پارت ۱۵۲
#پارت ۱۵۲
نازنین :
داشتم از خنده غَش می کردم همه ای نگاه ها رو امیر علی بود ونگاه اون به من رفتم کنارش وگفتم : کسی که متاهل رو با چشاشون خوردن
امیر علی : کو نمی بینم
- پس بهتره با دقت بیشتری نگاه کنی
امیر علی : اونی که باید ببینم رو به رومه
چقدر حاجیه خانم خوب پسرشو می شناخت اگه بهش توجه می کردی صد برابر توجه می کرد وچقدر حرفاش برام تازگی داشت وخوشم میومد کدوم زنی از توجه بدش میومد
امیر علی : بیا اینجا .
کنار خودش نشوندم وگفت : ببین داداشت مجبورمون کرده بیایم وسط یه مشت مانکن
- چشم هیزی نکن
دستشو گذاشت رو دستم وگفت : دستت درد نکنه
با لبخند نگاش کردم چشای خمار عسلی اش پر از ستاره بود
خندیدم وگفتم : چشات خیلی برق می زنه
امیر علی : اهوووم همه فهمیدن تو نفهمیدی
متعجب نگاش کردم وگفتم : نمی دونستم انقدر بامزه ای
لبخندی زدوگفت : از این به بعد بدون
- من برم ...
بلند شدم ورفتم کنار عروس وداماد این امیر علی امشب خیلی خطری شده بود چراغ قرمزها رو رد کرده بود عروس داماد آماده می شدن برای رقص همه براشون دست زدن واونا رفتن وسط چراغ ها خاموش شد ومن با لبخند وذوق نگاه می کردم دستی دور کمرم حلقه شد با ترس برگشتم
- نترس منم
امیر علی بود نفسمو فوت کردم وگفتم : ترسوندیم
چیزی نگفته وتو بغلش تکونم می داد پسر حاجی داشت می رقصید خندیدم وگفتم : امشب یکی دیگه شدی
امیر علی : بده ؟
- نه
امیر علی : بریم برقصیم
- ولی...
امیر علی : ولی نداره ...بریم
همیشه دوست داشتم این رقص رو انجام بدم
- با کی ؟
امیر علی : با تو
- با من .عشقت یکی دیگه بود معشوقه ات یکی دیگه .
امیر علی : عشقم تویی
- فکر کنم یه چیزی خورده تو سرت
امیر علی : اتفاقا امشب از هر شبی هشیارترم
- اوووممم پس باید ازت فرار کرد
امیر علی : اگه می تونی برو
- فعلاخطری نیست
خندید واروم ازم جدا شد ورفت
نازنین :
داشتم از خنده غَش می کردم همه ای نگاه ها رو امیر علی بود ونگاه اون به من رفتم کنارش وگفتم : کسی که متاهل رو با چشاشون خوردن
امیر علی : کو نمی بینم
- پس بهتره با دقت بیشتری نگاه کنی
امیر علی : اونی که باید ببینم رو به رومه
چقدر حاجیه خانم خوب پسرشو می شناخت اگه بهش توجه می کردی صد برابر توجه می کرد وچقدر حرفاش برام تازگی داشت وخوشم میومد کدوم زنی از توجه بدش میومد
امیر علی : بیا اینجا .
کنار خودش نشوندم وگفت : ببین داداشت مجبورمون کرده بیایم وسط یه مشت مانکن
- چشم هیزی نکن
دستشو گذاشت رو دستم وگفت : دستت درد نکنه
با لبخند نگاش کردم چشای خمار عسلی اش پر از ستاره بود
خندیدم وگفتم : چشات خیلی برق می زنه
امیر علی : اهوووم همه فهمیدن تو نفهمیدی
متعجب نگاش کردم وگفتم : نمی دونستم انقدر بامزه ای
لبخندی زدوگفت : از این به بعد بدون
- من برم ...
بلند شدم ورفتم کنار عروس وداماد این امیر علی امشب خیلی خطری شده بود چراغ قرمزها رو رد کرده بود عروس داماد آماده می شدن برای رقص همه براشون دست زدن واونا رفتن وسط چراغ ها خاموش شد ومن با لبخند وذوق نگاه می کردم دستی دور کمرم حلقه شد با ترس برگشتم
- نترس منم
امیر علی بود نفسمو فوت کردم وگفتم : ترسوندیم
چیزی نگفته وتو بغلش تکونم می داد پسر حاجی داشت می رقصید خندیدم وگفتم : امشب یکی دیگه شدی
امیر علی : بده ؟
- نه
امیر علی : بریم برقصیم
- ولی...
امیر علی : ولی نداره ...بریم
همیشه دوست داشتم این رقص رو انجام بدم
- با کی ؟
امیر علی : با تو
- با من .عشقت یکی دیگه بود معشوقه ات یکی دیگه .
امیر علی : عشقم تویی
- فکر کنم یه چیزی خورده تو سرت
امیر علی : اتفاقا امشب از هر شبی هشیارترم
- اوووممم پس باید ازت فرار کرد
امیر علی : اگه می تونی برو
- فعلاخطری نیست
خندید واروم ازم جدا شد ورفت
۱۴.۷k
۲۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.