❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشق....
پارت ۱۱
لیلی : برم بردارم
مهرداد : نه نمی خواد
لیلی : کجا بودی بنشین
مهرداد : لباس عوض می کنم میام
لیلی: لباست که خوبه بنشین پیشمون
محیا خندش گرفت منو نگاه کرد انگار این لیلی بدجوری دل وچشمش پیش بچه های عمه بود
مهرداد نشست ویه پرتغال برداشت
لیلی : بده من پوست می گیرم
مهرداد نگاهی بهش انداخت وپرتغال رو داد دستش
محیا : دستای ظریفت خراب نشه لیلی جون
لیلی : نه عزیزم دوست دارم
محیا یه پرتغال بزرگ برداشت وداد به لیلی
- من دستام حساسه اینم واسه منو نیلوفر پوست بگیر
مهرداد خندش گرفته بود مونا به محیا چشم غره رفت
لیلی که پرتغال ها رو پوست گرفت بلند شد رفت داخل خونه دستاشو بشوره
مهرداد : محیا با این دختر کل کل نکن می دونی که حوصله اش رو ندارم
محیا : خیلی خوب بابا ولی بدجوری بهت پیله کرده
مهرداد چشم غره ای بهش رفت
مونا : مشکلش چیه داداشی
مهرداد : منم پاشم برم .
دخترا با گفتن : خیلی خوب بابا .
لیلی برگشت وبا خوشحالی گفت : حالا کی شماها می رید خرید؟
محیا : نمی دونم معلوم نیست مهرداد تو کی میری ؟
مهرداد : شاید عصر برم واسه چی ؟
محیا : میشه منو نیلوفرم باهات بیایم ؟
مهرداد : محیا من اصلا حوصله ای تو رو ندارم دلمو خون می کنی
محیا : خواهش می کنم داداشی . من فقط تو خرید کفش مشکل دارم بد اخلاق
محیا با ناراحتی سرشو پایین انداخت مهرداد لبخندی زدوگفت : باشه عزیزدلم عصر میریم
محیا پرید وبغلش کرد
محیا : قربون داداش مهربونم
مهرداد بلند شد وبا خنده رفت
لیلی داشت رفتنشو نگاه می کرد
محیا : وای داداش فقط داداش مهردادم
لیلی : محسن مهربونتره .نیلوفرتوچطورلباسی می پوشی
- یعنی چی؟
لیلی : بلند کوتاه باز بسته
- بلند
لیلی : حتما لباس بلند وبسته
- بله
لیلی : جالبه چرا بسته
- چون دوست دارم
محیا : هر کی یه سلیقه ای داره
لیلی : کاش منم می تونستم باهاتون بیام
محیا با شیطنت گفت : عمو اجازه نمیده ؟
لیلی : نه داداش بداخلاقیه تو
محیا : انقدر نگو داداش من بد اخلاقه خیلی هم خوش اخلاقه فقط دوست نداره با خانم ها جایی بره بیاد
لیلی : پس چرا می خواد شما رو ببره
محیا : من خواهرشم
لیلی : نیلوفر چی اونم خواهرشه ؟
محیا : نیلوفرم از خانواده ای ماست دیگه منم همیشه با مهرداد میرم خرید
مونا : پاشید بریم تو خونه وقت نهاره لیلی جون خودم به مهرداد میگم تو رو هم ببره
لیلی: واقعا وای مرسی مونا
محیا پفی کرد وبلند شد وگفت : بریم عزیزم
با محیا هم قدم شدم
- چرا از لیلی خوشت نمیاد
محیا : بشناسیش می فهمی چرا
- اها انگار مهرداد رو دوست داره
محیا زد زیر خنده وگفت : وای خنده داره مهرداد ولیلی مهرداد که فقط ازش فرار می کنه
عشق....
پارت ۱۱
لیلی : برم بردارم
مهرداد : نه نمی خواد
لیلی : کجا بودی بنشین
مهرداد : لباس عوض می کنم میام
لیلی: لباست که خوبه بنشین پیشمون
محیا خندش گرفت منو نگاه کرد انگار این لیلی بدجوری دل وچشمش پیش بچه های عمه بود
مهرداد نشست ویه پرتغال برداشت
لیلی : بده من پوست می گیرم
مهرداد نگاهی بهش انداخت وپرتغال رو داد دستش
محیا : دستای ظریفت خراب نشه لیلی جون
لیلی : نه عزیزم دوست دارم
محیا یه پرتغال بزرگ برداشت وداد به لیلی
- من دستام حساسه اینم واسه منو نیلوفر پوست بگیر
مهرداد خندش گرفته بود مونا به محیا چشم غره رفت
لیلی که پرتغال ها رو پوست گرفت بلند شد رفت داخل خونه دستاشو بشوره
مهرداد : محیا با این دختر کل کل نکن می دونی که حوصله اش رو ندارم
محیا : خیلی خوب بابا ولی بدجوری بهت پیله کرده
مهرداد چشم غره ای بهش رفت
مونا : مشکلش چیه داداشی
مهرداد : منم پاشم برم .
دخترا با گفتن : خیلی خوب بابا .
لیلی برگشت وبا خوشحالی گفت : حالا کی شماها می رید خرید؟
محیا : نمی دونم معلوم نیست مهرداد تو کی میری ؟
مهرداد : شاید عصر برم واسه چی ؟
محیا : میشه منو نیلوفرم باهات بیایم ؟
مهرداد : محیا من اصلا حوصله ای تو رو ندارم دلمو خون می کنی
محیا : خواهش می کنم داداشی . من فقط تو خرید کفش مشکل دارم بد اخلاق
محیا با ناراحتی سرشو پایین انداخت مهرداد لبخندی زدوگفت : باشه عزیزدلم عصر میریم
محیا پرید وبغلش کرد
محیا : قربون داداش مهربونم
مهرداد بلند شد وبا خنده رفت
لیلی داشت رفتنشو نگاه می کرد
محیا : وای داداش فقط داداش مهردادم
لیلی : محسن مهربونتره .نیلوفرتوچطورلباسی می پوشی
- یعنی چی؟
لیلی : بلند کوتاه باز بسته
- بلند
لیلی : حتما لباس بلند وبسته
- بله
لیلی : جالبه چرا بسته
- چون دوست دارم
محیا : هر کی یه سلیقه ای داره
لیلی : کاش منم می تونستم باهاتون بیام
محیا با شیطنت گفت : عمو اجازه نمیده ؟
لیلی : نه داداش بداخلاقیه تو
محیا : انقدر نگو داداش من بد اخلاقه خیلی هم خوش اخلاقه فقط دوست نداره با خانم ها جایی بره بیاد
لیلی : پس چرا می خواد شما رو ببره
محیا : من خواهرشم
لیلی : نیلوفر چی اونم خواهرشه ؟
محیا : نیلوفرم از خانواده ای ماست دیگه منم همیشه با مهرداد میرم خرید
مونا : پاشید بریم تو خونه وقت نهاره لیلی جون خودم به مهرداد میگم تو رو هم ببره
لیلی: واقعا وای مرسی مونا
محیا پفی کرد وبلند شد وگفت : بریم عزیزم
با محیا هم قدم شدم
- چرا از لیلی خوشت نمیاد
محیا : بشناسیش می فهمی چرا
- اها انگار مهرداد رو دوست داره
محیا زد زیر خنده وگفت : وای خنده داره مهرداد ولیلی مهرداد که فقط ازش فرار می کنه
۱۱۷.۸k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.