وقتی که آرزوها میمیرند
#وقتی_که_آرزوها_میمیرند
پارت ۸
دریا
زهور جیغ میکشه و میگه.. واای کیکام
بدو بدو میره سمت فر و بازش میکنه که دود غلیظی ازش در میاد......
منم اینجا ریسه رفتم از خنده سیا که فقط رو سرش میزد
زهور زود سرشو از فر بیرون میاره و برمیگرده رو به من که ایندفعه بلندتر میخندم سیا هم که نگران بود اینبارم با من میخندید زهور صورتش کلا از بر سیاه شده دستش هم کیکی که هیچ شباهتی با کیک نداشت بیشتر به زغال شبیه بود با خنده گفتم.. من که میدونستم باید یه چیزو خراب کنی
ولی زهوربا نگرانی به ورودی اشپزخونه خیره بود برمیگردم که میبینم بله جمشیدی جون اینجاست جمشیدی با دیدن زهور بزور جلوی خودشو میگیره که نخنده سرشو پایین میندازه و وفرار
زهور با حرص کیکو به سمت سیا پرت میکنه که سیا زود خودشو دور میکنه که یکی میگه اخ متعجب به فردی که روبه رومه نگاه میکنم پاشو گرفته و اخ و اوخ میکنه وااای امیر علی این اینجا چکار میکنه رو به زهور میکنم بهش اشاره میکنم که زود بره تا متوجه نشده
ادامه دارد... (=^-ω-^=)
امیدوارم خوشتون بیاد 😊 😊 😊 😊
پارت ۸
دریا
زهور جیغ میکشه و میگه.. واای کیکام
بدو بدو میره سمت فر و بازش میکنه که دود غلیظی ازش در میاد......
منم اینجا ریسه رفتم از خنده سیا که فقط رو سرش میزد
زهور زود سرشو از فر بیرون میاره و برمیگرده رو به من که ایندفعه بلندتر میخندم سیا هم که نگران بود اینبارم با من میخندید زهور صورتش کلا از بر سیاه شده دستش هم کیکی که هیچ شباهتی با کیک نداشت بیشتر به زغال شبیه بود با خنده گفتم.. من که میدونستم باید یه چیزو خراب کنی
ولی زهوربا نگرانی به ورودی اشپزخونه خیره بود برمیگردم که میبینم بله جمشیدی جون اینجاست جمشیدی با دیدن زهور بزور جلوی خودشو میگیره که نخنده سرشو پایین میندازه و وفرار
زهور با حرص کیکو به سمت سیا پرت میکنه که سیا زود خودشو دور میکنه که یکی میگه اخ متعجب به فردی که روبه رومه نگاه میکنم پاشو گرفته و اخ و اوخ میکنه وااای امیر علی این اینجا چکار میکنه رو به زهور میکنم بهش اشاره میکنم که زود بره تا متوجه نشده
ادامه دارد... (=^-ω-^=)
امیدوارم خوشتون بیاد 😊 😊 😊 😊
۸.۸k
۲۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.