*شیلان*
*شیلان*
شیلان : بعد از نهار نشستیم دور هم هیرسا وامید داشتن حرف می زدن منو هانیه هم یواش یواش حرف می زدیم
هانیه : باداداشی چطوری دعوا هم می کنید
- دوهفته از اومدنم هم نشد قهرکردیم تا الان
هانیه : شوخی نکن
- جدی میگم
هانیه : بابا رو باش فکر کرده انقدر با هم خوب شدین با خودش چه فکرایی کرده
- چی مثلا
هانیه : ببین هیرسا چه عوض شده یادته اینجوری نمی خندید خنده هاش از ته دله
- بروبابا با اون داداش زن پرستت کلا جنس مونث می بینه نمی تونه بدون کرمک
هانیه : واقعا
- اره
هانیه : به داداشم اصلا نمیاد نکنه از رو لج میگی
خندیدم وگفتم : عمرا عددی نیست من چای بیارم
رفتم آشپزخونه وچای ریختم با دارو گیاهی هیرسا که به عنوان چای بهش می دادم یه تیکه نبات انداختم توش ورفتم تو سالن به امید تعارف چای کردم هیرسا هم داروش رو برداشت
هانیه : این چیه ؟!
هیرسا : دارو گیاهی
هانیه : واسه چیه
هیرسا : برای معده ام عزیزم
امید : بریم یه جا برف بازی
هیرسا : اره بریم
هانیه : نخیر جایی نمیریم امروز
هیرسا : خیلی خوب خوردیمون زبون دراز ترسیدم
امید : چیکار عشقم داری
بلند شد اومد کنار هانیه نشست وگفت : می دونی هانیه نفس منه
هیرسا : شوش هات چکارن
امید : اجب آدمی هستی تو
خندیدهیرسا نگام کردرومو برگردوندم جدی جدی فکر کنم گردنم کج شده بود
هیرسا : بچه ها من یکم استراحت کنم عصر باید برم جایی فعلا
لیوان خالی رو گذاشت ورفت با بچه ها نشستیم وکلی حرف زدیم وخندیدیم تا عصر که هیرسا از اتاقش اومد بیرون
هیرسا : خونه رو گذاشتید رو سرتون
بعد با اخم منو نگاه کرد بهش دهن کجی کردم رفت تو آشپزخونه
- شیلان ...شیلان بیا
متعجب رفتم آشپزخونه وگفتم : بفرمایید
هیرسا : این چیه پوشیدی شالتم که افتاده
- به تو چه
هیرسا : یعنی چی به من چه
- خوب تو چکاره ای
هیرسا : همه کاره
- همه کاره ای هیچ کاره مگه نه
دلیل بیار
شیلان : بعد از نهار نشستیم دور هم هیرسا وامید داشتن حرف می زدن منو هانیه هم یواش یواش حرف می زدیم
هانیه : باداداشی چطوری دعوا هم می کنید
- دوهفته از اومدنم هم نشد قهرکردیم تا الان
هانیه : شوخی نکن
- جدی میگم
هانیه : بابا رو باش فکر کرده انقدر با هم خوب شدین با خودش چه فکرایی کرده
- چی مثلا
هانیه : ببین هیرسا چه عوض شده یادته اینجوری نمی خندید خنده هاش از ته دله
- بروبابا با اون داداش زن پرستت کلا جنس مونث می بینه نمی تونه بدون کرمک
هانیه : واقعا
- اره
هانیه : به داداشم اصلا نمیاد نکنه از رو لج میگی
خندیدم وگفتم : عمرا عددی نیست من چای بیارم
رفتم آشپزخونه وچای ریختم با دارو گیاهی هیرسا که به عنوان چای بهش می دادم یه تیکه نبات انداختم توش ورفتم تو سالن به امید تعارف چای کردم هیرسا هم داروش رو برداشت
هانیه : این چیه ؟!
هیرسا : دارو گیاهی
هانیه : واسه چیه
هیرسا : برای معده ام عزیزم
امید : بریم یه جا برف بازی
هیرسا : اره بریم
هانیه : نخیر جایی نمیریم امروز
هیرسا : خیلی خوب خوردیمون زبون دراز ترسیدم
امید : چیکار عشقم داری
بلند شد اومد کنار هانیه نشست وگفت : می دونی هانیه نفس منه
هیرسا : شوش هات چکارن
امید : اجب آدمی هستی تو
خندیدهیرسا نگام کردرومو برگردوندم جدی جدی فکر کنم گردنم کج شده بود
هیرسا : بچه ها من یکم استراحت کنم عصر باید برم جایی فعلا
لیوان خالی رو گذاشت ورفت با بچه ها نشستیم وکلی حرف زدیم وخندیدیم تا عصر که هیرسا از اتاقش اومد بیرون
هیرسا : خونه رو گذاشتید رو سرتون
بعد با اخم منو نگاه کرد بهش دهن کجی کردم رفت تو آشپزخونه
- شیلان ...شیلان بیا
متعجب رفتم آشپزخونه وگفتم : بفرمایید
هیرسا : این چیه پوشیدی شالتم که افتاده
- به تو چه
هیرسا : یعنی چی به من چه
- خوب تو چکاره ای
هیرسا : همه کاره
- همه کاره ای هیچ کاره مگه نه
دلیل بیار
۱۱.۳k
۱۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.