تئوری پیکسار - قسمت 2
تئوری پیکسار - قسمت 2
راستش ماشین ها انرژی انسان ها رو داشتن و الان که انسان ها رفتن مثل اسباب بازی ها زنده شدن. فقط این که چون یه ماشین مثل اسباب بازی نیست و مثل اسباب بازی ها از قبل نگفتن که ماشین مثلا کابوی هست یا فضانورد و شخصیتی نداره شخصیت صاحب قبلی شون رو استفاده کردن. و این که چون ماشین هستن به سوخت نیاز دارن و مثل عروسک ها نیستن. و این که هرچه ماشین جدید تر باشه از انسان ها انرژی کمتری دریافت کرده و درنتیجه دیر تر از ماشین های قدیمی زنده میشه و به همین دلیل مدام ماشین های جدیدی میبینیم.(توجه تون رو به چسب زخم راننده کامیون از در جست و جوی دوری جلب میکنم که عکس مک کویین رو داشته و شاید اون موقع زمانی بوده که مک کویین واقعی زندگی میکرد) و این در ماشین های دو ما میبینیم که خرچنگ ها هم وجود دارن. بله خرچنگ های واقعی و زنده در دنیای ماشین ها وجود دارن. چون حتی وقتی تو در جست و جوی دوری اشغال هایی زیر دریا میبینم اونجا خرچنگ ها تونستن زندگی کنن پس گویا خرچنگ ها موجوداتی هستن که از این خرابی ها جون سالم به در بردن. (اگه براتون سواله که چرا زمین تو ماشین ها تمیز تر از وال-ایه حتی با این که بعد از اون اتفاق میفته بگم که مردم نیازی نبود صبرکنن تا زمین کاملا داغون بشه و وقتی زمین خیلی هم وضعیتش بد نبود رفتن و وال-ای ها هم زمین رو تمیز کردن. ولی چون مساله این بود که نباید برمیگشتن وقتی زمین تمیز شد برنگشتن و اون موقع اوج زندگی ماشین ها بود. بعد از اون ماشین ها میمیرن و زمین دوباره مثل قبل میشه.) خب انسان ها اومدن به سیاره ای که قرن هاست الودگی داشته. مطمئنا این با بدن انسان سازگار نیست و انسان ها به تدریج تبدیل به هیولاهای کارخانه و دانشگاه هیولاها میشن. شاید بگید عجیبه ولی ما توی شگفت انگیزان دیدیم که جک جک میتونست هروقت بخواد به هیولا تبدیل بشه پس نشون میده که انسان های پیکسار این قابلیت رو دارن که به هیولاها تکامل پیدا کنن. و هیولا ها هم دست اخر دچار بحران انرژی میشن. و نیاز دارن به انرژی ادم ها. یا همون احساسات ادم ها. یا در اصل خاطرات ادم ها. ولی خب مگه ما نگفتیم دیگه انسانی نیست؟ بذارید توضیح بدم. سفر در زمان. هیولاها برای استفاده از احساسات انسان ها باید از سفرزمانی استفاده میکردن و همون طور که زمان در دنیای هیولاها میگذشت در دنیای گذشته هم میگذشت. برای همین فهمیدن که شادی قوی تر از ترسه. قبلا این طوری نبوده ولی از وقتی تکنولوژی وارد زندگی انسان ها شد (که ما میفهمیم همزمان بوده با کارخانه هیولا، از پوسترهای روی دیوار اتاق بو و عروسک جسی ای که داشت) دیگه احساس قالب خاطراتشون شادی بوده و زندگیشون راحت تر شده. پس شادی قوی تر از ترسه. همین طور که توی درون-بیرون میبینم احساسات خاطرات رایلی اغلب شاد هستن. (توجهتون رو جلب میکنم به بو توی مهدکودک دختره از داستان اسباب بازی 4 که باز هم نشون میده داستان اسباب بازی و کارخانه هیولا به هم ربط دارن) و این که بچه ها هدف بهتری برای هیولا ها هستن چون خاطراتشون فقط با یه احساس مرتبطه و همون طور که بزرگ شدن رایلی رو دیدیم خاطراتش کم کم ترکیبی از چندتا احساس شدن که کار رو برای هیولا ها سخت تر میکنه. و هیولا ها از خاطرات استفاده میکنن چون موضوع خیلی مهمی تو دنیای پیکسار هستن. یادتونه بینگ بونگ به شکل یه موجود تو ذهن رایلی بود و نه یه خاطره، چون رایلی اون رو به صورت یه موجود یادش بود. و وقتی که افتاد بین خاطره های فراموش شده برای همیشه از یاد رایلی رفت. چنین چیزی رو توی انیمیشن کوکو دیدیم. دقت کردید جایی که اسکلت ها زندگی میکردن چقدر شبیه قفسه های خاطرات ذهن رایلی بود؟
