DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 23
دستگیره رو دادم پایین که در باز نشد برای اینکه ضایع نشم دوباره دستگیره رو دادم پایین ولی باز نشد ، انگار در قفل بود.
÷ در قفله...
÷ حالا گوشت رو بزن تو سر خودتو شوگا.
÷ بی ادب.
÷ یکی در رو باز کنهههه.
« زمان حال »
مارنی :
اون دوتا دیوونه داشتن توی دستشویی کلی جیغ و داد می کردن ولی همه داشتن یا رکیتا ی رو مخ دعوا می کردن.
- بس کنید اون دوتا هنوز توی دستشویی گیر کردن.
- مارنی راست میگه ، ما هنوز داریم با این دختره ی رو مخ کل کل میکنیم.
و رکیتا همچنان میخندید.
+ بیخیال رکیتا فک کنم مست کرده ، بریم کمک اون دوتا.
رفتیم در دستشویی رو باز کردیم و سانهی و جانگ کوک مث دوتا جوجه اون تو بودن.
÷ کدوم خری در رو بسته بود ؟؟
همون لحظه رکیتا با خنده امد و جانک کوک با دیدن رکیتا دوید دنبالش .
تهیونگ :
داشتم خوراکی هایی که روی زمین ریخته بودن رو جمع می کردم که صدای جانک کوک رو شنیدم :
÷ رکیتا زندت نمیزارم...
همون لحظه رکیتا به سمت من امد و پشت سر من زیر میز قایم شد و گفت :
+ ترو خدا بهش نگو من اینجا اگه پیدام کنه جرم میده .
÷ تهیونگ اون دختره ی بیشعور کجا رفت ؟
+ نمیدونم ، دیگه حق نداری به اون بگی بیشعور...
÷ تهیونگ تو چرا داری طرفداری اون دختره رو میکنی ؟ نقشه هامون رو یادت رفته ؟
+ فکر کنم رفت تو آشپز خونه برو.... برو پیداش کن.
جانگ کوک داشت همه چیز رو لپ میداد من باید بیشتر حواسم رو جمع کنم نباید بزارم بچه ها اعتمادشون رو نسبت به من از دست بدن ولی رکیتا چی ؟؟ اصلا چرا اون دختره برای من مهمه ؟؟؟؟
رکیتا :
یه چیزی این وسط مشکوک بود باید از همه چی سردر می آوردم.
از زیر میز بیرون امدم ، همه توی سالن بودن بجز تهیونگ و جانگ کوک.
~ یکی توضیح بده اینجا چه خبره چرا سالن انقدر بهم ریختس ، چرا شماسه تا سر دستشویی رفتن دعوا میکردین ؟؟؟
~ چرا کسی جواب نمیده؟
- چون همه خواب بودیمدبجز اون سه تا.
~ رکیتا تو بگو.
÷ چرا رکیتا ؟؟
~ چون بچه ها راستگو ترن.
+ خب بابابزرگ بزار توضیح بدم ، خب یه فلش بک داشته باشیم به یک ساعت پیش ...
( + صبح بخیر
÷ ،÷ : صبح تو هم بخیر.
+ بقیه کجان ؟؟؟
÷ هنوز خواب.
+ آهان ، وای چه کیکای خوشگلی.
÷ دست نزن همه باید بخورن.
+ منم نخواستن بخورم.
÷ از تو بعید نیست.
رفتم جلوی جانگ کوک و یکی از مینی کیک ها رو زدم توی صورتش ، اون هم برای تلافی یه کیک پرت کرد سمت من سانهی هم برای دفاع از من وارد جنگ شد.) تمام.
~ داستان مسخره ای بود همه برین آماده شین داره دیرمون میشه باید بریم باشگاه.
+ من نمیتونم بیام.
~ چرا ؟؟
+ بخاطر کمرم ، دکتر گفته نباید ورزش کنم.
~ باشه پس تو بمون ، کی میمونه خونه تا از رکیتا مراقبت کنه و تنها نباشه.
+ من نیازی ندارم کسی ای...
