عروسی دازایو چویا😻 😹 👇 👇
عروسی دازایو چویا😻 😹 👇 👇
نویسندگان: PARI_SAN. twilight_av
در ان سوی تالار
هیگوچی:دیگع آکوتاگاوا ـ سنپای دوسم نداره 😭 *عرررر میزند
کیوکا:اتسوشی هم...... 😟
آکوتاگاوا:جییییییغغغغغغ
آتسوشی جییییییییغغغغغ
کیکیکیککیکیککیک
آکوتاگاوا:سوخ سوخ سوخ 😐
درهمین حین کیوکا میخواد آکو رو بکشه هیگو هم آتسوشیو
*آتسوشی با پاهای ببری آکو رو بغل میکنه و با سرعت پلنگ میدوه توی آشپزخونه و یعد نیم ساعت خرابکاری شونو خامه مالی میکنن و راشومون با لباس پیشخدمت میره به مردم کیک میدن 😂
آتسوشی:چنقده این کیک خوشمزس 😇 *زور میزنه تف نکنه*
آکوتاگاوا:خفه.....
هیگوچی:سنپایییییییییی
آکوتاگاوا:چندش برو اونور
هیگوچی:سنپای کیک خریدم اوردم
آکوتاگاوا:لازم نکرده
آتسوشی:دستت طلا
کیوکا:شما میخوایین ازدواج کنین؟
آتسوشی:اره
آکوتاگاوا:نه
و حالا نوبت بریدن کیک عروسی است و دازای مجبور است برای گرفتن دست چویا با چاقو خم شود 😹 😹
و وقتی دازای یه تیکه کیک رو میذاره دهن چویا چویا سکته میکند ...
موری:واای دخترم؟
و دازای میگه:عه چیشد؟
و یه تیکه میذاره دهن خودش دازای از پله پرت میشود
آمبولانس:بی بو بی بو بی بو
روزنامه:عروسی در بیمارستان شرکت!!!
فوکوزاوا و موری: 😭
هیگوچی و کیوکا: 😡 😡
یوسانو:😼
رانپو:من میدونم کی اینکارو کرده ...
و* از دست آتسوشی و اکو کتک میخورد
بقیه مهمونا : :|
راستی خواننگان عزیز اون همه کیکو الیس خورد هیچیشم نشد
و منتظر داستان بچه دازای و چویا و عروسی اکو و آتسوشی باشید 😐
و کامنت و نظرم یادتون نره
نویسندگان: PARI_SAN. twilight_av
در ان سوی تالار
هیگوچی:دیگع آکوتاگاوا ـ سنپای دوسم نداره 😭 *عرررر میزند
کیوکا:اتسوشی هم...... 😟
آکوتاگاوا:جییییییغغغغغغ
آتسوشی جییییییییغغغغغ
کیکیکیککیکیککیک
آکوتاگاوا:سوخ سوخ سوخ 😐
درهمین حین کیوکا میخواد آکو رو بکشه هیگو هم آتسوشیو
*آتسوشی با پاهای ببری آکو رو بغل میکنه و با سرعت پلنگ میدوه توی آشپزخونه و یعد نیم ساعت خرابکاری شونو خامه مالی میکنن و راشومون با لباس پیشخدمت میره به مردم کیک میدن 😂
آتسوشی:چنقده این کیک خوشمزس 😇 *زور میزنه تف نکنه*
آکوتاگاوا:خفه.....
هیگوچی:سنپایییییییییی
آکوتاگاوا:چندش برو اونور
هیگوچی:سنپای کیک خریدم اوردم
آکوتاگاوا:لازم نکرده
آتسوشی:دستت طلا
کیوکا:شما میخوایین ازدواج کنین؟
آتسوشی:اره
آکوتاگاوا:نه
و حالا نوبت بریدن کیک عروسی است و دازای مجبور است برای گرفتن دست چویا با چاقو خم شود 😹 😹
و وقتی دازای یه تیکه کیک رو میذاره دهن چویا چویا سکته میکند ...
موری:واای دخترم؟
و دازای میگه:عه چیشد؟
و یه تیکه میذاره دهن خودش دازای از پله پرت میشود
آمبولانس:بی بو بی بو بی بو
روزنامه:عروسی در بیمارستان شرکت!!!
فوکوزاوا و موری: 😭
هیگوچی و کیوکا: 😡 😡
یوسانو:😼
رانپو:من میدونم کی اینکارو کرده ...
و* از دست آتسوشی و اکو کتک میخورد
بقیه مهمونا : :|
راستی خواننگان عزیز اون همه کیکو الیس خورد هیچیشم نشد
و منتظر داستان بچه دازای و چویا و عروسی اکو و آتسوشی باشید 😐
و کامنت و نظرم یادتون نره
۱۹.۰k
۲۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.