پارت هفتادوهشتم
#پارت هفتادوهشتم
امیر علی :
تو کافی شاپ نشسته بودم منتظر هستی
- سلام
نگاش کردم وزیر لب جوابشو دادم ناراحت نشست وگفت : اومدی بگی امشب نمیایم خواستگاری
- می زاری حرف بزنم نرسیده حرفای خودتو می زنی
هستی : بگو
- فکرهامو کردم هستی همیشه همه چیز خونمون رو بهت گفتم چند بار گفتم بابا میگه زن امیرحسین رو عقد کن قبول نکردم چون برام سخت بود با هات در میون گذاشتم دلت سوخت ولی حالا چی ؟!
اون زنم شده وتو رفتی پیش حاجی دروغ گفتی هستی می دونی چقدر برام مهمی چرا این کارو کردی کلا بابا دیدش به من عوض شده
هستی : نمی خواستم از دستت بدم
- من بهت گفتم برو؟!یا نمی خوامت .من همون اول بهت گفتم تا درسم تموم نشه حتا عقدت نمی کنم گفتم یانه
هستی : گفتی
- دیدی تا حالا بزنم زیر حرفم
هستی : نه
- چند ماه دیگه هم صبر کن نمی خوام حالا اتفاقی بیفته می دونی مردم چی میگن از اینا گذشته رهام برادرشه برادر رُز
اگه این کارو بکنم ازم ناراحت میشه هستی منو دوست داری؟
هستی : خیلی بیشتر از جونم
- پس برو حرفایه دروغی که به حاجی گفتی رو پس بگیرچون نمی تونم ببخشمت اگه این کارو نکردی قیدتو می زنم می دونی چقدر از دروغ بدم میاد تو هم دروغت از صدتا گناه کبیره بدتر بود
هستی : قول بده امیر علی قول بده سال دیگه این موقع من زنت باشم
- قول میدم به شرطی که بری وحرفاتو پس بگیری یه عمر تو رو خدا وخلقش رو سفید بودم تو روسیام نکن
هستی : معذرت می خوام به جون چشات قسم ترس از دست دادنت دیونه ام کرده بود .
- دیگه گذشت ولی از این به بعد دروغی ازت شنیدم بخدا قسم از قلبم میندازمت بیرون
هستی : به جون خودت دیگه دروغ نمیگم
- همون هستی همیشگی باش
بلند شدم وگفتم : خیلی کار دارم هستی بعدا باهم حرف می زنیم
لبخند زدوگفت : دوست دارم امیر علی
گل های که براش اوردم رو از صندلی کناریم برداشتم وگذاشتم جلو روش لبخند زد لبخند کمرنگی زدم و از کافی شاپ اومدم بیرون برفم نمی خواست بند بیاد سوار ماشینم شدم ورفتم طرف قبرستون دوست داشتم برم سر خاک امیر حسین وقتی رسیدم دست گل بزرگ رو برداشتم ورفتم طرف سنگ
امیر علی :
تو کافی شاپ نشسته بودم منتظر هستی
- سلام
نگاش کردم وزیر لب جوابشو دادم ناراحت نشست وگفت : اومدی بگی امشب نمیایم خواستگاری
- می زاری حرف بزنم نرسیده حرفای خودتو می زنی
هستی : بگو
- فکرهامو کردم هستی همیشه همه چیز خونمون رو بهت گفتم چند بار گفتم بابا میگه زن امیرحسین رو عقد کن قبول نکردم چون برام سخت بود با هات در میون گذاشتم دلت سوخت ولی حالا چی ؟!
اون زنم شده وتو رفتی پیش حاجی دروغ گفتی هستی می دونی چقدر برام مهمی چرا این کارو کردی کلا بابا دیدش به من عوض شده
هستی : نمی خواستم از دستت بدم
- من بهت گفتم برو؟!یا نمی خوامت .من همون اول بهت گفتم تا درسم تموم نشه حتا عقدت نمی کنم گفتم یانه
هستی : گفتی
- دیدی تا حالا بزنم زیر حرفم
هستی : نه
- چند ماه دیگه هم صبر کن نمی خوام حالا اتفاقی بیفته می دونی مردم چی میگن از اینا گذشته رهام برادرشه برادر رُز
اگه این کارو بکنم ازم ناراحت میشه هستی منو دوست داری؟
هستی : خیلی بیشتر از جونم
- پس برو حرفایه دروغی که به حاجی گفتی رو پس بگیرچون نمی تونم ببخشمت اگه این کارو نکردی قیدتو می زنم می دونی چقدر از دروغ بدم میاد تو هم دروغت از صدتا گناه کبیره بدتر بود
هستی : قول بده امیر علی قول بده سال دیگه این موقع من زنت باشم
- قول میدم به شرطی که بری وحرفاتو پس بگیری یه عمر تو رو خدا وخلقش رو سفید بودم تو روسیام نکن
هستی : معذرت می خوام به جون چشات قسم ترس از دست دادنت دیونه ام کرده بود .
- دیگه گذشت ولی از این به بعد دروغی ازت شنیدم بخدا قسم از قلبم میندازمت بیرون
هستی : به جون خودت دیگه دروغ نمیگم
- همون هستی همیشگی باش
بلند شدم وگفتم : خیلی کار دارم هستی بعدا باهم حرف می زنیم
لبخند زدوگفت : دوست دارم امیر علی
گل های که براش اوردم رو از صندلی کناریم برداشتم وگذاشتم جلو روش لبخند زد لبخند کمرنگی زدم و از کافی شاپ اومدم بیرون برفم نمی خواست بند بیاد سوار ماشینم شدم ورفتم طرف قبرستون دوست داشتم برم سر خاک امیر حسین وقتی رسیدم دست گل بزرگ رو برداشتم ورفتم طرف سنگ
۷.۷k
۱۴ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.