اشک حسرت پارت.۱۱۸
#اشک حسرت #پارت.۱۱۸
آسمان : نگاهشو ازم گرفت ورفت کنار دوستاش دستاش تووجیب شلوارش بود وناراحت سرش پایین بود حقش بود اینجوری جوابشو می دادم وقتی جلو چشام با پانیذ می گفت ومی خندید دختریه پر رو هیچی بهش نمی گفتن جلو چشم همه تو لبای سعیدم می بوسید شایدم تادحالا بوسیده این همه صمیمیت از کجا اومده بود ؟ انتخواب سعید نمی تونست اون دختر کم سن سال شیطون باشه که شیطونم درس می داد نگاه شیفته اش همش دنبال سعید بودیعنی اونم عاشق سعیدمن بود ؟
- عزیزم بریم شام .
به آیدین ودستش که دور کمرم بود نگاهی انداختم ودستشو کنار زدم برگشتم برم سعید داشت نگاهم می کرد لبخند زدوسرشو پایین انداخت جالب بود دیگه پانیذ طرفش می رفتیعنی سعید ازش فاصله می گرفت این دختره پانیذحرکاتش خیلی رک ورو راست بود اصلا به اطرافشم توجه نداشت وقتی با سعید حرف می زد قشنگ بهش می چسبید می خواستم کله اش رو بکنم جالب بود اصلا سعید واکنشی نشکن نمی داد بعد از شام که روی هم رفته چند لقمه بیشتر نخورده بودم رفتم تو سالن رقص وکنار هدیه نشستم
هدیه : از اومدن پانیذ ناراحتی
- چرا ناداحت باشم
بهم لبخند زد آدم عاشق که همیشه رسوا بود و ی سعی کردم بی تفاوت باشم که عمرا اگه موفق می شدم
مراسم خیلی کسل کننده ای بود عروس که فقط نشسته بود جفت وداماد وتکون نمی خورد مهمونا هم یکی از یکی بدتر بودن انگار اومده بودن مراسم غیبت فقط چندتا دختر کوچیک داشتن می رقصیدن با صدای موزیک که یهو عوض شد برگشتم ببینم چی شده دیدم هدیه داره با سعید می رقصه خیلی قشنگ می رقصیدن ومهمونا هم یه تکونی به خودشون دادن ودورپیست حلقه زدن رفتم کنار امید وگفتم : عروسیت خیلی سرد داداش
امید بهم لبخندی زدودستشو دور شونه ام انداخت وگفت : داداش قربونت بره دیگه قهر نیستی
نگاهش کردم وسرمو پایین انداختم عمرا اگه امید رو می بخشیدم اون حامی من نبود وسعید بیشتر از اون از من دفاع کرد آروم ازش فاصله گرفتم
- عزیزم ماهم برقصیم
- می دونی که من از رقص خوشم نمیاد
آیدین : خواهش می کنم آسمان
- خیلی خوب بریم
ماهم رفتیم وسط خیلی های دیگه اومدن وسط یه لحظه برگشتم دیدم امید بجای سعید واون نبوداینبار حمید با پانیذ می رقصید وبازم این دختر خواسته یا ناخواسته حرکاتش دلبری می کرد خیلی ها نگاهشون به اون بود ومن تازه فهمیدم دارم بهش حسادت می کنم
چرا سعید نبود ونمی دیدمش ؟!
آسمان : نگاهشو ازم گرفت ورفت کنار دوستاش دستاش تووجیب شلوارش بود وناراحت سرش پایین بود حقش بود اینجوری جوابشو می دادم وقتی جلو چشام با پانیذ می گفت ومی خندید دختریه پر رو هیچی بهش نمی گفتن جلو چشم همه تو لبای سعیدم می بوسید شایدم تادحالا بوسیده این همه صمیمیت از کجا اومده بود ؟ انتخواب سعید نمی تونست اون دختر کم سن سال شیطون باشه که شیطونم درس می داد نگاه شیفته اش همش دنبال سعید بودیعنی اونم عاشق سعیدمن بود ؟
- عزیزم بریم شام .
به آیدین ودستش که دور کمرم بود نگاهی انداختم ودستشو کنار زدم برگشتم برم سعید داشت نگاهم می کرد لبخند زدوسرشو پایین انداخت جالب بود دیگه پانیذ طرفش می رفتیعنی سعید ازش فاصله می گرفت این دختره پانیذحرکاتش خیلی رک ورو راست بود اصلا به اطرافشم توجه نداشت وقتی با سعید حرف می زد قشنگ بهش می چسبید می خواستم کله اش رو بکنم جالب بود اصلا سعید واکنشی نشکن نمی داد بعد از شام که روی هم رفته چند لقمه بیشتر نخورده بودم رفتم تو سالن رقص وکنار هدیه نشستم
هدیه : از اومدن پانیذ ناراحتی
- چرا ناداحت باشم
بهم لبخند زد آدم عاشق که همیشه رسوا بود و ی سعی کردم بی تفاوت باشم که عمرا اگه موفق می شدم
مراسم خیلی کسل کننده ای بود عروس که فقط نشسته بود جفت وداماد وتکون نمی خورد مهمونا هم یکی از یکی بدتر بودن انگار اومده بودن مراسم غیبت فقط چندتا دختر کوچیک داشتن می رقصیدن با صدای موزیک که یهو عوض شد برگشتم ببینم چی شده دیدم هدیه داره با سعید می رقصه خیلی قشنگ می رقصیدن ومهمونا هم یه تکونی به خودشون دادن ودورپیست حلقه زدن رفتم کنار امید وگفتم : عروسیت خیلی سرد داداش
امید بهم لبخندی زدودستشو دور شونه ام انداخت وگفت : داداش قربونت بره دیگه قهر نیستی
نگاهش کردم وسرمو پایین انداختم عمرا اگه امید رو می بخشیدم اون حامی من نبود وسعید بیشتر از اون از من دفاع کرد آروم ازش فاصله گرفتم
- عزیزم ماهم برقصیم
- می دونی که من از رقص خوشم نمیاد
آیدین : خواهش می کنم آسمان
- خیلی خوب بریم
ماهم رفتیم وسط خیلی های دیگه اومدن وسط یه لحظه برگشتم دیدم امید بجای سعید واون نبوداینبار حمید با پانیذ می رقصید وبازم این دختر خواسته یا ناخواسته حرکاتش دلبری می کرد خیلی ها نگاهشون به اون بود ومن تازه فهمیدم دارم بهش حسادت می کنم
چرا سعید نبود ونمی دیدمش ؟!
۱۰.۱k
۰۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.