم نگا میکردم که ی صدای خیلییی آشنا منو ب خودم آورد .
- خوبی ؟
مریم : آره قربانت . میبینی چقدر عالیم با لباسای پاره پوره و شالی ک دیگه کلا کاراییشو از دس داده ؟
متین : ببخشید بابا .
بعد دستمو باز کرد . کتشو در آورد و تن من کرد و دکمه هاشم تا ته بست . بعدم رف سمت اون دختره ک سمت دیوار بود و ازش ی شال گرفت و داد ب من . منم اصن همینجوری مونده بودم . بابا این چرا یهو انقدر مهربون و آقا شده ؟ ولکن بابا من ک انقدر خستم ک اصن نمیتونم فکر کنم . بعد ع کلی گوشتمالی ما رفتیم سمت اون گروه ناجیان . اون دوتا پسر پارسا و سورن بودن و اون دختر دعواییه هم رومینا بود . اونی هم ک گوشه در وایساده بود دینا بود .
پارسا هنو سر رومینا هوار میزد .
پارسا با داد : مگه نگفتم نیاینننن ؟
رومینا : دوس داشتیم .
بعدم دینا تشکر کرد و مام رفتیم خونه.
۱۲.۲k
۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.