عاشقای مولا...
عاشقای مولا...
صفا کنید.
ذات هو گفت علي
حضرت هو گفت علي ،
نام عالي به خودش داد و به او گفت علي
مبتلا گفت دعا ،
گرم دعا گفت علي ،
توبه كرد آدم و هي رو به خدا گفت علي
آب و گل گفت علي ،
بحر خجل گفت علي ،
نوح رد شد ز خطر بس كه به دل گفت علي
با يقين گفت علي
سوي زمين گفت علي ،
اين خليل است كه در آتش كين گفت علي
آن وسط گفت علي ،
او نه غلط گفت علي ،
يوسف از بين زنان رفت فقط گفت علي
المي گفت علي ،
غرق غمي گفت علي ،
يونس اندر شكم حوت همي گفت علي
بحر و بر گفت علي ،
رمل و حجر گفت علي ،
كوه با ناقة صالح چقدر گفت علي
در فضا گفت علي ،
بين هوا گفت علي ،
خواست الياس كند طي سما گفت علي
سوزنش گفت علي ،
پيرهنش گفت علي ،
بافت ادريس لباسي ، به تنش گفت علي
هر كسي گفت علي ،
خوش نفسي گفت علي ،
صبرِايوب كم آورد و بسي گفت علي
لاله گون گفت علي ،
ذكر جنون گفت علي ،
سر يحياي پيمبر پر خون گفت علي
ناگهان گفت علي،
كفش كنان گفت علي ،
كيست موساست كه لكنت به زبان گفت ع ل ي
نگران گفت علي ،
ماند در آن گفت علي ـ
ردشد عيسي ز روي آب روان ـ گفت علي
مصطفي گفت علي ،
غار حرا گفت علي ،
شب معراج ، محمد به خدا گفت علي
ايليا گفت علي ،
كهف وَري گفت علي ،
من همانم كه خداوند مرا گفت علي
فاطمه گفت علي ،
پيش همه گفت علي ،
نه بترسد، كه بدون واهمه گفت علي
مجتبي گفت علي ،
سبزْ قبا گفت علي،
بين صفين امير الكرما گفت علي
كربلا گفت علي ،
خون خدا گفت علي ،
چيست نام پسران تو شها ؟ گفت علي
اكبرش گفت علي ،
گل پسرش گفت علي ،
رو و مو و ابرو و چشم و سرش گفت علي
هر نفس گفت علي ،
مست ز بس گفت علي ،
قاسم ابن حسن از پشت فرس گفت علي
چه يلي گفت علي ،
ابن ولي گفت علي ،
جنگ تا تنگ شد عباس علي گفت علي
آتشين گفت علي ،
زينب دين گفت علي ،
بر بلنداي فلك صبر، يقين گفت علي
شاپرك گفت علي ،
باغ فدك گفت علي ،
صدو ده بار نمكدان به نمك گفت علي
كم كمك گفت علي ،
خواست كمك گفت علي ،
مستجار آه زد و خورد ترك گفت علي
ناي و ني گفت علي ،
ساغر و مي گفت علي ،
مَردْ ،سلمان سپاهاني ِ جي گفت علي
خون فشان گفت علي ،
نعره كشان گفت علي ،
ذوالفقار عين تبر سينه دران ، گفت علي
پر توان گفت علي ،
تند و دوان گفت،
دُلْدُلِ شير خدا شيهه كشان گفت علي
روزها گفت علي ،
صبح و مسا گفت علي ،
شيعه افتاد زپا ، خواست ز جا گفت علي
گل ما گفت علي ،
حاصل ما گفت علي ،
خاكْ گِل،گِلْ گُلُ گلْ دِلْ ، دل ما گفت علي
جسم و تن گفت علي ،
عقل و بدن گفت علي ،
روح در موقع ايجاد شدن گفت علي
كاف ونون گفت علي ،
كن فيكون گفت علي ،
گلبول و رگ و اكسيژن و خون گفت علي
شاهدم گفت علي ،
معتقدم گفت علي ،
قلب و دهليز و دو بطن و كبدم گفت علي
صفا کنید.
