💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشــــــــق....
پارت 149
نیلوفر :
از ترس می لرزیدم
- مـــــهرداد...
از خشم می لرزید
با صدای در برگشت مامان بود که با دیدن مهرداد جیغ زدوگفت : یا امام رضا چت شده مهرداد ...مهرداد
مهرداد: چیزی نیس عمه
برگشت ونگام کردواز اتاق خارج شد یهو صورتم آتیش گرفت مات ومتحیر مامان رو نگاه کردم سرم داد زدوگفت : دست بردار نیلوفر ...تو زن محسنی ببینم یه بار دیگه طرف مهرداد رفتی خودم چشاتو در میارم آبرو ریزی نکن .دست از سر این بچه بردار ..یه روز دوست داشت تموم شدورفت می فهمی تموم شد حالا بفهم جایگاهت کجاست می فهمی
بغض کردم ونگاه کردم
مامان بی توجه رفت بیرون منم پشت سرش مهرداد دستشو زیر آب گرفته بود مامان دستشو گرفت وگفت : یه چیزی بده نیلوفر
شالمو گرفتم طرف مامان دور دست مهرداد بست ولی خونش بند نمیومد
مامان : باید بخیه بخوره مهرداد زنگ بزن محسن بیاد نیلوفر
مهرداد : نمی خواد عمه محسن برگشته خونه خودم میرم
- برگشته خونه ؟
مامان متعجب مهردادرو بعد منو نگاه کرد
مهرداد: خوبم عمه نگران نباشید
برگشت منو نگاه کردوسرشو پایین انداخت وگفت : ببخشید تو رو خدا یهو عصبانی شدم معذرت می خوام
مامان : بهتره بریم دکتر
مهرداد: نمی خواد عمه خوبم خودم می بندم
خون از دستش چکه می کرد رفتم عقب وبغض کردم وبرگشتم رفتم توسالن شماره ای محسن رو گرفتم وزنگ زدم
- الو
- جانم
- محسن کجایی
محسن: چرا چی شده من رفتم جایی کار داشتم شما با مهرداد برید
سکوت کردم گفت : خداحافظ
حوله رو دور موهام در آوردم وبرگشتم اتاق مهرداد شال پوشیدم ورفتم کنار مامان ومهرداد که مامان داشت دستش رو می بست انگار خونش بند اومده بود
برگشت نگام کرد وگفت : میشه بری اونور
رفتم کنار رفت اتاقش مامان ناراحت نگام کردوگفت : چی بهش گفتی نیلوفر
- بخدا چیزی نگفتم فقط یه ...
مامان دستشو آورد بالا وگفت : تکرارش نکن
- چشم مامان
مامان : اینجا رو تمیز کن اگه محسن بیاد ببینه چی فکر می کنه خجالت نمی کشی
بغض کردم مامان رفت بیرون حمام رو شستم وتمیز کردم چقدر اشک ریختم حتا مادرمم منو متهم می کرد
عشــــــــق....
پارت 149
نیلوفر :
از ترس می لرزیدم
- مـــــهرداد...
از خشم می لرزید
با صدای در برگشت مامان بود که با دیدن مهرداد جیغ زدوگفت : یا امام رضا چت شده مهرداد ...مهرداد
مهرداد: چیزی نیس عمه
برگشت ونگام کردواز اتاق خارج شد یهو صورتم آتیش گرفت مات ومتحیر مامان رو نگاه کردم سرم داد زدوگفت : دست بردار نیلوفر ...تو زن محسنی ببینم یه بار دیگه طرف مهرداد رفتی خودم چشاتو در میارم آبرو ریزی نکن .دست از سر این بچه بردار ..یه روز دوست داشت تموم شدورفت می فهمی تموم شد حالا بفهم جایگاهت کجاست می فهمی
بغض کردم ونگاه کردم
مامان بی توجه رفت بیرون منم پشت سرش مهرداد دستشو زیر آب گرفته بود مامان دستشو گرفت وگفت : یه چیزی بده نیلوفر
شالمو گرفتم طرف مامان دور دست مهرداد بست ولی خونش بند نمیومد
مامان : باید بخیه بخوره مهرداد زنگ بزن محسن بیاد نیلوفر
مهرداد : نمی خواد عمه محسن برگشته خونه خودم میرم
- برگشته خونه ؟
مامان متعجب مهردادرو بعد منو نگاه کرد
مهرداد: خوبم عمه نگران نباشید
برگشت منو نگاه کردوسرشو پایین انداخت وگفت : ببخشید تو رو خدا یهو عصبانی شدم معذرت می خوام
مامان : بهتره بریم دکتر
مهرداد: نمی خواد عمه خوبم خودم می بندم
خون از دستش چکه می کرد رفتم عقب وبغض کردم وبرگشتم رفتم توسالن شماره ای محسن رو گرفتم وزنگ زدم
- الو
- جانم
- محسن کجایی
محسن: چرا چی شده من رفتم جایی کار داشتم شما با مهرداد برید
سکوت کردم گفت : خداحافظ
حوله رو دور موهام در آوردم وبرگشتم اتاق مهرداد شال پوشیدم ورفتم کنار مامان ومهرداد که مامان داشت دستش رو می بست انگار خونش بند اومده بود
برگشت نگام کرد وگفت : میشه بری اونور
رفتم کنار رفت اتاقش مامان ناراحت نگام کردوگفت : چی بهش گفتی نیلوفر
- بخدا چیزی نگفتم فقط یه ...
مامان دستشو آورد بالا وگفت : تکرارش نکن
- چشم مامان
مامان : اینجا رو تمیز کن اگه محسن بیاد ببینه چی فکر می کنه خجالت نمی کشی
بغض کردم مامان رفت بیرون حمام رو شستم وتمیز کردم چقدر اشک ریختم حتا مادرمم منو متهم می کرد
۱۱۰.۱k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.