خان زاده پارت246
#خان_زاده #پارت246
نگران به سمتم اومد.
_چی شدی؟
با وحشت گفتم
_بچه م اهورا...
* * * * *
_خدا رحم کرد این بار چیزی نشده اما شما باید استراحت کامل داشته باشید حتی برای غذا پختن هم از جاتون بلند نشید. بهتره این مدت یکی و بیارید مواظبتون باشه.
ناباور گفتم
_من من باید برم سر کار... اینجوری...
حرفم و اهورا قطع کرد
_فهمیدیم آقای دکتر ممنون.
با رفتن دکتر عصبی غرید
_کارت مهم تره یا بچم؟
_ببخشید که مثل تو کلاهبردار نیستم و برای اینکه خرج زندگیمو در بیارم باید برم سر کار.
نفس کشید و گفت
_این دیگه لجبازی نداره آیلین.یه مدت من خرج تو میدم.
_نمیشه. اون موقعی که تو خرجم و میدادی زنت بودم الان...
وسط حرفم پرید
_اگه دردت اینه صیغه ی محرمیت میخونیم این طوری هم موردی نداره خرجت وبدم هم میتونیم رفت و آمد کنیم
تا خواستم جواب بدم پرستار داخل اومد و نگاهی به اهورا انداخت و گفت
_آقای دکتر گفتم سرم شون تموم شد میتونید تشریف ببرید
اهورا سر تکون داد که پرستار به سمت من اومد و گفت
_چه قدر شبیه همین خواهر برادرید؟
ابرو بالا انداختم و گفتم
_نه. هیچ نسبتی با هم نداریم.
نمیدونم چرا حس کردم این حرفم خیلی به دل پرستار نشست و ذوق زده اهورا رو نگاه کرد.
🍁 🍁 🍁 🍁
نگران به سمتم اومد.
_چی شدی؟
با وحشت گفتم
_بچه م اهورا...
* * * * *
_خدا رحم کرد این بار چیزی نشده اما شما باید استراحت کامل داشته باشید حتی برای غذا پختن هم از جاتون بلند نشید. بهتره این مدت یکی و بیارید مواظبتون باشه.
ناباور گفتم
_من من باید برم سر کار... اینجوری...
حرفم و اهورا قطع کرد
_فهمیدیم آقای دکتر ممنون.
با رفتن دکتر عصبی غرید
_کارت مهم تره یا بچم؟
_ببخشید که مثل تو کلاهبردار نیستم و برای اینکه خرج زندگیمو در بیارم باید برم سر کار.
نفس کشید و گفت
_این دیگه لجبازی نداره آیلین.یه مدت من خرج تو میدم.
_نمیشه. اون موقعی که تو خرجم و میدادی زنت بودم الان...
وسط حرفم پرید
_اگه دردت اینه صیغه ی محرمیت میخونیم این طوری هم موردی نداره خرجت وبدم هم میتونیم رفت و آمد کنیم
تا خواستم جواب بدم پرستار داخل اومد و نگاهی به اهورا انداخت و گفت
_آقای دکتر گفتم سرم شون تموم شد میتونید تشریف ببرید
اهورا سر تکون داد که پرستار به سمت من اومد و گفت
_چه قدر شبیه همین خواهر برادرید؟
ابرو بالا انداختم و گفتم
_نه. هیچ نسبتی با هم نداریم.
نمیدونم چرا حس کردم این حرفم خیلی به دل پرستار نشست و ذوق زده اهورا رو نگاه کرد.
🍁 🍁 🍁 🍁
۳۳.۶k
۱۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.