بخون قشنگه:):ok hand sign:
#بخون_قشنگه:):ok_hand_sign:
نگاهمو چرخوندم رو آدمای دور و برمون، کسی حواسش به ما نبود.
لبامو دادم جلو و آروم زمزمه کردم:
-خیلی تنگ شده بود دلم برات!
با دست یقه ی پیراهنشو شل تر کرد و زیر چشمی نگاهم کرد
+ همین دیشب اومدم دنبالت رفتیم بیرونا!
سرمو کج کردم و مظلوم نگاهش کردم
- یعنی میخوای بگی تو دلت تنگ نشده بود؟!
دست کشید به پیشونیش
+ خدایا به خودت پناه میبرم از شر چشمای این دختر!
خنده م گرفت. لبامو غنچه کردم و با دلخوری ساختگی گفتم:
- چیکارت دارن مگه؟!
حالا که اینجور شد قهرم من اصلن!
کلافه جابجا شد سر جاش.
+ چیزی نگفتم که من!
نه نگاهش کردم، نه جوابشو دادم. نامحسوس خم شد سمتم
+ باشه! بخشید، خوبه؟!
نگاهمو با ناز چرخوندم سمتش و جوری که فقط خودش بشنوه گفتم:
- اینجوری که نمیشه، بوسم کن تا ببخشمت!
صورتش درجا شد رنگِ انار
+ دیوونه م نکن دختر! هیچ حواست هست نشستیم بین این همه آدم؟!
شونه بالا انداختم
- مشکل خودته!
یه نگاه به چشمای مصممِ من کرد و یه نگاه به جمع و بیشتر خم شد سمتم. ناخودآگاه ضربان قلبم تندتر شد. نکنه بزنه به سرش و جلوی این همه آدم...
آب دهنمو به زور قورت دادم.
همونطور که خیره بود به چشمام، دست دراز کرد و لیوان چاییمو از جلوم برداشت و لباشو گذاشت درست همون جایی که رد رژم مونده بود روش و یه جرعه نوشید...
به زور چشم از چشماش گرفتم و فکر کردم چه گرم شد هوا یهویی!
صداش پر بود از خنده و لبخند
+ فعلا اینو داشته باش به عنوان پیش قسط، بقیه ی بدهیمم به زودی پرداخت میکنم خاتون! حالا آشتی؟!
هول دست کشیدم به روسریم و توی دلم خدا خدا کردم کسی ندیده باشه!
- آره آره! آشتی بخدا!
زد زیر خنده و با عشق نگام کرد.
صدای بلند و رسای بابا از اون حال و هوا کشیدمون بیرون
" خوش میگذره بچه ها؟! "
تا بیایم جواب بدیم، صدای جمع بلند شد به خنده...
سیل متلکا که روون شد سمتش، شرمنده لب زدم:
- تقصیر من شد همه ش، ببخشید!
بین اون همه هیاهو، صداش انگار کن آبِ چشمه ست، جاری شد و پیچید توو سرسرای دلم
+ فدای سرت دلبر!
به قول شاعر گفتنی:
" به خدا
عشق به رسوا شدنش میارزد ":):heavy_black_heart:️
نگاهمو چرخوندم رو آدمای دور و برمون، کسی حواسش به ما نبود.
لبامو دادم جلو و آروم زمزمه کردم:
-خیلی تنگ شده بود دلم برات!
با دست یقه ی پیراهنشو شل تر کرد و زیر چشمی نگاهم کرد
+ همین دیشب اومدم دنبالت رفتیم بیرونا!
سرمو کج کردم و مظلوم نگاهش کردم
- یعنی میخوای بگی تو دلت تنگ نشده بود؟!
دست کشید به پیشونیش
+ خدایا به خودت پناه میبرم از شر چشمای این دختر!
خنده م گرفت. لبامو غنچه کردم و با دلخوری ساختگی گفتم:
- چیکارت دارن مگه؟!
حالا که اینجور شد قهرم من اصلن!
کلافه جابجا شد سر جاش.
+ چیزی نگفتم که من!
نه نگاهش کردم، نه جوابشو دادم. نامحسوس خم شد سمتم
+ باشه! بخشید، خوبه؟!
نگاهمو با ناز چرخوندم سمتش و جوری که فقط خودش بشنوه گفتم:
- اینجوری که نمیشه، بوسم کن تا ببخشمت!
صورتش درجا شد رنگِ انار
+ دیوونه م نکن دختر! هیچ حواست هست نشستیم بین این همه آدم؟!
شونه بالا انداختم
- مشکل خودته!
یه نگاه به چشمای مصممِ من کرد و یه نگاه به جمع و بیشتر خم شد سمتم. ناخودآگاه ضربان قلبم تندتر شد. نکنه بزنه به سرش و جلوی این همه آدم...
آب دهنمو به زور قورت دادم.
همونطور که خیره بود به چشمام، دست دراز کرد و لیوان چاییمو از جلوم برداشت و لباشو گذاشت درست همون جایی که رد رژم مونده بود روش و یه جرعه نوشید...
به زور چشم از چشماش گرفتم و فکر کردم چه گرم شد هوا یهویی!
صداش پر بود از خنده و لبخند
+ فعلا اینو داشته باش به عنوان پیش قسط، بقیه ی بدهیمم به زودی پرداخت میکنم خاتون! حالا آشتی؟!
هول دست کشیدم به روسریم و توی دلم خدا خدا کردم کسی ندیده باشه!
- آره آره! آشتی بخدا!
زد زیر خنده و با عشق نگام کرد.
صدای بلند و رسای بابا از اون حال و هوا کشیدمون بیرون
" خوش میگذره بچه ها؟! "
تا بیایم جواب بدیم، صدای جمع بلند شد به خنده...
سیل متلکا که روون شد سمتش، شرمنده لب زدم:
- تقصیر من شد همه ش، ببخشید!
بین اون همه هیاهو، صداش انگار کن آبِ چشمه ست، جاری شد و پیچید توو سرسرای دلم
+ فدای سرت دلبر!
به قول شاعر گفتنی:
" به خدا
عشق به رسوا شدنش میارزد ":):heavy_black_heart:️
۷۴.۸k
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.