پارت چهل ویکم
#پارت چهل ویکم
رُز:
یه ریمل زدن حرف داره امیر حسین اینم اسمش آرایشه من که می دونستم یه حرفی زده میشه رژ لبمو پاک کردم
امیر حسین لبخند زودو بغلم کردوگفت : خودتو ناراحت نکن وقتی خونه مثله امشب شلوغ میشه یه لباس بپوش که کسی نظر نده عزیزم یا مثلا ارایش
دسته گل رو گرفت طرفم ازش گرفتم با لبخند گفت :
فقط وفقط وقتی مهمون داریم نه چیز دیگه
- فردا یه وقت نگن بخاطر امیر علی چادر بزن
خندیدوگفت : نه عزیزم کسی دیگه چیزی نمیگه منم با بابا حرف می زنم حالا لباستو عوض کن بریم پایین
- بابات یه وقت تو جمع حرفی نزنه
امیر حسین : نمی زنه ...ببین نازنین....
نفسشو فوت کرد وگفت : ببین منم دیگه میگم نازنین
- هر جور راحتی صدام بزن چی می خواستی بگی
با مهربونی گفت : اگه چادر زدی دیگه باید همیشه بزنی منم اصلا از اجبار خوشم نمیاد این میل خودته خانمم
- باشه
دلخورگل ها رو گذاشتم رودمیز لباسمو عوض کردم امیر حسینم لباس عوض کردودست صورتشو شست دستی به موهاش کشید ورفتیم پایین داشتن میز شام رو می چیدن امیر حسین رفت پیش حاجی منم رفتم کمک کردم ومیز رو چیدیم انیسه با پوزخند نگام کردوگفت : اینجوری حرف آقاجونم نادیده می گیری میری یه لباس بدتراز لباس قبلی می پوشی
- لباس من مشکلی نداره
انیسه : پر مشکله ونمی بینی
نگاش کردم وگفتم : فکر می کنی الان لباس خودت خیلی مناسبه شکمت کاملا معلومه
بهش رسوندم که شکمش گنده است
- چیه باز انیسه
برگشتم امیر علی اخم کرده بود ومنتظر انیسه رو نگاه می کرد
انیسه : تو بجای اینکه بگی عروس خونه چادر بزنه آرایش نکنه حمایتش می کنی
امیر علی : این به تو ربطی داره ؟!
- چی شده
حاجیه اومد جلو وگفت : باز چی شده انیسه
انیسه با اون صدای جیغ جیغوش صداش بلند کرد وگفت : چند نفر به یه نفر مگه دروغ میگم چطور خانم اینجوری تو خونه بگرده مچ پاهاش معلومه موهاش بیرونه ارایش می کنه با این لباسای بدن نماش بعد شما بجای اینکه بهش حرفی بزنید به من میگید چی شده از این بپرسین ...من خوشم نمیاد میام خونه بابام با شوهرم زن برادرم اینجوری جلو شوهرم بگرده
امیر علی : ببند اون دهنتو تا نزدم دندونات خورد نکردم
- چی میگی برای خودت انیسه
برگشتم امیر حسین بود با خشم وناراحتی گفت : مشکل لباس زن من چیه کجا مچ پاش بیرون موهاش بلنده یکم اومده بیرون کدوم ارایششه اصلا به تو چه ربطی داره الان تو چادر زدی مثلا خیلی خوبی
انیسه : مگه دروغ میگم خوشم نمیاد زنت اینجوری جلو شوهرم بگیرده
امیر علی : ساکت میشی یا نه
انیسه : به تو چه اصلا
- این چه طرز حرف زدن با داداشته
با اومدن حاجی انیسه خفه شد وبا خشم امیر علی رو نگاه می کرد چه جالب همه طرف من بودن
امیر حسین : اگه مشکل داری خوب بفرما شما به مهمونیتون برسید بریم نازنین
رُز:
یه ریمل زدن حرف داره امیر حسین اینم اسمش آرایشه من که می دونستم یه حرفی زده میشه رژ لبمو پاک کردم
امیر حسین لبخند زودو بغلم کردوگفت : خودتو ناراحت نکن وقتی خونه مثله امشب شلوغ میشه یه لباس بپوش که کسی نظر نده عزیزم یا مثلا ارایش
دسته گل رو گرفت طرفم ازش گرفتم با لبخند گفت :
فقط وفقط وقتی مهمون داریم نه چیز دیگه
- فردا یه وقت نگن بخاطر امیر علی چادر بزن
خندیدوگفت : نه عزیزم کسی دیگه چیزی نمیگه منم با بابا حرف می زنم حالا لباستو عوض کن بریم پایین
- بابات یه وقت تو جمع حرفی نزنه
امیر حسین : نمی زنه ...ببین نازنین....
نفسشو فوت کرد وگفت : ببین منم دیگه میگم نازنین
- هر جور راحتی صدام بزن چی می خواستی بگی
با مهربونی گفت : اگه چادر زدی دیگه باید همیشه بزنی منم اصلا از اجبار خوشم نمیاد این میل خودته خانمم
- باشه
دلخورگل ها رو گذاشتم رودمیز لباسمو عوض کردم امیر حسینم لباس عوض کردودست صورتشو شست دستی به موهاش کشید ورفتیم پایین داشتن میز شام رو می چیدن امیر حسین رفت پیش حاجی منم رفتم کمک کردم ومیز رو چیدیم انیسه با پوزخند نگام کردوگفت : اینجوری حرف آقاجونم نادیده می گیری میری یه لباس بدتراز لباس قبلی می پوشی
- لباس من مشکلی نداره
انیسه : پر مشکله ونمی بینی
نگاش کردم وگفتم : فکر می کنی الان لباس خودت خیلی مناسبه شکمت کاملا معلومه
بهش رسوندم که شکمش گنده است
- چیه باز انیسه
برگشتم امیر علی اخم کرده بود ومنتظر انیسه رو نگاه می کرد
انیسه : تو بجای اینکه بگی عروس خونه چادر بزنه آرایش نکنه حمایتش می کنی
امیر علی : این به تو ربطی داره ؟!
- چی شده
حاجیه اومد جلو وگفت : باز چی شده انیسه
انیسه با اون صدای جیغ جیغوش صداش بلند کرد وگفت : چند نفر به یه نفر مگه دروغ میگم چطور خانم اینجوری تو خونه بگرده مچ پاهاش معلومه موهاش بیرونه ارایش می کنه با این لباسای بدن نماش بعد شما بجای اینکه بهش حرفی بزنید به من میگید چی شده از این بپرسین ...من خوشم نمیاد میام خونه بابام با شوهرم زن برادرم اینجوری جلو شوهرم بگرده
امیر علی : ببند اون دهنتو تا نزدم دندونات خورد نکردم
- چی میگی برای خودت انیسه
برگشتم امیر حسین بود با خشم وناراحتی گفت : مشکل لباس زن من چیه کجا مچ پاش بیرون موهاش بلنده یکم اومده بیرون کدوم ارایششه اصلا به تو چه ربطی داره الان تو چادر زدی مثلا خیلی خوبی
انیسه : مگه دروغ میگم خوشم نمیاد زنت اینجوری جلو شوهرم بگیرده
امیر علی : ساکت میشی یا نه
انیسه : به تو چه اصلا
- این چه طرز حرف زدن با داداشته
با اومدن حاجی انیسه خفه شد وبا خشم امیر علی رو نگاه می کرد چه جالب همه طرف من بودن
امیر حسین : اگه مشکل داری خوب بفرما شما به مهمونیتون برسید بریم نازنین
۴.۶k
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.