💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشــــــق....
پارت 128
مهرداد :
مانوش بغل کردم وداشتم باهاش بازی می کردم فربد از آب دراومده بود اومد پیشم وگفت : سلام بی معرفت
بهش لبخند زدم مانوش گذاشتم سر جاش وبه فربد دست دادم که با همون لباسهای خیسش بغلم کرد وکشوندم طرف آب منم باهاش رفتم کفشامو درآوردم ورفتیم تو آب توپ که طرفم میومد می گرفتم وپرت می کردم برای دیگران
- مهرداد
برگشتم نگاش کردم ناراحت کنارم وایساد وگفت : حتا بهم سلام نمی کنی
- خوبی لیلی
ناراحت نگام می کرد
- چیه لیلی ؟
با بغض گفت : تو دیگه کی هستی اونا رو ببین مثله عاشق ومعشوقه ان ولی تو به من میرسی ازم دوری می کنی آخه چرا؟
رفت طرف آب وگفت : ازت متنفرم
- لیلی ..
دستشو گرفتم وگفتم : مگه بچه شدی
به چشام نگاه کرد وگفت : آره
دستشو کشید
- مهرداد بگیر که اومد حواست به بازی ات باشه
برگشتم وتوپ علی رو زدم ولی تا برگشتم لیلی رو ندیدم
- لیلی ...لیلی
با فریادم همه ساکت شدن شالش رو آب بود رفتم طرف شالش ورفتم زیر آب صدای فریاد محمد می شنیدم می گفت نرم زیر آب ولی نمی تونستم که بزارم بلایی سر لیلی بیاد حتا شده به قیمت جونم که برام اصلا ارزش نداشت
رفتم زیر آب چیزی نمی دیدم اومدم بالا نفس گرفتم دوباره رفتم زیر آب لیلی رو دیدم کشیدمش طرف خودم به لباسام چنگ می زد کشیدمش بالا قفسه سینم می سوخت رو دستام خالی شد اومدم بالا نفس گرفتم ولی به سختی تنفسم هماهنگ نبود
- مهرداد ...مهرداد
گیج نگاش کردم لیلی تو بغل محسن بود عصبی بودم از کار بچگونه اش ولی حال خودمم بد بود
وقتی از آب اومدم بیرون بی حال افتادم رو ماسه ها وبه سختی نفس می کشیدم
- مهرداد داداش خوبی
فربد نگران نگاهم می کرد
محمد : برید اونور نفس بگیره این چه کاری بود ؟
با خشم برگشت لیلی رو نگاه کردکه موهاش دورش ریخته بود ومی لرزید
محسن : چی شد اصلا باز شما چتون شده مگه بچه اید
لیلی نگاهم کرد چشام رو بستم وگفتم : چرا خدا جونمو نمی گیره راحت بشم ...خسته ...شدم
محمد خیلی نگرانم بود مامان اومد وفهمید چی شد جیغ می زد ومی زد تو صورت خودش که بریم دکتر نفس هام کند شده بود
مامان جیغ زدوگفت : با شماهام
- نمی خواد....خوبم مادر ...قرصم
- آوردمش
نیلوفر بود که محمد ازش قرص رو گرفت وگذاشت دهنم زیر زبونم محسن با اخم نگام می کرد عصبی بود وقتی حالم بهتر شده بود نشستم تو موهام شده بود پر ماسه دستمو گرفتم طرف فربد دستمو گرفت بلند شدم وگفتم : خوبم چیزی نیس
رفتم تو آب وماسه ها رو شستم وبرگشتم رفتم ویلا زیر نگاه کنجکاو ونگران بقیه
رفتم حمام ویا دوش طولانی گرفتم حوله ام رو پوشیدم اومدم بیرون دیدم محسن تو اتاقه با اخم نگام کردوگفت : چی شده مهرداد ؟
- چیزی نشده
عشــــــق....
پارت 128
مهرداد :
مانوش بغل کردم وداشتم باهاش بازی می کردم فربد از آب دراومده بود اومد پیشم وگفت : سلام بی معرفت
بهش لبخند زدم مانوش گذاشتم سر جاش وبه فربد دست دادم که با همون لباسهای خیسش بغلم کرد وکشوندم طرف آب منم باهاش رفتم کفشامو درآوردم ورفتیم تو آب توپ که طرفم میومد می گرفتم وپرت می کردم برای دیگران
- مهرداد
برگشتم نگاش کردم ناراحت کنارم وایساد وگفت : حتا بهم سلام نمی کنی
- خوبی لیلی
ناراحت نگام می کرد
- چیه لیلی ؟
با بغض گفت : تو دیگه کی هستی اونا رو ببین مثله عاشق ومعشوقه ان ولی تو به من میرسی ازم دوری می کنی آخه چرا؟
رفت طرف آب وگفت : ازت متنفرم
- لیلی ..
دستشو گرفتم وگفتم : مگه بچه شدی
به چشام نگاه کرد وگفت : آره
دستشو کشید
- مهرداد بگیر که اومد حواست به بازی ات باشه
برگشتم وتوپ علی رو زدم ولی تا برگشتم لیلی رو ندیدم
- لیلی ...لیلی
با فریادم همه ساکت شدن شالش رو آب بود رفتم طرف شالش ورفتم زیر آب صدای فریاد محمد می شنیدم می گفت نرم زیر آب ولی نمی تونستم که بزارم بلایی سر لیلی بیاد حتا شده به قیمت جونم که برام اصلا ارزش نداشت
رفتم زیر آب چیزی نمی دیدم اومدم بالا نفس گرفتم دوباره رفتم زیر آب لیلی رو دیدم کشیدمش طرف خودم به لباسام چنگ می زد کشیدمش بالا قفسه سینم می سوخت رو دستام خالی شد اومدم بالا نفس گرفتم ولی به سختی تنفسم هماهنگ نبود
- مهرداد ...مهرداد
گیج نگاش کردم لیلی تو بغل محسن بود عصبی بودم از کار بچگونه اش ولی حال خودمم بد بود
وقتی از آب اومدم بیرون بی حال افتادم رو ماسه ها وبه سختی نفس می کشیدم
- مهرداد داداش خوبی
فربد نگران نگاهم می کرد
محمد : برید اونور نفس بگیره این چه کاری بود ؟
با خشم برگشت لیلی رو نگاه کردکه موهاش دورش ریخته بود ومی لرزید
محسن : چی شد اصلا باز شما چتون شده مگه بچه اید
لیلی نگاهم کرد چشام رو بستم وگفتم : چرا خدا جونمو نمی گیره راحت بشم ...خسته ...شدم
محمد خیلی نگرانم بود مامان اومد وفهمید چی شد جیغ می زد ومی زد تو صورت خودش که بریم دکتر نفس هام کند شده بود
مامان جیغ زدوگفت : با شماهام
- نمی خواد....خوبم مادر ...قرصم
- آوردمش
نیلوفر بود که محمد ازش قرص رو گرفت وگذاشت دهنم زیر زبونم محسن با اخم نگام می کرد عصبی بود وقتی حالم بهتر شده بود نشستم تو موهام شده بود پر ماسه دستمو گرفتم طرف فربد دستمو گرفت بلند شدم وگفتم : خوبم چیزی نیس
رفتم تو آب وماسه ها رو شستم وبرگشتم رفتم ویلا زیر نگاه کنجکاو ونگران بقیه
رفتم حمام ویا دوش طولانی گرفتم حوله ام رو پوشیدم اومدم بیرون دیدم محسن تو اتاقه با اخم نگام کردوگفت : چی شده مهرداد ؟
- چیزی نشده
۹۰.۵k
۲۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.