راستش ماشین ها انرژی انسان ها رو داشتن و الان که انسان ها رفتن مثل اسباب بازی ها زنده شدن. فقط این که چون یه ماشین مثل اسباب بازی نیست و مثل اسباب بازی ها از قبل نگفتن که ماشین مثلا کابوی هست یا فضانورد و شخصیتی نداره شخصیت صاحب قبلی شون رو استفاده کردن. و این که چون ماشین هستن به سوخت نیاز دارن و مثل عروسک ها نیستن. و این که هرچه ماشین جدید تر باشه از انسان ها انرژی کمتری دریافت کرده و درنتیجه دیر تر از ماشین های قدیمی زنده میشه و به همین دلیل مدام ماشین های جدیدی میبینیم.(توجه تون رو به چسب زخم راننده کامیون از در جست و جوی دوری جلب میکنم که عکس مک کویین رو داشته و شاید اون موقع زمانی بوده که مک کویین واقعی زندگی میکرد) و این در ماشین های دو ما میبینیم که خرچنگ ها هم وجود دارن. بله خرچنگ های واقعی و زنده در دنیای ماشین ها وجود دارن. چون حتی وقتی تو در جست و جوی دوری اشغال هایی زیر دریا میبینم اونجا خرچنگ ها تونستن زندگی کنن پس گویا خرچنگ ها موجوداتی هستن که از این خرابی ها جون سالم به در بردن. (اگه براتون سواله که چرا زمین تو ماشین ها تمیز تر از وال-ایه حتی با این که بعد از اون اتفاق میفته بگم که مردم نیازی نبود صبرکنن تا زمین کاملا داغون بشه و وقتی زمین خیلی هم وضعیتش بد نبود رفتن و وال-ای ها هم زمین رو تمیز کردن. ولی چون مساله این بود که نباید برمیگشتن وقتی زمین تمیز شد برنگشتن و اون موقع اوج زندگی ماشین ها بود. بعد از اون ماشین ها میمیرن و زمین دوباره مثل قبل میشه.) خب انسان ها اومدن به سیاره ای که قرن هاست الودگی داشته. مطمئنا این با بدن انسان سازگار نیست و انسان ها به تدریج تبدیل به هیولاهای کارخانه و دانشگاه هیولاها میشن. شاید بگید عجیبه ولی ما توی شگفت انگیزان دیدیم که جک جک میتونست هروقت بخواد به هیولا تبدیل بشه پس نشون میده که انسان های پیکسار این قابلیت رو دارن که به هیولاها تکامل پیدا کنن. و هیولا ها هم دست اخر دچار بحران انرژی میشن. و نیاز دارن به انرژی ادم ها. یا همون احساسات ادم ها. یا در اصل خاطرات ادم ها. ولی خب مگه ما نگفتیم دیگه انسانی نیست؟ بذارید توضیح بدم. سفر در زمان. هیولاها برای استفاده از احساسات انسان ها باید از سفرزمانی استفاده میکردن و همون طور که زمان در دنیای هیولاها میگذشت در دنیای گذشته هم میگذشت. برای همین فهمیدن که شادی قوی تر از ترسه. قبلا این طوری نبوده ولی از وقتی تکنولوژی وارد زندگی انسان ها شد (که ما میفهمیم همزمان بوده با کارخانه هیولا، از پوسترهای روی دیوار اتاق بو و عروسک جسی ای که داشت) دیگه احساس قالب خاطراتشون شادی بوده و زندگیشون راحت تر شده. پس شادی قوی تر از ترسه. همین طور که توی درون-بیرون میبینم احساسات خاطرات رایلی اغلب شاد هستن. (توجهتون رو جلب میکنم به بو توی مهدکودک دختره از داستان اسباب بازی 4 که باز هم نشون میده داستان اسباب بازی و کارخانه هیولا به هم ربط دارن) و این که بچه ها هدف بهتری برای هیولا ها هستن چون خاطراتشون فقط با یه احساس مرتبطه و همون طور که بزرگ شدن رایلی رو دیدیم خاطراتش کم کم ترکیبی از چندتا احساس شدن که کار رو برای هیولا ها سخت تر میکنه. و هیولا ها از خاطرات استفاده میکنن چون موضوع خیلی مهمی تو دنیای پیکسار هستن. یادتونه بینگ بونگ به شکل یه موجود تو ذهن رایلی بود و نه یه خاطره، چون رایلی اون رو به صورت یه موجود یادش بود. و وقتی که افتاد بین خاطره های فراموش شده برای همیشه از یاد رایلی رفت. چنین چیزی رو توی انیمیشن کوکو دیدیم. دقت کردید جایی که اسکلت ها زندگی میکردن چقدر شبیه قفسه های خاطرات ذهن رایلی بود؟
۱۷.۲k
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.