رمان الهه مرگ پارت سوم
#رمان #الهه مرگ #پارت #سوم
به بهونه ی آب می خواستم از اونجا فرار کنم . خدا کنه که گیر نیوفتم !
خوشبختانه اتاق من طبقه ی اوله .
به سمت آب سرد کن ، رفتم که کنار در خروجی بود .
تو دلم خدا خدا می کردم که در قفل نباشه.
وقتی خم شدم به سمت در هجوم بردم و از شانس خوبم ، در باز شد.
به سرعت از اون محیط دور شدم وقتی به خودم اومدم دیدم جلوی خونه نورام.
باورم نمی شد این همه راه رو دویده باشم!
زنگشون رو فشار دادم .
***
* برسام
خواب بدی دیدم ، درست مثل چند سال پیش .
خواب همون دختری رو که همه دنبالشن .
خوابم خیلی نزدیک به واقعیت بود.
انگار که همچین اتفاقی افتاده ، هرچند رامتین می گه خواب های من مثل واقعیت هستن ؛ فقط باید واقعی رو از رویا
تشخیص بدم!
با صدای زنگ از جا پریدم.
وای خدا کیه این موقه ی شب !!؟
به سمت اف اف رفتم.
یه دختر با سرو وضع نا مناسب رو دیدم ، می خواستم نادیدش بگیرم ، که با دیدن چشاش اونم تو نور شب که برق
خاصی می زد ، من رو به سمت خواب هام کشوند !!...
نورا-بیا این ور ببینم کیه؟!
_یه دختر دیونه؟
با دقت به اف اف نگاه کرد ، فورا درو باز کرد و به سمت حیاط به پرواز در اومد .
-دختره ی دیونه درو رو کی باز کردی؟
مامان- چی شده برسام؟
- بر می گردم
به سمت در رفتم
اولین چیزی که نظرمو جلب کرد ، دختری ظریف با موهای باز بلند ، با تاپ و شلوارک بود .
صدای نورا رو شنیدم
- وایی دختر چی شده با این وضع اومدی؟!
- ناراحتی برگردم؟!
***
* آدرینا *
وقتی زنگ رو زدم ، تازه متوجه سر و وضعم شدم !!
اما دیگه دیر بود واسه برگشت ؛ چون زنگ روبه صدا در اوردم .
شاید کسی من رو دیده باشه !
و از طرف دیگه اگه اینجوری بگردم ، حتما گشت می برتم .
و مهم ترینشون اون یا اونا !! شاید هنوز تو اتاق باشن!
دربا صدای تیک کوتاهی باز شد.
نورا بعد از چند ثانیه جلو در ظاهر شد!
به بهونه ی آب می خواستم از اونجا فرار کنم . خدا کنه که گیر نیوفتم !
خوشبختانه اتاق من طبقه ی اوله .
به سمت آب سرد کن ، رفتم که کنار در خروجی بود .
تو دلم خدا خدا می کردم که در قفل نباشه.
وقتی خم شدم به سمت در هجوم بردم و از شانس خوبم ، در باز شد.
به سرعت از اون محیط دور شدم وقتی به خودم اومدم دیدم جلوی خونه نورام.
باورم نمی شد این همه راه رو دویده باشم!
زنگشون رو فشار دادم .
***
* برسام
خواب بدی دیدم ، درست مثل چند سال پیش .
خواب همون دختری رو که همه دنبالشن .
خوابم خیلی نزدیک به واقعیت بود.
انگار که همچین اتفاقی افتاده ، هرچند رامتین می گه خواب های من مثل واقعیت هستن ؛ فقط باید واقعی رو از رویا
تشخیص بدم!
با صدای زنگ از جا پریدم.
وای خدا کیه این موقه ی شب !!؟
به سمت اف اف رفتم.
یه دختر با سرو وضع نا مناسب رو دیدم ، می خواستم نادیدش بگیرم ، که با دیدن چشاش اونم تو نور شب که برق
خاصی می زد ، من رو به سمت خواب هام کشوند !!...
نورا-بیا این ور ببینم کیه؟!
_یه دختر دیونه؟
با دقت به اف اف نگاه کرد ، فورا درو باز کرد و به سمت حیاط به پرواز در اومد .
-دختره ی دیونه درو رو کی باز کردی؟
مامان- چی شده برسام؟
- بر می گردم
به سمت در رفتم
اولین چیزی که نظرمو جلب کرد ، دختری ظریف با موهای باز بلند ، با تاپ و شلوارک بود .
صدای نورا رو شنیدم
- وایی دختر چی شده با این وضع اومدی؟!
- ناراحتی برگردم؟!
***
* آدرینا *
وقتی زنگ رو زدم ، تازه متوجه سر و وضعم شدم !!
اما دیگه دیر بود واسه برگشت ؛ چون زنگ روبه صدا در اوردم .
شاید کسی من رو دیده باشه !
و از طرف دیگه اگه اینجوری بگردم ، حتما گشت می برتم .
و مهم ترینشون اون یا اونا !! شاید هنوز تو اتاق باشن!
دربا صدای تیک کوتاهی باز شد.
نورا بعد از چند ثانیه جلو در ظاهر شد!
۶.۵k
۱۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.