نگاتیو نوشت
#نگاتیو_نوشت
درد هایی که به تن کرم شده اند ..
خوره در مغز و دلم ..
مثل بازی کردن و پیچیدن باد در سقف ..
مثل آتش وسط سینه باد و اشکه یه مرد ..
مثل داغی خاکستر سیگار بر دست ..
شده کابوس شبم ، هر شب و هر شب ..
سوت در گوش دلم ، تا خوده صبح ..
زمزمه کرد،
سایه ها، تاریکیه تنهایی مطلق تو ..
باورم شد، و کشیدم نفسی ..
مبتلا شد بدنم کرم زد و ..
شده یک دردِ به تدریج بزرگ ...
درد هایی که به تن کرم شده اند ..
خوره در مغز و دلم ..
مثل بازی کردن و پیچیدن باد در سقف ..
مثل آتش وسط سینه باد و اشکه یه مرد ..
مثل داغی خاکستر سیگار بر دست ..
شده کابوس شبم ، هر شب و هر شب ..
سوت در گوش دلم ، تا خوده صبح ..
زمزمه کرد،
سایه ها، تاریکیه تنهایی مطلق تو ..
باورم شد، و کشیدم نفسی ..
مبتلا شد بدنم کرم زد و ..
شده یک دردِ به تدریج بزرگ ...
۱۳.۹k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.