پارت شصت وچهارم
#پارت شصت وچهارم
نازنین:
صدای امیر علی وحاجی میومد کنجکاو وایسادم گوش دادم امیر علی بیچاره چقدر حاجی بهش زو می گفت امیر علی رفت اتاقش وحاجی رفت بیرون گاهی وقت ها چقدر بی انصاف می شد اشک هام رو پاک کردم ورفتم پشت در اتاق امیر علی ودر زدم جواب نداد دوباره در زدم واروم در رو باز کردم ورفتم داخل
امیر علی : گفتید فکرهات رو بکن بزار حداقل دو روز فکر کنم
- امیر علی
برگشت نگام کرد چشاش قرمز شده بود
- حرفای خودت وحاجی رو شنیدم مثله همیشه بی انصافه می خواد زن پسرشو شوهر بده
لبشو گاز گرفت واشک از چشاش سرازیر شد
- راضی نشو بگو نه نمی خوام وهمیشه جوابم نه هر کی بیاد همینو میگم
امیر علی : تو نمی تونی تو روحاجی وایسی
- وایمیسم
اشک هام رو پاک کردم وگفتم : وایمیسم
تو چشام نگاه کرد اولین باری بود چشاشو می دیدم عسلی خمار
- جواب حاجی رو بده
ازاتاقش اومدم بیرون ورفتم بالا وسایل آرمان رو جم کردم وارمان رو بغل کردم چادر زدم رو سرم واز پله ها اومدم پایین حاجیه نبود خدا رو شکر یواش اومدم بیرون ولی دو قدم برنداشتم صدای امیر علی میخکوبم کرد
- کجا میری رُز
جوابشو ندادم وراه افتادم چادرمو کشید وگفت : با توه ام رُز کجا میری ؟!
- میرم خونه ای بابام که انقدر حرف دنبالم نباشه
امیر علی : حاجی دنیا رو خراب می کنه رو سرمون کجا میری مگه بچه ای برگرد
چادرمو از دستش کشیدم وگفتم : اینجوری بهتره
امیرعلی : من راضی ام اجازه نمیدم بری
متحیر وشوکه نگاش کردم
امیر علی : چه تو بخوای چه نخوای اون کارشو می کنه نمی زاره حرفی دنبالش عروسش باشه چه من جای امیر حسین رو بگیرم چه یه غریبه
- هیشکی جای اونو نمی گیره حالا هم از سر راهم برو کنار
امیر علی : رفتنت چیزی رو عوض نمی کنه ...برو
وایسادم نگاش کردم آرمان خم شد طرفش آرمان رو بغل کرد ورفت داخل خونه همونجا نشستم وزدم زیر گریه چرا زندگی من همش اجبار بود حتا داداش وبابامم پشتم نبودن
- دخترم روم سیاه چی شده چرا اینجا نشستی
حاجیه بود
- مامان جون دلم داره می ترکه ...چرا حاجی زور میگه نخوام شوهر کنم باید چیکار کنم
حاجیه : پاشو دخترم پاشو زمین سرده
با گریه نگاش کردم وگفتم : امیدم به امیر علی بود حالا میگه راضی ام ...امیرحسین چرا تنهام گذاشتی...می بینی حال روز زنتو ...زنتو می خوان شوهر بدن
حاجیه پا به پام گریه می کرد دلم شکست سرمو گذاشتم روپای حاجیه واز ته دل گریه کردم درست مثله روزی که امیر حسینم رفته بود
نازنین:
صدای امیر علی وحاجی میومد کنجکاو وایسادم گوش دادم امیر علی بیچاره چقدر حاجی بهش زو می گفت امیر علی رفت اتاقش وحاجی رفت بیرون گاهی وقت ها چقدر بی انصاف می شد اشک هام رو پاک کردم ورفتم پشت در اتاق امیر علی ودر زدم جواب نداد دوباره در زدم واروم در رو باز کردم ورفتم داخل
امیر علی : گفتید فکرهات رو بکن بزار حداقل دو روز فکر کنم
- امیر علی
برگشت نگام کرد چشاش قرمز شده بود
- حرفای خودت وحاجی رو شنیدم مثله همیشه بی انصافه می خواد زن پسرشو شوهر بده
لبشو گاز گرفت واشک از چشاش سرازیر شد
- راضی نشو بگو نه نمی خوام وهمیشه جوابم نه هر کی بیاد همینو میگم
امیر علی : تو نمی تونی تو روحاجی وایسی
- وایمیسم
اشک هام رو پاک کردم وگفتم : وایمیسم
تو چشام نگاه کرد اولین باری بود چشاشو می دیدم عسلی خمار
- جواب حاجی رو بده
ازاتاقش اومدم بیرون ورفتم بالا وسایل آرمان رو جم کردم وارمان رو بغل کردم چادر زدم رو سرم واز پله ها اومدم پایین حاجیه نبود خدا رو شکر یواش اومدم بیرون ولی دو قدم برنداشتم صدای امیر علی میخکوبم کرد
- کجا میری رُز
جوابشو ندادم وراه افتادم چادرمو کشید وگفت : با توه ام رُز کجا میری ؟!
- میرم خونه ای بابام که انقدر حرف دنبالم نباشه
امیر علی : حاجی دنیا رو خراب می کنه رو سرمون کجا میری مگه بچه ای برگرد
چادرمو از دستش کشیدم وگفتم : اینجوری بهتره
امیرعلی : من راضی ام اجازه نمیدم بری
متحیر وشوکه نگاش کردم
امیر علی : چه تو بخوای چه نخوای اون کارشو می کنه نمی زاره حرفی دنبالش عروسش باشه چه من جای امیر حسین رو بگیرم چه یه غریبه
- هیشکی جای اونو نمی گیره حالا هم از سر راهم برو کنار
امیر علی : رفتنت چیزی رو عوض نمی کنه ...برو
وایسادم نگاش کردم آرمان خم شد طرفش آرمان رو بغل کرد ورفت داخل خونه همونجا نشستم وزدم زیر گریه چرا زندگی من همش اجبار بود حتا داداش وبابامم پشتم نبودن
- دخترم روم سیاه چی شده چرا اینجا نشستی
حاجیه بود
- مامان جون دلم داره می ترکه ...چرا حاجی زور میگه نخوام شوهر کنم باید چیکار کنم
حاجیه : پاشو دخترم پاشو زمین سرده
با گریه نگاش کردم وگفتم : امیدم به امیر علی بود حالا میگه راضی ام ...امیرحسین چرا تنهام گذاشتی...می بینی حال روز زنتو ...زنتو می خوان شوهر بدن
حاجیه پا به پام گریه می کرد دلم شکست سرمو گذاشتم روپای حاجیه واز ته دل گریه کردم درست مثله روزی که امیر حسینم رفته بود
۱۵.۵k
۱۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.