روزهـــای آمدنِ تو....
روزهـــای آمدنِ تو....
این روزها انگار می آیی،
انگار قرار است که بیایی
بیرون از ذهن من و دستان خدا
قرار است بیایی و
رنگ بدهی این بی رنگی مرا
زنگ بدهی این بی صدایی مرا
قرار است وقتی آمدی
من این درد را یادم برود
خط بکشم روی هر چه سردرد است....
قرار است همه آنچه را گذشت پاک کنم
خط پر رنگ بکشم دور تو که بمانی مهم برای خودم!
قرار است آمدی بگویم این
زندگی که گذاشتی و بخشیدی زیاد است...
بعد دوباره پسش بدهم به خودت که ببخشی به خدا!
نمی دانم...شاید
قرار است بمیرم و خلاص شوم
از این همه بی تو بودن...
شاید قرار است این بار بیایی بر مزارم
میدانی طاقت ندارم
طاقت دیدن چشمهای اشک آلود تورا...
قول بده نیایی ،
نیایی تا ابد
تا در انتظار دیدنت بمانم...
بمانم و بسوزم تا بی نهایت نبودن هایت...
این روزها انگار می آیی،
انگار قرار است که بیایی
بیرون از ذهن من و دستان خدا
قرار است بیایی و
رنگ بدهی این بی رنگی مرا
زنگ بدهی این بی صدایی مرا
قرار است وقتی آمدی
من این درد را یادم برود
خط بکشم روی هر چه سردرد است....
قرار است همه آنچه را گذشت پاک کنم
خط پر رنگ بکشم دور تو که بمانی مهم برای خودم!
قرار است آمدی بگویم این
زندگی که گذاشتی و بخشیدی زیاد است...
بعد دوباره پسش بدهم به خودت که ببخشی به خدا!
نمی دانم...شاید
قرار است بمیرم و خلاص شوم
از این همه بی تو بودن...
شاید قرار است این بار بیایی بر مزارم
میدانی طاقت ندارم
طاقت دیدن چشمهای اشک آلود تورا...
قول بده نیایی ،
نیایی تا ابد
تا در انتظار دیدنت بمانم...
بمانم و بسوزم تا بی نهایت نبودن هایت...
۱۴.۲k
۱۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.