پارت پنجاه وششم
#پارت پنجاه وششم
رُز :
گفت : به امیر علی میگیم زن بگیر میگه نمی خوام ...چند سال پیش گفت برین برام خواستگاری باباش گفت زوده خیلی اسرار کرد باباش قبول نکرد دیگه چیزی نگفت حالا امروز گفته اونی که می خواسته ازدواج کرده واصلا حاضر نیست زن بگیره عاطفه دختر خاله اش خیلی امیر علی رو دوست داره چند باری بهم گفته امیر علی مخالفه میگه نمی خواد ازدواج کنه
- خوب بزاریدش به حال خودش هنوز بیست وشش سالشه سنی نداره که
حاجیه : نمی دونم چی بگم
خیلی دوست دارم سروسامون بگیره همش تو خودشه انگار افسرده است
- خوب با درسش سرگرمهبهش فشار نیارید
لبخند کمرنگی زد وگفت : چی بگم دخترم مادر میشی می فهمی چی میگم
- به به عشق های من خلوت کردن
امیر حسین بود که اومد هر دوتامون رووبوسید وگفت : بگید ببینم دارید غیبت کی رو می کنید
خندیدم وگفتم : توطعه برای داداشت
امیر حسین : برای امیر علی
حاجیه : اره انقدر حرف زدم حرف زدم کم کم راضی شده بود همینکه گفتم عاطفه گفت بخاطر امیر علی حجاب می زنم اونم عصبی شد گفت نمی خوام
امیر حسین : خونه است
حاجیه : نه رفت بیرون
امیر حسین : یعنی خودش گفته عاطفه رو می خوام حالا زده زیرش
حاجیه : نگفت می خوام چند باری گفتم چیزی نگفت
- خوب هر سکوتی که علامت رضایت نیست مامان جون
امیر حسین : ول کن امیر علی رو مامان بزار تو حال خودش باشه داداشم شکست عشقی داشته
- امیر حسین
امیر حسین خندید وگفت : جون دلم پسرم چطوره
- خوبه
امیر حسین : قربونش برم من میرم لباسمو عوض کنم میام چای تازه دم داری مامان
حاجیه : اره بیا پسرم
- دیگه خودتو ناراحت نکن مامان جون می گذره امیر علی هم یه زن خوشگل مهربون وخانم می گیره منو هم عروسمم هرروز گیس وگیس کشی می کنیم
حاجیه خندید وگفت : جرات نداره
خندیدم وتو دلم واسه امیر علی دعا کردم خوشبخت بشه ویه زن بگیره دل حاجیع خانمو شاد کنه
رُز :
گفت : به امیر علی میگیم زن بگیر میگه نمی خوام ...چند سال پیش گفت برین برام خواستگاری باباش گفت زوده خیلی اسرار کرد باباش قبول نکرد دیگه چیزی نگفت حالا امروز گفته اونی که می خواسته ازدواج کرده واصلا حاضر نیست زن بگیره عاطفه دختر خاله اش خیلی امیر علی رو دوست داره چند باری بهم گفته امیر علی مخالفه میگه نمی خواد ازدواج کنه
- خوب بزاریدش به حال خودش هنوز بیست وشش سالشه سنی نداره که
حاجیه : نمی دونم چی بگم
خیلی دوست دارم سروسامون بگیره همش تو خودشه انگار افسرده است
- خوب با درسش سرگرمهبهش فشار نیارید
لبخند کمرنگی زد وگفت : چی بگم دخترم مادر میشی می فهمی چی میگم
- به به عشق های من خلوت کردن
امیر حسین بود که اومد هر دوتامون رووبوسید وگفت : بگید ببینم دارید غیبت کی رو می کنید
خندیدم وگفتم : توطعه برای داداشت
امیر حسین : برای امیر علی
حاجیه : اره انقدر حرف زدم حرف زدم کم کم راضی شده بود همینکه گفتم عاطفه گفت بخاطر امیر علی حجاب می زنم اونم عصبی شد گفت نمی خوام
امیر حسین : خونه است
حاجیه : نه رفت بیرون
امیر حسین : یعنی خودش گفته عاطفه رو می خوام حالا زده زیرش
حاجیه : نگفت می خوام چند باری گفتم چیزی نگفت
- خوب هر سکوتی که علامت رضایت نیست مامان جون
امیر حسین : ول کن امیر علی رو مامان بزار تو حال خودش باشه داداشم شکست عشقی داشته
- امیر حسین
امیر حسین خندید وگفت : جون دلم پسرم چطوره
- خوبه
امیر حسین : قربونش برم من میرم لباسمو عوض کنم میام چای تازه دم داری مامان
حاجیه : اره بیا پسرم
- دیگه خودتو ناراحت نکن مامان جون می گذره امیر علی هم یه زن خوشگل مهربون وخانم می گیره منو هم عروسمم هرروز گیس وگیس کشی می کنیم
حاجیه خندید وگفت : جرات نداره
خندیدم وتو دلم واسه امیر علی دعا کردم خوشبخت بشه ویه زن بگیره دل حاجیع خانمو شاد کنه
۱۷.۲k
۰۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.