💖 💖 عشــــــــق💖 💖
💖 💖 عشــــــــق💖 💖
پارت 202
نیلوفر:
- چی ؟!
فرشته لبشو گزید وگفت : می خواست محسن رو تو خواب بکشه مهردادشوکه شده بود محسن بیدار میشه وانگار با هم بحث کردن ...چیزی نگفتن فقط لیلی خودشو کشته
- یعنی چی ؟ چرا محسن رو بکشه مگه دیونه بوده
فرشته : آره باید بستری می شده لیلی زیر بار نمی رفت مهردادم دلش سوخته..
- مهرداد ومحسن کجان ؟
فرشته : محسن تو اتاقشه مهردادم بیمارستانه
- میشه محسن رو ببینم
فرشته : آره شاید تو تونستی آرومش کنی ما که نفهمیدیم چی شد
از پله ها رفتم بالا ورفتم اتاق محسن رو زمین کنار تخت نشسته بود رو زمین پر خون بود می لرزیدم محسن نگام کرد وبه سختی گفت :اومدی ببینی چقدر نامردی کردم .
- چی شده محسن ؟
سرشو بالا گرفت چشاش رنگ خون گرفته بود
محسن : من ...من دوسش داشتم نیلوفر ...از بچگی .
- کی رو ؟
با گریه گفت : لیلی رو ولی اون مهرداد رو دوست داشتم ...باهم خوب بودیم فکر کردم بهم حسی داره...ولی من نفهمیدم ...احمق بودم ...اون فقط مهرداد رو می خواست
- چی میگی محسن ..
صورتش بین دستاش قایم کرد وگریه می کرد آروم از اتاق اومدم بیرون ورفتم پایین یعنی چی ؟ محسن لیلی رو دوست داشت ؟! چه اتفاقی افتاده بود ؟ !!!
کم کم دور وریا رفتن وفقط خانواده آقا حسام وبرادرهاش موندن همه ناراحت وساکت بودن ولی لیلا خانم مادر لیلی خیلی بی قراری می کرد وخودش رو می زد که یهو ساکت شد برگشتم ببینم کی رو نگاه می کنه دیدم مهرداده لباسش خونی بود وناراحت بود اومد نزدیک آقا حسام : چی شدبابا
یهو لیلا خانم جیغ زدوگفت : بگو ...بگو چی شده بگو ...دخترمو کشتی ..ازت متنفرم همیشه متنفر بودم مثله اون پدر بی همه چیزت
همه متعجب لیلا خانم رو نگاه کردن ولی من که می دونستم چی میگه اون می دونست مهرداد پسر آقا حسام نیست
عمه : لیلا ساکت شو حق نداری با بچه ام اینجوری حرف بزنی
لیلا خانم با گریه وپرخاش گفت : بچه ات ...تو مادرشی ؟ نه همه اتون گوش کنید این آقا پسر پسر حسام نیس پسر مینا نیس پسر یکی دیگه است پسر علی کسری ...پدرت تو رو نخواسته ..از وقتی به دنیا اومدی شوم بودی مادرت رو کشتی دخترم منو نابود کردی خدا نابودت کنه ...
همه شوکه بودن مخصوصا مهرداد آقا حسام که نمی تونست حرف بزنه
مهرداد خودش به حرف اومد وگفت: مامان این زن چی میگه ...
اشک ازچشاش سرازیر شد
عمه لبشو گاز گرفت
مهرداد رو به آقا حسام گفت : بابا ...شما بگید چی شده ؟ ! علی کسری کیه ؟!!!
عمه محکم زد تو صورت خودش وگفت : زهرت رو ریختی لیلا ...چطور تونستی ...
عمه بلند شد رفت طرف مهرداد وبغلش کرد وگفت : برات توضیح میدم
محسن خشکش زده بود
عمه : مهرداد
پارت 202
نیلوفر:
- چی ؟!
فرشته لبشو گزید وگفت : می خواست محسن رو تو خواب بکشه مهردادشوکه شده بود محسن بیدار میشه وانگار با هم بحث کردن ...چیزی نگفتن فقط لیلی خودشو کشته
- یعنی چی ؟ چرا محسن رو بکشه مگه دیونه بوده
فرشته : آره باید بستری می شده لیلی زیر بار نمی رفت مهردادم دلش سوخته..
- مهرداد ومحسن کجان ؟
فرشته : محسن تو اتاقشه مهردادم بیمارستانه
- میشه محسن رو ببینم
فرشته : آره شاید تو تونستی آرومش کنی ما که نفهمیدیم چی شد
از پله ها رفتم بالا ورفتم اتاق محسن رو زمین کنار تخت نشسته بود رو زمین پر خون بود می لرزیدم محسن نگام کرد وبه سختی گفت :اومدی ببینی چقدر نامردی کردم .
- چی شده محسن ؟
سرشو بالا گرفت چشاش رنگ خون گرفته بود
محسن : من ...من دوسش داشتم نیلوفر ...از بچگی .
- کی رو ؟
با گریه گفت : لیلی رو ولی اون مهرداد رو دوست داشتم ...باهم خوب بودیم فکر کردم بهم حسی داره...ولی من نفهمیدم ...احمق بودم ...اون فقط مهرداد رو می خواست
- چی میگی محسن ..
صورتش بین دستاش قایم کرد وگریه می کرد آروم از اتاق اومدم بیرون ورفتم پایین یعنی چی ؟ محسن لیلی رو دوست داشت ؟! چه اتفاقی افتاده بود ؟ !!!
کم کم دور وریا رفتن وفقط خانواده آقا حسام وبرادرهاش موندن همه ناراحت وساکت بودن ولی لیلا خانم مادر لیلی خیلی بی قراری می کرد وخودش رو می زد که یهو ساکت شد برگشتم ببینم کی رو نگاه می کنه دیدم مهرداده لباسش خونی بود وناراحت بود اومد نزدیک آقا حسام : چی شدبابا
یهو لیلا خانم جیغ زدوگفت : بگو ...بگو چی شده بگو ...دخترمو کشتی ..ازت متنفرم همیشه متنفر بودم مثله اون پدر بی همه چیزت
همه متعجب لیلا خانم رو نگاه کردن ولی من که می دونستم چی میگه اون می دونست مهرداد پسر آقا حسام نیست
عمه : لیلا ساکت شو حق نداری با بچه ام اینجوری حرف بزنی
لیلا خانم با گریه وپرخاش گفت : بچه ات ...تو مادرشی ؟ نه همه اتون گوش کنید این آقا پسر پسر حسام نیس پسر مینا نیس پسر یکی دیگه است پسر علی کسری ...پدرت تو رو نخواسته ..از وقتی به دنیا اومدی شوم بودی مادرت رو کشتی دخترم منو نابود کردی خدا نابودت کنه ...
همه شوکه بودن مخصوصا مهرداد آقا حسام که نمی تونست حرف بزنه
مهرداد خودش به حرف اومد وگفت: مامان این زن چی میگه ...
اشک ازچشاش سرازیر شد
عمه لبشو گاز گرفت
مهرداد رو به آقا حسام گفت : بابا ...شما بگید چی شده ؟ ! علی کسری کیه ؟!!!
عمه محکم زد تو صورت خودش وگفت : زهرت رو ریختی لیلا ...چطور تونستی ...
عمه بلند شد رفت طرف مهرداد وبغلش کرد وگفت : برات توضیح میدم
محسن خشکش زده بود
عمه : مهرداد
۴۱.۱k
۱۵ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.