جاذبه ی چشمات ♥
جاذبه ی چشمات ♥
پارت ۱۶۶ ❤
که یهو پارسا و پریسا باهم بلند شدن و شروع کردن احوال پرسی
که پیام با پارسا خیلی گرم احوال پرسی کرد برعکس با پریسا خیلی سرد و معمولی
پریا هم یه سلام سرد به دوتاش داد و نشستیم
پریسا شروع کرد با دخترا حرف زدن و پارسا هم با ما هر چند من حواسم فقط به پریا بود
اخه از صورتش میشد فهمید خیلی ناراحته
که یهو دستی رو زانوم نشست !پیام بود :داداش کجایی حواست نیست
-یکم فکرم مشغوله چیزی نیست
داشتیم حرف میزدیم که گوشی پارسا زنگ خورد
پارسا :سلام عزیزم
خوبی
قربونت برم منم خوبم
کجایی
بیام دنبالت
چشم هر چی تو بگی فدات شم
میبوسمت خدافظ
که گفت :آبجی من باس برم
پریسا :باشه بریم منم برسونی
پارسا :باشه ولی زودتر که
پریسا :نگران نباش به قرارت میرسی مستر جذاب
بلند شدن و رفتن
که پیام گفت خستمه میرم بخوابم واسه نهار بیدارش کنم
که همون لحظه گوشی بیتا زنگ خورد که مامانش بود که رفت طبقه بالا تا جواب بده
من موندم و پریا که یهو آروم گفت :هه قرار برا منکه همیشه وقتش پر بود یا حال و حوصله نداشت ولی انگار واسه اون داره هعی خدا مارو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم
پاشد که بره
-نشد که
+چی نشد
-حرفتو یادت رفت که
+چه حرفی ؟
با اخم نگاش کردم
+نمیشه که عاشقشم ولی اون
-تو هم باید بیخیالش بشی تا نابودت نکنه من پریا سابق رو نمیبینم اون پریا که عاشق تلافی بود اونی که تا حرف خودش تا کار خودش ۱۰۰ در۱۰۰ نکنه دس بردار نبود رو نمیبینم
+اون پریا دیگه نیس چون اون پریا عاشق نبود دیوونه نبود غرورش و قلبش و احساساتش له نشده بود ولی این پریا حتی خودشم له شد نابود شد میفهمی نابود شد مث ی مرده ی متحرکه که فقط ادای خوشحالی و شاد بودن میکنه ولی از داخل خورد و نابود شده حتی اون قلب یخیش نابود شد دیگه هیچی نداره هیچی
و رفت بالا تو اتاقش
واقعا خیلی عوض شده بود
تو فکر بودم که دستی جلو صورتم تکون خورد
بیتا :چیزی شده ؟به چی فکر میکنی ؟پریا چرا داشت گریه میکرد ؟
نمیخواستم بگم ولی اینکه این مشکل رو خودم تنهایی حل کنم دیوونم کرده بود
بیتا :نمیخوای بگی چی شده یا شایدم من غریبه شدم
با گفتن این حرفش اخمی روی صورتم نشست :غریبه نیستی دفعه ی دیگه این حرفت تکرار شد من میدونم و تو
بیتا :پس بگو چی شده که تورو اینقدر درگیر کرده که اصلا حواست به هیچی نیست حتی خودت
نظر بدید ❤
بنظرتون ادامش چی میشه ؟
بابت تاخیر معذرت
پارت ۱۶۶ ❤
که یهو پارسا و پریسا باهم بلند شدن و شروع کردن احوال پرسی
که پیام با پارسا خیلی گرم احوال پرسی کرد برعکس با پریسا خیلی سرد و معمولی
پریا هم یه سلام سرد به دوتاش داد و نشستیم
پریسا شروع کرد با دخترا حرف زدن و پارسا هم با ما هر چند من حواسم فقط به پریا بود
اخه از صورتش میشد فهمید خیلی ناراحته
که یهو دستی رو زانوم نشست !پیام بود :داداش کجایی حواست نیست
-یکم فکرم مشغوله چیزی نیست
داشتیم حرف میزدیم که گوشی پارسا زنگ خورد
پارسا :سلام عزیزم
خوبی
قربونت برم منم خوبم
کجایی
بیام دنبالت
چشم هر چی تو بگی فدات شم
میبوسمت خدافظ
که گفت :آبجی من باس برم
پریسا :باشه بریم منم برسونی
پارسا :باشه ولی زودتر که
پریسا :نگران نباش به قرارت میرسی مستر جذاب
بلند شدن و رفتن
که پیام گفت خستمه میرم بخوابم واسه نهار بیدارش کنم
که همون لحظه گوشی بیتا زنگ خورد که مامانش بود که رفت طبقه بالا تا جواب بده
من موندم و پریا که یهو آروم گفت :هه قرار برا منکه همیشه وقتش پر بود یا حال و حوصله نداشت ولی انگار واسه اون داره هعی خدا مارو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم
پاشد که بره
-نشد که
+چی نشد
-حرفتو یادت رفت که
+چه حرفی ؟
با اخم نگاش کردم
+نمیشه که عاشقشم ولی اون
-تو هم باید بیخیالش بشی تا نابودت نکنه من پریا سابق رو نمیبینم اون پریا که عاشق تلافی بود اونی که تا حرف خودش تا کار خودش ۱۰۰ در۱۰۰ نکنه دس بردار نبود رو نمیبینم
+اون پریا دیگه نیس چون اون پریا عاشق نبود دیوونه نبود غرورش و قلبش و احساساتش له نشده بود ولی این پریا حتی خودشم له شد نابود شد میفهمی نابود شد مث ی مرده ی متحرکه که فقط ادای خوشحالی و شاد بودن میکنه ولی از داخل خورد و نابود شده حتی اون قلب یخیش نابود شد دیگه هیچی نداره هیچی
و رفت بالا تو اتاقش
واقعا خیلی عوض شده بود
تو فکر بودم که دستی جلو صورتم تکون خورد
بیتا :چیزی شده ؟به چی فکر میکنی ؟پریا چرا داشت گریه میکرد ؟
نمیخواستم بگم ولی اینکه این مشکل رو خودم تنهایی حل کنم دیوونم کرده بود
بیتا :نمیخوای بگی چی شده یا شایدم من غریبه شدم
با گفتن این حرفش اخمی روی صورتم نشست :غریبه نیستی دفعه ی دیگه این حرفت تکرار شد من میدونم و تو
بیتا :پس بگو چی شده که تورو اینقدر درگیر کرده که اصلا حواست به هیچی نیست حتی خودت
نظر بدید ❤
بنظرتون ادامش چی میشه ؟
بابت تاخیر معذرت
۱۳.۴k
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.