عشقتون رو تگ کنید♥ ️
عشقتون رو تگ کنید♥ ️
بغلت وطنه؟
راستی تو بغلت چجوریه؟
یعنی میخوام ببینم تو بغلت آدم احساس غربت میکنه یا نه؟
یعنی بغلت از اونها نیست که هرچی توش میمونی بازم آروم نمیشی؟؛
من از سفر میترسم،قبلا هم میترسیدم،بعدا هم میترسم؛
چون همیشه از رفتن به جایی که نه میشناسمش نه ازش خبری دارم میترسیدم.
اگه از بغلت میترسم هم دلیلش اینه،
اصلا برای همینه که وقتی دستاتو به روم باز میکنی که بدوام تو بغلت،پاهام میلرزن و نمیتونم با خیال جمع خودمو پرت کنم تو بغلت.
میدونی،همیشه اینکه از شهرم،از جایی که خوب میشناختمش دورشم آشوبم میکرد،هنوز نرفته بودم اما دلم میگرفت،هنوز از تابلوِ شهر نگذشته بودم که بُغ میکردم و یه آهنگ،یه بیت شهر،یه کلام حرف کافی میشد تا بغضم بترکه.
نمیدونم چرا،ولی همیشه اینجوری بودم.
ولی همیشه برای برگشتن به شهرم،چنان بی تاب و خوشحال بودم که حد نداشت؛شاید برای اینکه وطنم بود،شاید چون عطرش با همهِ عطر های دیگه فرق داشت،همینکه به وطنم میرسیدم مثل یه مریض که بهش مُسَکِن زدن و رعشه هاش آروم گرفته،آروم میشدم.
چون وطنم بود،چون دلم بهش قرص بود،چون میشناختمش.بلد بودمش.
آدم؛ مرد و زن نداره،آدم دلش وطن میخواد،آدمیزاد دلش به وطنش خوشه،باید یه جایی باشه که آدم بهش تعلق داشته باشه،یعنی باید یه جایی باشه که وقتی ازت پرسیدن بچه کجایی؟سرت رو بگیری بالا و سینتو سپر کنی و اسم جایی که بهش تعلق داری رو بگی.
درد بزرگیه بی وطنی؛
آدمیزاد دلش به وطنه،اصلا این همه جنگ در طول تاریخ اگه دلیلش زن نبوده برای خاک بوده،حالا درسته که زن خودشم از خاکه و اون هم یه جور وطنه ولی خب وطن داریم تا وطن؛
همه این هارو گفتم تا به این برسم که بپرسم وطنت کیه؟
یعنی داری کسی رو که بغلش کنی و عطر وطن بده؟
کسی رو تو زندگیت داری که وقتی بغلش کنی،همونقدر که از دیدن تابلوِ شهرت بعد از یه غربت طولانی،دلت شاد بشه؟
اگه داری،خیلی خوشبختی،آخه آدمی دلش به تن و وطنش خوشه.
اگه اونی که بغل میگیرتت تنش وطنت باشه،اونوقت انگار همهِ دنیا تابلوِ شهرت رو زده باشن اولِ راهشون،تمومِ دنیا میشه وطنت؛
حالا بگو بغلت عطر وطن میده؟
یعنی ابدیه؟
میشه بهش تعلق داشت؟
. #حامد_رجب_پور
بغلت وطنه؟
راستی تو بغلت چجوریه؟
یعنی میخوام ببینم تو بغلت آدم احساس غربت میکنه یا نه؟
یعنی بغلت از اونها نیست که هرچی توش میمونی بازم آروم نمیشی؟؛
من از سفر میترسم،قبلا هم میترسیدم،بعدا هم میترسم؛
چون همیشه از رفتن به جایی که نه میشناسمش نه ازش خبری دارم میترسیدم.
اگه از بغلت میترسم هم دلیلش اینه،
اصلا برای همینه که وقتی دستاتو به روم باز میکنی که بدوام تو بغلت،پاهام میلرزن و نمیتونم با خیال جمع خودمو پرت کنم تو بغلت.
میدونی،همیشه اینکه از شهرم،از جایی که خوب میشناختمش دورشم آشوبم میکرد،هنوز نرفته بودم اما دلم میگرفت،هنوز از تابلوِ شهر نگذشته بودم که بُغ میکردم و یه آهنگ،یه بیت شهر،یه کلام حرف کافی میشد تا بغضم بترکه.
نمیدونم چرا،ولی همیشه اینجوری بودم.
ولی همیشه برای برگشتن به شهرم،چنان بی تاب و خوشحال بودم که حد نداشت؛شاید برای اینکه وطنم بود،شاید چون عطرش با همهِ عطر های دیگه فرق داشت،همینکه به وطنم میرسیدم مثل یه مریض که بهش مُسَکِن زدن و رعشه هاش آروم گرفته،آروم میشدم.
چون وطنم بود،چون دلم بهش قرص بود،چون میشناختمش.بلد بودمش.
آدم؛ مرد و زن نداره،آدم دلش وطن میخواد،آدمیزاد دلش به وطنش خوشه،باید یه جایی باشه که آدم بهش تعلق داشته باشه،یعنی باید یه جایی باشه که وقتی ازت پرسیدن بچه کجایی؟سرت رو بگیری بالا و سینتو سپر کنی و اسم جایی که بهش تعلق داری رو بگی.
درد بزرگیه بی وطنی؛
آدمیزاد دلش به وطنه،اصلا این همه جنگ در طول تاریخ اگه دلیلش زن نبوده برای خاک بوده،حالا درسته که زن خودشم از خاکه و اون هم یه جور وطنه ولی خب وطن داریم تا وطن؛
همه این هارو گفتم تا به این برسم که بپرسم وطنت کیه؟
یعنی داری کسی رو که بغلش کنی و عطر وطن بده؟
کسی رو تو زندگیت داری که وقتی بغلش کنی،همونقدر که از دیدن تابلوِ شهرت بعد از یه غربت طولانی،دلت شاد بشه؟
اگه داری،خیلی خوشبختی،آخه آدمی دلش به تن و وطنش خوشه.
اگه اونی که بغل میگیرتت تنش وطنت باشه،اونوقت انگار همهِ دنیا تابلوِ شهرت رو زده باشن اولِ راهشون،تمومِ دنیا میشه وطنت؛
حالا بگو بغلت عطر وطن میده؟
یعنی ابدیه؟
میشه بهش تعلق داشت؟
. #حامد_رجب_پور
۷۰.۳k
۱۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.