دوباره شعر می شود نگاه آشنای تو
دوباره شعر می شود نگاه آشنای تو
شبیه باغی ازغزل که گل دهد برای تو
مثال شاخه می زندجوانه واژه های دل
و نغمه های عاشقی که می دهدهوای تو
چه فرق می کندشب و سحراگر نیایدم
صدای مهربانی ات دوباره از سرای تو
که غم بگیردازدلم به خنده دعوتم کند
بیاورد به خاطرم خیال دلربای تو
همیشه سنگ می شودجواب مهربانی ام
عجیب باورم شده تمام ادعای تو !
نشسته میشمارم آن شکسته های دل مگر
به زخم دیگری مرا بخواند این جفای تو
سکوت می کنم ولی شبیه کوه می شود؛
که میرسانداین صدابه گوش آن خدای تو
بیا و داوری بکن میان هر چه دیده ای
یقین کهمیرود دلم به حکم بی ریای تو
شب از خیال بگذر و نگاه تازه ای بکن
دوا شود مگر دلم که گشتهمبتلای تو ..
شبیه باغی ازغزل که گل دهد برای تو
مثال شاخه می زندجوانه واژه های دل
و نغمه های عاشقی که می دهدهوای تو
چه فرق می کندشب و سحراگر نیایدم
صدای مهربانی ات دوباره از سرای تو
که غم بگیردازدلم به خنده دعوتم کند
بیاورد به خاطرم خیال دلربای تو
همیشه سنگ می شودجواب مهربانی ام
عجیب باورم شده تمام ادعای تو !
نشسته میشمارم آن شکسته های دل مگر
به زخم دیگری مرا بخواند این جفای تو
سکوت می کنم ولی شبیه کوه می شود؛
که میرسانداین صدابه گوش آن خدای تو
بیا و داوری بکن میان هر چه دیده ای
یقین کهمیرود دلم به حکم بی ریای تو
شب از خیال بگذر و نگاه تازه ای بکن
دوا شود مگر دلم که گشتهمبتلای تو ..
۲.۳k
۲۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.