رمان مربع عشق
#رمان_مربع_عشق
پارت بیست
دیگه موندن رو جایز ندونستم و رفتم به جنگ یه منت کشی بزرگ........
به نزدیک ماشین ریحان که رسیدم، دیدمش جلوی چرخ ماشین روی ماسه ها نشسته بود و زانوشو بغل گرفته بود. آروم رفتم سمتش و منم به حالت خودش روی زمین کنارش نشستم. برگشتم نگاهش کردم که متوجه شدم توحاله خودشه و داره موسیقی گوش میده و هنزفری مشکیی به گوششه؛ خیلی آروم یکی از هدفونارو از گوش راستش درآوردم و تو گوشم زدم و چون خیلی صدای اهنگش زیاد بود متوجه نشد به آهنگ گوش کردم آهنگ خیلی زیباییه آهنگ:
"اونم رفت" میثم ابراهیمی
MeysamEbrahimi-OnamRaft (2)
( پیشنهاد میکنم برای تاثیر گذاری بیشتر آهنگ رو گوش کنین ممنون♡)
احساس کردم از گوشه چشمای قشنگش سمت قطره ای اشک چکید سرشو کج کرد و پاکش کرد؛ لبخندی به این کارش زدم؛ هنوزم مغروره....
متاسفانه سیم هنرفریش کشیده شد و برگشت.
تا منو کنار خودش دید ترسیده به عقب رفت و فوری بلند شد و تقریبا هدفون و از گوشش کند ...
منم با آرامش بلند شدم. بعد از اینکه دید منم حرصی گفت: تو، اینجا چه غلط..... چکار می کنی؟!
(راستش ترسیدم...ترسیدم از اینکه عشقم ازم متنفر شده باشه)
ولی با آرامش ظاهری گفتم: اومدم دنبال خانمم.....
و قدم به قدم به سمتش رفتم تا سینه به سینه شدیم عصبی نفس میکشید: برو سینا تو یه کصافت آشغالی، بروووو کلمه اخر رو با فریاد گفت؛ دستامو دو طرف صورتش گرفتم و عاشقانه گفتم: ریحان، داد بزن فحش بده، اصلا...اصلا بزن. ولی بزار برات توضیح بدم تو داری.......
وباسیلی که خوردم حرفم اصلا یادم رفت. متحیر به ریحان که حالا سعی داشت خندشو مخفی کنه نگاه کردم و گفتم: زدی؟!......
ریحان شد همون ریحانه قبل با حاضر جوابی گفت: اره؛ خوب خودت گفتی بزن!!!...
لبخند زدم. باز غرید: نیچتو ببند......وبا اخم گفت: خوب می شنوم!!!!!
شروع به تعریف کردم: که امیرو که خودت دیدی و میشناسیش، دوست بچگی منو ساعد، یک بار که داشتم با خانم امینی صحبت میکردم فکرای مزخرف کرده بود که من و اون باهم سر و سِری داریم و ....
همش میومد با فتوشاپ و این برنامه ها عکسامونو به شوخی درست میکرد و از این چیزا؛ بعد که تورو به عنوان همسر ایندم نشونش دادم فهمید اشتباه فکر میکرده. ولی نمیدونم چرا همچین شایعهی احمقانهای انقدر سریع بین مردم پیچید که منو خانم ریحانه امینی قراره ازدواج کنیم ؛اصلا قرار نبود اون عکسها رو پخش کنه و جنبه شوخی بود ولی بعد از مدتی گوشیشو که دزدیدن دزدا زحمت پخششونو کشیدن و منو بدبخت کردن. چن تا عکس دسته جمعی هم از کل اعضای سریال که به صورت کاملا تصادفی منو خانم امینی کنار هم بودیم به این شایعات دامن زد........
ماه پیش عروسی ایشون بود اتفاقا شوهرشم هم رشته خودمه.....
نظر....!❤❤❤
پارت بیست
دیگه موندن رو جایز ندونستم و رفتم به جنگ یه منت کشی بزرگ........
به نزدیک ماشین ریحان که رسیدم، دیدمش جلوی چرخ ماشین روی ماسه ها نشسته بود و زانوشو بغل گرفته بود. آروم رفتم سمتش و منم به حالت خودش روی زمین کنارش نشستم. برگشتم نگاهش کردم که متوجه شدم توحاله خودشه و داره موسیقی گوش میده و هنزفری مشکیی به گوششه؛ خیلی آروم یکی از هدفونارو از گوش راستش درآوردم و تو گوشم زدم و چون خیلی صدای اهنگش زیاد بود متوجه نشد به آهنگ گوش کردم آهنگ خیلی زیباییه آهنگ:
"اونم رفت" میثم ابراهیمی
MeysamEbrahimi-OnamRaft (2)
( پیشنهاد میکنم برای تاثیر گذاری بیشتر آهنگ رو گوش کنین ممنون♡)
احساس کردم از گوشه چشمای قشنگش سمت قطره ای اشک چکید سرشو کج کرد و پاکش کرد؛ لبخندی به این کارش زدم؛ هنوزم مغروره....
متاسفانه سیم هنرفریش کشیده شد و برگشت.
تا منو کنار خودش دید ترسیده به عقب رفت و فوری بلند شد و تقریبا هدفون و از گوشش کند ...
منم با آرامش بلند شدم. بعد از اینکه دید منم حرصی گفت: تو، اینجا چه غلط..... چکار می کنی؟!
(راستش ترسیدم...ترسیدم از اینکه عشقم ازم متنفر شده باشه)
ولی با آرامش ظاهری گفتم: اومدم دنبال خانمم.....
و قدم به قدم به سمتش رفتم تا سینه به سینه شدیم عصبی نفس میکشید: برو سینا تو یه کصافت آشغالی، بروووو کلمه اخر رو با فریاد گفت؛ دستامو دو طرف صورتش گرفتم و عاشقانه گفتم: ریحان، داد بزن فحش بده، اصلا...اصلا بزن. ولی بزار برات توضیح بدم تو داری.......
وباسیلی که خوردم حرفم اصلا یادم رفت. متحیر به ریحان که حالا سعی داشت خندشو مخفی کنه نگاه کردم و گفتم: زدی؟!......
ریحان شد همون ریحانه قبل با حاضر جوابی گفت: اره؛ خوب خودت گفتی بزن!!!...
لبخند زدم. باز غرید: نیچتو ببند......وبا اخم گفت: خوب می شنوم!!!!!
شروع به تعریف کردم: که امیرو که خودت دیدی و میشناسیش، دوست بچگی منو ساعد، یک بار که داشتم با خانم امینی صحبت میکردم فکرای مزخرف کرده بود که من و اون باهم سر و سِری داریم و ....
همش میومد با فتوشاپ و این برنامه ها عکسامونو به شوخی درست میکرد و از این چیزا؛ بعد که تورو به عنوان همسر ایندم نشونش دادم فهمید اشتباه فکر میکرده. ولی نمیدونم چرا همچین شایعهی احمقانهای انقدر سریع بین مردم پیچید که منو خانم ریحانه امینی قراره ازدواج کنیم ؛اصلا قرار نبود اون عکسها رو پخش کنه و جنبه شوخی بود ولی بعد از مدتی گوشیشو که دزدیدن دزدا زحمت پخششونو کشیدن و منو بدبخت کردن. چن تا عکس دسته جمعی هم از کل اعضای سریال که به صورت کاملا تصادفی منو خانم امینی کنار هم بودیم به این شایعات دامن زد........
ماه پیش عروسی ایشون بود اتفاقا شوهرشم هم رشته خودمه.....
نظر....!❤❤❤
۷.۳k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.