ذات هو گفت علي
حضرت هو گفت علي ،
نام عالي به خودش داد و به او گفت علي
مبتلا گفت دعا ،
گرم دعا گفت علي ،
توبه كرد آدم و هي رو به خدا گفت علي
آب و گل گفت علي ،
بحر خجل گفت علي ،
نوح رد شد ز خطر بس كه به دل گفت علي
با يقين گفت علي
سوي زمين گفت علي ،
اين خليل است كه در آتش كين گفت علي
آن وسط گفت علي ،
او نه غلط گفت علي ،
يوسف از بين زنان رفت فقط گفت علي
المي گفت علي ،
غرق غمي گفت علي ،
يونس اندر شكم حوت همي گفت علي
بحر و بر گفت علي ،
رمل و حجر گفت علي ،
كوه با ناقة صالح چقدر گفت علي
در فضا گفت علي ،
بين هوا گفت علي ،
خواست الياس كند طي سما گفت علي
سوزنش گفت علي ،
پيرهنش گفت علي ،
بافت ادريس لباسي ، به تنش گفت علي
هر كسي گفت علي ،
خوش نفسي گفت علي ،
صبرِايوب كم آورد و بسي گفت علي
لاله گون گفت علي ،
ذكر جنون گفت علي ،
سر يحياي پيمبر پر خون گفت علي
ناگهان گفت علي،
كفش كنان گفت علي ،
كيست موساست كه لكنت به زبان گفت ع ل ي
نگران گفت علي ،
ماند در آن گفت علي ـ
ردشد عيسي ز روي آب روان ـ گفت علي
مصطفي گفت علي ،
غار حرا گفت علي ،
شب معراج ، محمد به خدا گفت علي
ايليا گفت علي ،
كهف وَري گفت علي ،
من همانم كه خداوند مرا گفت علي
فاطمه گفت علي ،
پيش همه گفت علي ،
نه بترسد، كه بدون واهمه گفت علي
مجتبي گفت علي ،
سبزْ قبا گفت علي،
بين صفين امير الكرما گفت علي
كربلا گفت علي ،
خون خدا گفت علي ،
چيست نام پسران تو شها ؟ گفت علي
اكبرش گفت علي ،
گل پسرش گفت علي ،
رو و مو و ابرو و چشم و سرش گفت علي
هر نفس گفت علي ،
مست ز بس گفت علي ،
قاسم ابن حسن از پشت فرس گفت علي
چه يلي گفت علي ،
ابن ولي گفت علي ،
جنگ تا تنگ شد عباس علي گفت علي
آتشين گفت علي ،
زينب دين گفت علي ،
بر بلنداي فلك صبر، يقين گفت علي
شاپرك گفت علي ،
باغ فدك گفت علي ،
صدو ده بار نمكدان به نمك گفت علي
كم كمك گفت علي ،
خواست كمك گفت علي ،
مستجار آه زد و خورد ترك گفت علي
ناي و ني گفت علي ،
ساغر و مي گفت علي ،
مَردْ ،سلمان سپاهاني ِ جي گفت علي
خون فشان گفت علي ،
نعره كشان گفت علي ،
ذوالفقار عين تبر سينه دران ، گفت علي
پر توان گفت علي ،
تند و دوان گفت،
دُلْدُلِ شير خدا شيهه كشان گفت علي
روزها گفت علي ،
صبح و مسا گفت علي ،
شيعه افتاد زپا ، خواست ز جا گفت علي
گل ما گفت علي ،
حاصل ما گفت علي ،
خاكْ گِل،گِلْ گُلُ گلْ دِلْ ، دل ما گفت علي
جسم و تن گفت علي ،
عقل و بدن گفت علي ،
روح در موقع ايجاد شدن گفت علي
كاف ونون گفت علي ،
كن فيكون گفت علي ،
گلبول و رگ و اكسيژن و خون گفت علي
شاهدم گفت علي ،
معتقدم گفت علي ،
قلب و دهليز و دو بطن و كبدم گفت علي
۵.۲k
۰۸ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.