+ من ، مننننن
نظر فراموش نشه
part 23
دستگیره رو دادم پایین که در باز نشد برای اینکه ضایع نشم دوباره دستگیره رو دادم پایین ولی باز نشد ، انگار در قفل بود.
÷ در قفله...
÷ حالا گوشت رو بزن تو سر خودتو شوگا.
÷ بی ادب.
÷ یکی در رو باز کنهههه.
« زمان حال »
مارنی :
اون دوتا دیوونه داشتن توی دستشویی کلی جیغ و داد می کردن ولی همه داشتن یا رکیتا ی رو مخ دعوا می کردن.
- بس کنید اون دوتا هنوز توی دستشویی گیر کردن.
- مارنی راست میگه ، ما هنوز داریم با این دختره ی رو مخ کل کل میکنیم.
و رکیتا همچنان میخندید.
+ بیخیال رکیتا فک کنم مست کرده ، بریم کمک اون دوتا.
رفتیم در دستشویی رو باز کردیم و سانهی و جانگ کوک مث دوتا جوجه اون تو بودن.
÷ کدوم خری در رو بسته بود ؟؟
همون لحظه رکیتا با خنده امد و جانک کوک با دیدن رکیتا دوید دنبالش .
تهیونگ :
داشتم خوراکی هایی که روی زمین ریخته بودن رو جمع می کردم که صدای جانک کوک رو شنیدم :
÷ رکیتا زندت نمیزارم...
همون لحظه رکیتا به سمت من امد و پشت سر من زیر میز قایم شد و گفت :
+ ترو خدا بهش نگو من اینجا اگه پیدام کنه جرم میده .
÷ تهیونگ اون دختره ی بیشعور کجا رفت ؟
+ نمیدونم ، دیگه حق نداری به اون بگی بیشعور...
÷ تهیونگ تو چرا داری طرفداری اون دختره رو میکنی ؟ نقشه هامون رو یادت رفته ؟
+ فکر کنم رفت تو آشپز خونه برو.... برو پیداش کن.
جانگ کوک داشت همه چیز رو لپ میداد من باید بیشتر حواسم رو جمع کنم نباید بزارم بچه ها اعتمادشون رو نسبت به من از دست بدن ولی رکیتا چی ؟؟ اصلا چرا اون دختره برای من مهمه ؟؟؟؟
رکیتا :
یه چیزی این وسط مشکوک بود باید از همه چی سردر می آوردم.
از زیر میز بیرون امدم ، همه توی سالن بودن بجز تهیونگ و جانگ کوک.
~ یکی توضیح بده اینجا چه خبره چرا سالن انقدر بهم ریختس ، چرا شماسه تا سر دستشویی رفتن دعوا میکردین ؟؟؟
~ چرا کسی جواب نمیده؟
- چون همه خواب بودیمدبجز اون سه تا.
~ رکیتا تو بگو.
÷ چرا رکیتا ؟؟
~ چون بچه ها راستگو ترن.
+ خب بابابزرگ بزار توضیح بدم ، خب یه فلش بک داشته باشیم به یک ساعت پیش ...
( + صبح بخیر
÷ ،÷ : صبح تو هم بخیر.
+ بقیه کجان ؟؟؟
÷ هنوز خواب.
+ آهان ، وای چه کیکای خوشگلی.
÷ دست نزن همه باید بخورن.
+ منم نخواستن بخورم.
÷ از تو بعید نیست.
رفتم جلوی جانگ کوک و یکی از مینی کیک ها رو زدم توی صورتش ، اون هم برای تلافی یه کیک پرت کرد سمت من سانهی هم برای دفاع از من وارد جنگ شد.) تمام.
~ داستان مسخره ای بود همه برین آماده شین داره دیرمون میشه باید بریم باشگاه.
+ من نمیتونم بیام.
~ چرا ؟؟
+ بخاطر کمرم ، دکتر گفته نباید ورزش کنم.
~ باشه پس تو بمون ، کی میمونه خونه تا از رکیتا مراقبت کنه و تنها نباشه.
+ من نیازی ندارم کسی ای...
+ من ، مننننن
نظر فراموش نشه
۲۶.۲k
۲۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.