اشک حسرت پارت ۱۹۷
#اشک حسرت #پارت ۱۹۷
سعید:
کلافه از دست پسرا گفتم : ول کنید دیگه حمید دیونه ام کردی بابا بلدم لباس بپوشم
امید با خنده گفت : ولش کن حمید اذیتش نکن
حمید : بابا بزار یکم اذیتش کنم
سهیل بروس برداشت وگفت : بیا داداش بیا خودم موهات درست می کنم
- من فلج نیستم هان
حمید : بابا می خوایم کمک کنیم
- اینجوری که فقط به من استرس میدین خودم با آرامش آماده میشم لطفا
حمید : خیلی خوب بابا
سه تاش نشستن به ردیف ونگام می کردن وایسادم نگاشون کردم
سهیل پقی زد زیر خنده وگفت : بابا قد داریم یکم اذیتت کنیم نقشه ای حمیده
حمید : دروغ میگه
سری تکون دادم ورفتم اتاقک پرو لباسامو اونجا عوض کردم اومدم بیرون پاپیونمو جلو آینه مرتب کردم خیلی با ارامش کارامو انجام می دادم
امید : تو رو خدا نگاش کنید چقدر ریلکس
با لبخند نگاهشون کردم یکم عطر زدم وگفتم : واقعا مرسی از حضورتون از دلداریاتون
حمید : قابلتو نداشت داداش
- من دیگه آماده ام باید برم کارا رو به شما می سپارم
ازشون خداحافظی کردم واز خونه اومدم بیرون ماشینمو سهیل برده بود گل زده بود ودم در بود رفتم طرف ماشین
- سعید
برگشتم واز دیدن آیدین جا خوردم
لبخندی زد وبه ماشین اشاره کردوگفت : مبارکه چه بی خبر
- همچین بی خبرم نبود بهت زنگ زدم
آیدین : اومدم عروسیت
- یادم نمیاد دعوتت کرده باشم
آیدین : دست بردار سعید دیگه گذشته ها گذشته مثله پانیذ که نامزاد تو بود ولی الان زن برادرته
- آیدین عجله دارم
آیدین : می ترسی از دستش بدی
- نمیدم خیالت راحت
آیدین : یعنی میگی نیام عروسیت
- اگه نیای خوشحال میشم دوست ندارم آسمان ناراحت شه
آیدین اومد نزدیک دستی به یقه ای کتم کشید وگفت: من هیچ وقت دوست نداشتم ناراحتش کنم دوسش داشتم دیونه وار ولی اون فقط یک نفر رو دوست داشت که اونم تو بودی تو مرد خوشبختی هستی اونو واحساسشو باهم داری براش عروسی می گیری من حتا لباس عروس رو ازش دریغ کردم
- آیدین باشه یه وقت دیگه
سرد به چشام نگاه کرد وگفت : فکر نمی کردم انقدر برام سخت باشه سعید
- چی سخت باشه
آیدین : اینکه اون مال تو بشه
دستشو کنار زدم وگفتم : از ما دور باش آیدین اگه حتا یک قطره اشک به چشای آسمان بیاد بخدا قسم می کشمت آیدین صبرمنم اندازه داره پس خرابش نکن
لبخندی زدوگفت : همینکه همیشه از من می ترسی واسه ام کافیه
- از تو بترسم خیال باطل
لبخند زد ورفت طرف ماشینش سوارش شد وبا سرعت رفت خدا لعنتت کنه آیدین خودم مهم نبودم اگه بره سراغ آسمان چی اگه ناراحتش کنه ؟!
سعید:
کلافه از دست پسرا گفتم : ول کنید دیگه حمید دیونه ام کردی بابا بلدم لباس بپوشم
امید با خنده گفت : ولش کن حمید اذیتش نکن
حمید : بابا بزار یکم اذیتش کنم
سهیل بروس برداشت وگفت : بیا داداش بیا خودم موهات درست می کنم
- من فلج نیستم هان
حمید : بابا می خوایم کمک کنیم
- اینجوری که فقط به من استرس میدین خودم با آرامش آماده میشم لطفا
حمید : خیلی خوب بابا
سه تاش نشستن به ردیف ونگام می کردن وایسادم نگاشون کردم
سهیل پقی زد زیر خنده وگفت : بابا قد داریم یکم اذیتت کنیم نقشه ای حمیده
حمید : دروغ میگه
سری تکون دادم ورفتم اتاقک پرو لباسامو اونجا عوض کردم اومدم بیرون پاپیونمو جلو آینه مرتب کردم خیلی با ارامش کارامو انجام می دادم
امید : تو رو خدا نگاش کنید چقدر ریلکس
با لبخند نگاهشون کردم یکم عطر زدم وگفتم : واقعا مرسی از حضورتون از دلداریاتون
حمید : قابلتو نداشت داداش
- من دیگه آماده ام باید برم کارا رو به شما می سپارم
ازشون خداحافظی کردم واز خونه اومدم بیرون ماشینمو سهیل برده بود گل زده بود ودم در بود رفتم طرف ماشین
- سعید
برگشتم واز دیدن آیدین جا خوردم
لبخندی زد وبه ماشین اشاره کردوگفت : مبارکه چه بی خبر
- همچین بی خبرم نبود بهت زنگ زدم
آیدین : اومدم عروسیت
- یادم نمیاد دعوتت کرده باشم
آیدین : دست بردار سعید دیگه گذشته ها گذشته مثله پانیذ که نامزاد تو بود ولی الان زن برادرته
- آیدین عجله دارم
آیدین : می ترسی از دستش بدی
- نمیدم خیالت راحت
آیدین : یعنی میگی نیام عروسیت
- اگه نیای خوشحال میشم دوست ندارم آسمان ناراحت شه
آیدین اومد نزدیک دستی به یقه ای کتم کشید وگفت: من هیچ وقت دوست نداشتم ناراحتش کنم دوسش داشتم دیونه وار ولی اون فقط یک نفر رو دوست داشت که اونم تو بودی تو مرد خوشبختی هستی اونو واحساسشو باهم داری براش عروسی می گیری من حتا لباس عروس رو ازش دریغ کردم
- آیدین باشه یه وقت دیگه
سرد به چشام نگاه کرد وگفت : فکر نمی کردم انقدر برام سخت باشه سعید
- چی سخت باشه
آیدین : اینکه اون مال تو بشه
دستشو کنار زدم وگفتم : از ما دور باش آیدین اگه حتا یک قطره اشک به چشای آسمان بیاد بخدا قسم می کشمت آیدین صبرمنم اندازه داره پس خرابش نکن
لبخندی زدوگفت : همینکه همیشه از من می ترسی واسه ام کافیه
- از تو بترسم خیال باطل
لبخند زد ورفت طرف ماشینش سوارش شد وبا سرعت رفت خدا لعنتت کنه آیدین خودم مهم نبودم اگه بره سراغ آسمان چی اگه ناراحتش کنه ؟!
۸۱.۱k
۲۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.