پارت بیست ویکم
#پارت بیست ویکم
رُز:
حاجیه خانم با یه سینی برگشت وگفت : امیر حسین نزار امیر علی بره تنهایی خسته میشی
امیر حسین : کجا بره ؟!اصلا کجاست؟!!!!
حاجیه خانم لبخند زدوگفت : داره غذا می خوره
امیر حسین : به به خودت شیرینی درست کردی مامان ؟!
حاجیه با مهربونی گفت : اره پسرم نوش جونت
- دستتون درد نکنه حاج خانم
حاجیه : بگو مادرجون دخترم
امیر حسین : راست میگه عزیزم
لبمو گاز گرفتم حاجیه خانم خندید وگفت : از دست رفت پسرمون
بعدم دوتایی به من خندیدن
امیر حسین با صدای بلندی گفت : امیر علی ...امیر
امیر علی اومدتو در آشپزخونه وایساد وگفت : بله داداش
امیر حسین : جایی میری ؟!
امیر علی : با رهام می خواستیم بریم بیرون کاری داری؟!
امیر حسین : من کلی کاردارم تو ورهام بجای کمک کردن هر روز بیرون چیکار می کنید
امیر علی : چیکار کنم داداش هر چی گفتی که انجام دادم
امیر حسین : زنگ بزن رهام بیادامروز کار بالا رو تموم کنیم فردا جهیزیه رو میارن دیگه همه چی سر جای خودش باشه
امیرعلی : باشه داداش
دوباره برگشت تو آشپزخونه زنگ زدن امیر حسین رفت جواب داد وگفت : وسایلو اوردن
حاجیه خانم زود چادر زد وگفت : امیر علی بیا کمک
چند دقیقه بعد امیر علی از آشپزخونه اومد بیرون وبا امیرحسین رفتن بیرون من هنوز طبقه ای بالا رو ندیده بودم
بعدم کارگرها وسایلو اوردن گذاشتن بالا رهامم اومد وپسرا هم کمک کردن تو نیم ساعت همه ای وسایلو بردن بالا حاجیه اسپند دود کرد ودور سر پسرا چرخوند وقربون صدقه اشون می رفت بعدم اومد دور سر من اسپند چرخوند وانداخت رو ذغال ها وزیر لب صلوات می گفت امیر حسین گفت برم بالا ومنم از خدا خواسته رفتم بالا همه ای وسایل گذاشته شده بود تو سالن سالن بزرگ بود وگچ کاری هاش محشر بودمخصوصا با اون ترکیب رنگ ها داشتم نگاه می کردم
رهام : خوب چیکار کنیم حالا
امیر حسین : اول اتاق بزرگه رو می چینیم امیر علی رنگش خشک شده ؟!
امیر علی : اره داداش صبح تمیزکردم
امیر حسین : متوجه شدم دستت طلا عزیزداداش
وسایلو بردن تو اتاقی که وسط دوتا اتاق بود وخیلی بزرگ بود رنگ شده بود وخیی قشنگ بود پرده هم نصب شده بود
- کی پرده ها رو نصب کرده ؟!
رهام : منو امیر علی مال پذیرای رو هم نصب کردیم متوجه نشدی
برام سوال بود پرده ها رو کی سفارش داده
- رهام
رهام اومد کنارم
- پرده ها رو امیر حسین گرفته ؟
رهام : نه مامان سفارش داده بود با فرش ها امیر حسین گفته بود چه رنگی انتخواب کنیم منو امیر علی دیروز رفتیم با هم گرفتیم وآوردیم صبح هم اومدیم تمیز کاری دیگه سوالی هست ؟!
- نه انگار خودتون همه کار رو کردید
رهام با خنده اروم گفت : این جناب داماد خودش گفته چیکار کنیم وچی سفارش بدیم خیلی خوش سلیقه است
امیر حسین : رهام بیا با امیر علی تخت رو ببندید
رُز:
حاجیه خانم با یه سینی برگشت وگفت : امیر حسین نزار امیر علی بره تنهایی خسته میشی
امیر حسین : کجا بره ؟!اصلا کجاست؟!!!!
