پارت ۴۰ : یک چند دقیقه داشتم نگاش میکردم اونم داشت منو نگ
پارت ۴۰ : یک چند دقیقه داشتم نگاش میکردم اونم داشت منو نگا میکرد . هیچ حرفی نمیزدیم . بعد چند دقیقه گفت : چیه ؟؟ من : هیچی وی : این نگاهات هدف دارن من : اِاِاِ نه بابا من بی هدف دارم نگات میکنم . از پشت جیمین اومد داخل اتاق رو تخت نشست . رفتم تو حال کیفم و برداشتم و روی مبل نشستم . فیلم نگا کردم . فیلم خیلی طولانی بود . داشت خوابم میبرد که جین و دیدم گفتم : جین خودتی ؟؟؟ جین : آره بلند شو برو بخواب من : باشه . بلند شدم و رفتم سمت اتاق جونگ کوک . به جین نگا کردم . جین گفت : برو تو اتاق جیمین من : مرسی . رفتم سمت اتاق جیمین . درو باز کردم . خواب بود . خیلی خوشگل خوابیده بود . رفتم کنار تخت نشستم . بعد چند دقیقه دراز کشیدم ولی خوابم نمیبرد . جیمین بلند شد و رفت بیرون . یعنی چون من بودم رفت بیرون خوابید ؟؟ . دوباره اومد با یک پتو . خودمو بخواب زدم . پتو رو انداخت رو خودمون و منو بغل کرد . وقتی بغلم کرد یک گرمای خیلی خوبی رو حس کردم . نفس های گرمش رو روی لبم حس میکردم . سرشو جلو تر آورد . لباشو رو لبام احساس میکردم ولی نه تکون خوردم نه تکون خورد . سرم و فرو کردم تو قلبش . هر بار که می تپید آروم تر میشدم تا اینکه خوابم برد .
( جیمین)
وقتی خوابش برد آروم شدم . بلند شدم و پالتو رو برداشتم و پوشیدم و رفتم بالکن . هنوز بارون میومد رفتم روی سکوی بالکن نشستم . وای هوای خیلی خوبی بود با خودم آهنگ میخوندم . یک ساعت زیر بارون نشسته بودم تا اینکه یک نفر اومد . نایکا بود . لبخندی زدم و گفتم : بیا بشین . حرفی نزد و اومد کنارم نشست . با نگرانی گفت : چرا این بیرون نشستی سرما میخوری من : نمیخواد نگران من باشی نگران خودت باش نایکا : چرا باید نگران خودم باشم ؟؟؟؟؟ با صدای آروم گفتم : چون خوشگلی نایکا : چییییییی ؟؟؟؟؟؟؟ من : هیچی .چیزی نپوشیده بود پالتومو در آوردم و روی نایکا انداختم .
( جیمین)
وقتی خوابش برد آروم شدم . بلند شدم و پالتو رو برداشتم و پوشیدم و رفتم بالکن . هنوز بارون میومد رفتم روی سکوی بالکن نشستم . وای هوای خیلی خوبی بود با خودم آهنگ میخوندم . یک ساعت زیر بارون نشسته بودم تا اینکه یک نفر اومد . نایکا بود . لبخندی زدم و گفتم : بیا بشین . حرفی نزد و اومد کنارم نشست . با نگرانی گفت : چرا این بیرون نشستی سرما میخوری من : نمیخواد نگران من باشی نگران خودت باش نایکا : چرا باید نگران خودم باشم ؟؟؟؟؟ با صدای آروم گفتم : چون خوشگلی نایکا : چییییییی ؟؟؟؟؟؟؟ من : هیچی .چیزی نپوشیده بود پالتومو در آوردم و روی نایکا انداختم .
۲۳۳.۷k
۰۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.