دفتر کهنه ای
دفتر کهنه ای
که پر شده بود از "تو"های جدید رو بیرون اوردم
اشکامو با آستین لباسم پاک کردم و واست نوشتم:
ببین درسته ندارمت
میدونمم دوسم نداری
ولی من دوست دارم به اندازه اشک گنجیشک؛)
درسته نمیدونمم کجایی !
ولی دلم میخوادت خب...
دلم میخواد یه بیماری واگیر دار بگیریم،
اونم فقط من و تو
اوناهم مجبور باشن
مارو یه جا حبس کنن
قرنطینمون کنن!!
اصن مهم نیس کجا ، چطوری!!!!!
حتی مهم نیس چقد زنده میمونیم،
اصن ببرنمون یه جایی که بو نَم بده
دیواراشو تارع عنکبوت گرفته باشه
عین یه خرابه باشه
اصن تاریکه تاریک باشه
فقطم یه کورسوی نور باشه
فقط میخوام بشه که نگاهت کرد!
روز به روز هم بیماری تشدید بشه
برامم مهم نیس که زجر میکشی!
فقط میخوام واسه من باشی...
ارهههه میخوام اونقد این بیماری اوج بگیره
که حتی نتونن بهمون نزدیک شن
نتونن حتی از دور نگات کنن دیگه از نزدیک که بماند!!
اره من خودخواهم
برامم اهمیتی نداره چی فک میکنی درباره این حسم
و اسمشو چی میزاری
چون الان خیلی چیزا کمه...
اما اون چیزی که خیلییی کمبودش احساس میشه
اصن تنها چیزی که حس میشه کمبودش نبودش فقط "تویی"
تو شدی اکسیژن واسه منه بی نبض
شدی دلیل نفس کشیدن سلول به سلول احساساتم
شدی اکسیژن احساساتم
دارن میمیرن سلولای احساساتم!
از تموم اینها میخوام بگم که
"لذت داره اون زمان که تنها برای من باشی"
میفهمی!!
که پر شده بود از "تو"های جدید رو بیرون اوردم
اشکامو با آستین لباسم پاک کردم و واست نوشتم:
ببین درسته ندارمت
میدونمم دوسم نداری
ولی من دوست دارم به اندازه اشک گنجیشک؛)
درسته نمیدونمم کجایی !
ولی دلم میخوادت خب...
دلم میخواد یه بیماری واگیر دار بگیریم،
اونم فقط من و تو
اوناهم مجبور باشن
مارو یه جا حبس کنن
قرنطینمون کنن!!
اصن مهم نیس کجا ، چطوری!!!!!
حتی مهم نیس چقد زنده میمونیم،
اصن ببرنمون یه جایی که بو نَم بده
دیواراشو تارع عنکبوت گرفته باشه
عین یه خرابه باشه
اصن تاریکه تاریک باشه
فقطم یه کورسوی نور باشه
فقط میخوام بشه که نگاهت کرد!
روز به روز هم بیماری تشدید بشه
برامم مهم نیس که زجر میکشی!
فقط میخوام واسه من باشی...
ارهههه میخوام اونقد این بیماری اوج بگیره
که حتی نتونن بهمون نزدیک شن
نتونن حتی از دور نگات کنن دیگه از نزدیک که بماند!!
اره من خودخواهم
برامم اهمیتی نداره چی فک میکنی درباره این حسم
و اسمشو چی میزاری
چون الان خیلی چیزا کمه...
اما اون چیزی که خیلییی کمبودش احساس میشه
اصن تنها چیزی که حس میشه کمبودش نبودش فقط "تویی"
تو شدی اکسیژن واسه منه بی نبض
شدی دلیل نفس کشیدن سلول به سلول احساساتم
شدی اکسیژن احساساتم
دارن میمیرن سلولای احساساتم!
از تموم اینها میخوام بگم که
"لذت داره اون زمان که تنها برای من باشی"
میفهمی!!
۲۸.۳k
۰۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.