اشک حسرت ادامه پارت ۱۹۴..
#اشک حسرت #ادامه پارت ۱۹۴..
آسمان :
سعید : ببخشی ولی دست خودم نبود دیگه
- مهم نیست بریم قدم بزنیم
سعید : بریم
یکم که راه رفتیم سعید گفت تا وقت عروسیمون بهتره خریدهامون رو انجام بدیم دوست دارم بهترین عروسی رو برات برگزار کنم
متعجب نگاهش کردم وگفتم : نه سعید عروسی چی
اخمی کرد وگفت : حق مخالفت نداری آسمان
- ولی
سعید : ولی ندارم عزیزم
با لبخند نگاهم کرد
- بد نیست
سعید :نه چه بدی داره آخه
- پس هر چی تو بگی
وقتی برگشتیم تو ویلا وحلقه هامون رو نشون بقیه دادم کلی خوشحال شدن وتبریک گفتن بجز پانیذ که فقط نگاه کرد نگاهش به سعید خیلی بد بود نکنه پانیذ هنوز به سعید علاقه داشت واقعا مسخره بود
آسمان :
سعید : ببخشی ولی دست خودم نبود دیگه
- مهم نیست بریم قدم بزنیم
سعید : بریم
یکم که راه رفتیم سعید گفت تا وقت عروسیمون بهتره خریدهامون رو انجام بدیم دوست دارم بهترین عروسی رو برات برگزار کنم
متعجب نگاهش کردم وگفتم : نه سعید عروسی چی
اخمی کرد وگفت : حق مخالفت نداری آسمان
- ولی
سعید : ولی ندارم عزیزم
با لبخند نگاهم کرد
- بد نیست
سعید :نه چه بدی داره آخه
- پس هر چی تو بگی
وقتی برگشتیم تو ویلا وحلقه هامون رو نشون بقیه دادم کلی خوشحال شدن وتبریک گفتن بجز پانیذ که فقط نگاه کرد نگاهش به سعید خیلی بد بود نکنه پانیذ هنوز به سعید علاقه داشت واقعا مسخره بود
۲۷.۴k
۲۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.