❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشق....
پارت ۸
فربد با اومدنش شادی اورده بودخیلی شوخ وشیطون بود لیلی پفی کرد وگفت : وای فربد مغزمون ترکید چقدر حرف می زنی
فربد: عزیزم ستون نزدیکه
لیلی بهش اخم کرد
فربد یهو جدی شدوگفت : راستی مهرداد کی میری انشالا
لیلی: کجا بره ؟
محسن : واسه دکتراش می خواد بره خارج از کشور
مهرداد : تو چی ؟
فربد : من؟!
محسن پقی زد زیر خنده
فربد : کوفت ...من نه بابا میگه نمی زارم بری همش زیر سر اون پروین
محیا : میرم به مامانت میگم فربد
فربد : والا نمی زاره بریم یکم عشق وحال
محسن خندید وگفت : گیسو طلا دوست داری دیگه هوووم ؟
فربد : اقا من غلط کنم من یه زن ایرانی همین دور ورا می گیرم لیلی زنم میشی
لیلی : ایش کی زن تو میشه
محسن : دلتم بخواد لیلی
لیلی : دلمم اصلا نمی خواد
مونا : چطور
فربد : بابا شوخی کردم حالا تو کی میری مهرداد
مهرداد : مشخص نیست
زنگ زدن واینبار خانواده ای علی اومدن دیگه بچه ها ساکت شده بودن چون بزرگترها حرف می زدن قرار بود تا یک ماه دیگه مونا وعلی جشن عروسی بگیرن مونا وعلی رفتن یه گوشه سالن نشستن فربد این وسط داشت کلی شیطونی می کرد وشکلات پرت می کرد واسه علی علی هم خندش گرفته بود محمد با خنده بلند شدوگفت : تو آدم نمیشی فربد ولشون کن
فربد : بابا حوصلم سر رفت
مهرداد : خونه رو ترکوندی باز میگی حوصله ام سر رفت بلند شو برقص راحت بشی
محسن : راست میگه فربد
با لبخند گفتم : اولین باره تو همچین جمعی نشستم خیلی خوبه همه صمیمی ومهربونن
محیا : همیشه همینجوری بوده خوشحالی اینجایی
- خیلی
این وسط نمی دونم فربد چی به لیلی گفت که خیلی عصبانی شد وبلند اومد طرف فربد اونم از جاش بلند شد ورفت طرف محسن محسنم وسط این دوتا مثله بچه ها بودن لیلا خانم مادر لیلی گفت : بازی چیکار کردی تو فربد
لیلی : بابا عمو یه چیزی به فربد بگید
محیا : وای این دختر چقدر لوسه محیا اخم کرد که فربد دستاشو برد بالا وگفت : شوخی کردم لیلی لوس نشو
محسن لیلی رو کنار خودش نشوند
اروم به محیا گفتم : علی از فامیلاتونه ؟
محیا : آره عزیزم پسر پسر عموی بابامه فامیل دور
- جالبه
محیا : تو فامیل رسم که پسرا دخترای فامیل رو بگیرن
- مثلا تو وفربد
متعجب نگاهم کرد خندیدم وسرمو بلند کردم بازم نگاه مهرداد رو من بود ولی چرا انقدر اخمو وجدی بود اصلا ازش خوشم نمیومد
عشق....
پارت ۸
فربد با اومدنش شادی اورده بودخیلی شوخ وشیطون بود لیلی پفی کرد وگفت : وای فربد مغزمون ترکید چقدر حرف می زنی
فربد: عزیزم ستون نزدیکه
لیلی بهش اخم کرد
فربد یهو جدی شدوگفت : راستی مهرداد کی میری انشالا
لیلی: کجا بره ؟
محسن : واسه دکتراش می خواد بره خارج از کشور
مهرداد : تو چی ؟
فربد : من؟!
محسن پقی زد زیر خنده
فربد : کوفت ...من نه بابا میگه نمی زارم بری همش زیر سر اون پروین
محیا : میرم به مامانت میگم فربد
فربد : والا نمی زاره بریم یکم عشق وحال
محسن خندید وگفت : گیسو طلا دوست داری دیگه هوووم ؟
فربد : اقا من غلط کنم من یه زن ایرانی همین دور ورا می گیرم لیلی زنم میشی
لیلی : ایش کی زن تو میشه
محسن : دلتم بخواد لیلی
لیلی : دلمم اصلا نمی خواد
مونا : چطور
فربد : بابا شوخی کردم حالا تو کی میری مهرداد
مهرداد : مشخص نیست
زنگ زدن واینبار خانواده ای علی اومدن دیگه بچه ها ساکت شده بودن چون بزرگترها حرف می زدن قرار بود تا یک ماه دیگه مونا وعلی جشن عروسی بگیرن مونا وعلی رفتن یه گوشه سالن نشستن فربد این وسط داشت کلی شیطونی می کرد وشکلات پرت می کرد واسه علی علی هم خندش گرفته بود محمد با خنده بلند شدوگفت : تو آدم نمیشی فربد ولشون کن
فربد : بابا حوصلم سر رفت
مهرداد : خونه رو ترکوندی باز میگی حوصله ام سر رفت بلند شو برقص راحت بشی
محسن : راست میگه فربد
با لبخند گفتم : اولین باره تو همچین جمعی نشستم خیلی خوبه همه صمیمی ومهربونن
محیا : همیشه همینجوری بوده خوشحالی اینجایی
- خیلی
این وسط نمی دونم فربد چی به لیلی گفت که خیلی عصبانی شد وبلند اومد طرف فربد اونم از جاش بلند شد ورفت طرف محسن محسنم وسط این دوتا مثله بچه ها بودن لیلا خانم مادر لیلی گفت : بازی چیکار کردی تو فربد
لیلی : بابا عمو یه چیزی به فربد بگید
محیا : وای این دختر چقدر لوسه محیا اخم کرد که فربد دستاشو برد بالا وگفت : شوخی کردم لیلی لوس نشو
محسن لیلی رو کنار خودش نشوند
اروم به محیا گفتم : علی از فامیلاتونه ؟
محیا : آره عزیزم پسر پسر عموی بابامه فامیل دور
- جالبه
محیا : تو فامیل رسم که پسرا دخترای فامیل رو بگیرن
- مثلا تو وفربد
متعجب نگاهم کرد خندیدم وسرمو بلند کردم بازم نگاه مهرداد رو من بود ولی چرا انقدر اخمو وجدی بود اصلا ازش خوشم نمیومد
۹۶.۴k
۱۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.