💖 💖 عشـــــق💖 💖
💖 💖 عشـــــق💖 💖
پارت 212
مهرداد:
نیلوفر مردد داشت حلقه ها رو نگاه می کرد با لبخند خم شدم طرفش وگفتم : عزیزم می خوای برات نظر بدم
لبخند زدوگفت : منتظر بودم تو نظر بدی
- عزیزم هر کدوم رو دوست داری بگو منم نظر میدم
چپ چپ نگام کردلبخند زدم بهش
به حلقه ای پراز نگینی اشاره کرد وگفت : اینو دوست دارم
به فروشنده گفتم براش بیارن اونم دستش کرد وبا لبخند گفت : چطوره
- خوشگله عزیزم
منم یه حلقه ای طلایی پهن انتخواب کردم مامان اسرار داشت واسه نیلوفر سنگ تمام بزاره اونم خرید طلا بود که من کلی بهشون خندیدم ونیلوفر بهم اخم می کرد من نمی دونم چرا خانم ها انقده طلا دوس داشتن
خرید بعدی هم لباس عروس بود که قرار بود عصر بریم بگیریم بعدشم که رفتیم خونه ای بابای جدیدی که هنوز باهاش خونگرفته بودم نرگس خانم نهار درست کرده بود نیلوفر ومامان داشتن خرید ها رو نشون نرگس خانم می دادن گوشیم زنگ خورد نگاه گردم دیدم محسنه خیلی وقت بود باهاش حرف نزده بودم وجواب تماس هاش رو نمی دادم نفس عمیقی کشیدم وجواب دادم
- الو
محسن آروم گفت : سلام خوبی ...امیدی نداشتم جواب بدی
- خوبی
محسن : خوب نیستم چون رفیق ام داداشم نیمه جونم باهام حرف نمی زنه
اشک تو چشام جم شد آروم گفت : نمی بخشی نبخش حداقل اینجوری عذابم نده ..
- بخشیدمت محسن ...
محسن : می دونی چقدر برام عزیزی می دونی چقدر دلتنگتم ..خونه ای
- نه خونه ای بابا جدیدهستم
محسن : اومده بودم دم خونه ات گفتم اگه فوش کشم کنی تا آشتی نکنی باهام نرم
- نمی دونستم وگرنه...
- کیه مامان
برگشتم مامان رو نگاه کردم وگفتم : محسن
مامان : چی میگه
- اهوازه دم خونه ای من
نرگس خانم با مهربونی گفت : بگو بیاد اینجا
نیلوفر رو نگاه کردم گفت : من مشکلی ندارم
پارت 212
مهرداد:
نیلوفر مردد داشت حلقه ها رو نگاه می کرد با لبخند خم شدم طرفش وگفتم : عزیزم می خوای برات نظر بدم
لبخند زدوگفت : منتظر بودم تو نظر بدی
- عزیزم هر کدوم رو دوست داری بگو منم نظر میدم
چپ چپ نگام کردلبخند زدم بهش
به حلقه ای پراز نگینی اشاره کرد وگفت : اینو دوست دارم
به فروشنده گفتم براش بیارن اونم دستش کرد وبا لبخند گفت : چطوره
- خوشگله عزیزم
منم یه حلقه ای طلایی پهن انتخواب کردم مامان اسرار داشت واسه نیلوفر سنگ تمام بزاره اونم خرید طلا بود که من کلی بهشون خندیدم ونیلوفر بهم اخم می کرد من نمی دونم چرا خانم ها انقده طلا دوس داشتن
خرید بعدی هم لباس عروس بود که قرار بود عصر بریم بگیریم بعدشم که رفتیم خونه ای بابای جدیدی که هنوز باهاش خونگرفته بودم نرگس خانم نهار درست کرده بود نیلوفر ومامان داشتن خرید ها رو نشون نرگس خانم می دادن گوشیم زنگ خورد نگاه گردم دیدم محسنه خیلی وقت بود باهاش حرف نزده بودم وجواب تماس هاش رو نمی دادم نفس عمیقی کشیدم وجواب دادم
- الو
محسن آروم گفت : سلام خوبی ...امیدی نداشتم جواب بدی
- خوبی
محسن : خوب نیستم چون رفیق ام داداشم نیمه جونم باهام حرف نمی زنه
اشک تو چشام جم شد آروم گفت : نمی بخشی نبخش حداقل اینجوری عذابم نده ..
- بخشیدمت محسن ...
محسن : می دونی چقدر برام عزیزی می دونی چقدر دلتنگتم ..خونه ای
- نه خونه ای بابا جدیدهستم
محسن : اومده بودم دم خونه ات گفتم اگه فوش کشم کنی تا آشتی نکنی باهام نرم
- نمی دونستم وگرنه...
- کیه مامان
برگشتم مامان رو نگاه کردم وگفتم : محسن
مامان : چی میگه
- اهوازه دم خونه ای من
نرگس خانم با مهربونی گفت : بگو بیاد اینجا
نیلوفر رو نگاه کردم گفت : من مشکلی ندارم
۳۰.۶k
۱۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.