حاجیه خانم لبخند زدوگفت : داره غذا می خوره
امیر حسین : به به خودت شیرینی درست کردی مامان ؟!
حاجیه با مهربونی گفت : اره پسرم نوش جونت
- دستتون درد نکنه حاج خانم
حاجیه : بگو مادرجون دخترم
امیر حسین : راست میگه عزیزم
لبمو گاز گرفتم حاجیه خانم خندید وگفت : از دست رفت پسرمون
بعدم دوتایی به من خندیدن
امیر حسین با صدای بلندی گفت : امیر علی ...امیر
امیر علی اومدتو در آشپزخونه وایساد وگفت : بله داداش
امیر حسین : جایی میری ؟!
امیر علی : با رهام می خواستیم بریم بیرون کاری داری؟!
امیر حسین : من کلی کاردارم تو ورهام بجای کمک کردن هر روز بیرون چیکار می کنید
امیر علی : چیکار کنم داداش هر چی گفتی که انجام دادم
امیر حسین : زنگ بزن رهام بیادامروز کار بالا رو تموم کنیم فردا جهیزیه رو میارن دیگه همه چی سر جای خودش باشه
امیرعلی : باشه داداش
دوباره برگشت تو آشپزخونه زنگ زدن امیر حسین رفت جواب داد وگفت : وسایلو اوردن
حاجیه خانم زود چادر زد وگفت : امیر علی بیا کمک
چند دقیقه بعد امیر علی از آشپزخونه اومد بیرون وبا امیرحسین رفتن بیرون من هنوز طبقه ای بالا رو ندیده بودم
بعدم کارگرها وسایلو اوردن گذاشتن بالا رهامم اومد وپسرا هم کمک کردن تو نیم ساعت همه ای وسایلو بردن بالا حاجیه اسپند دود کرد ودور سر پسرا چرخوند وقربون صدقه اشون می رفت بعدم اومد دور سر من اسپند چرخوند وانداخت رو ذغال ها وزیر لب صلوات می گفت امیر حسین گفت برم بالا ومنم از خدا خواسته رفتم بالا همه ای وسایل گذاشته شده بود تو سالن سالن بزرگ بود وگچ کاری هاش محشر بودمخصوصا با اون ترکیب رنگ ها داشتم نگاه می کردم
رهام : خوب چیکار کنیم حالا
امیر حسین : اول اتاق بزرگه رو می چینیم امیر علی رنگش خشک شده ؟!
امیر علی : اره داداش صبح تمیزکردم
امیر حسین : متوجه شدم دستت طلا عزیزداداش
وسایلو بردن تو اتاقی که وسط دوتا اتاق بود وخیلی بزرگ بود رنگ شده بود وخیی قشنگ بود پرده هم نصب شده بود
- کی پرده ها رو نصب کرده ؟!
رهام : منو امیر علی مال پذیرای رو هم نصب کردیم متوجه نشدی
برام سوال بود پرده ها رو کی سفارش داده
- رهام
رهام اومد کنارم
- پرده ها رو امیر حسین گرفته ؟
رهام : نه مامان سفارش داده بود با فرش ها امیر حسین گفته بود چه رنگی انتخواب کنیم منو امیر علی دیروز رفتیم با هم گرفتیم وآوردیم صبح هم اومدیم تمیز کاری دیگه سوالی هست ؟!
- نه انگار خودتون همه کار رو کردید
رهام با خنده اروم گفت : این جناب داماد خودش گفته چیکار کنیم وچی سفارش بدیم خیلی خوش سلیقه است
امیر حسین : رهام بیا با امیر علی تخت رو ببندید
۱۵.۳k
۰۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.