DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 40
رکیتا :
جانگ کوک توی راه اصلا حرف نزد ، بدرک که حرف نزد فکر کرده از ته ته من بهتره حالا من اون حرف هارو جلوی ته زدم که اگه کمتر پیشش بودم یه ذهنیت بدی داشته باشه وگرنه من جذاب تر و بهتر از ته کجا میخوام پیدا کنم.
÷ رکیتا ¡!
+ هان.... بله بله.
÷ با خودت حرف میزنی.
+ ن..نه من کی با خودم حرف زدم توهم زدی ؟؟
جانگ کوک خندید ولی من دستم رو از دور کمرش جدا کردم که باعث شد جانگ کوک بیفته روی زمین ، دلیلش این بود که همهی اعضا جلوی در باشگاه بودن و همینطور تهیونگ که همینجوری که معلوم بود زودتر از ما رسیده و آقای بنگ ، با دیدنشون رسما خشکم زد همشون داشتن با چهره های برزخی منو کوکی رو نگاه میکردن که متاسفانه کوکی نقش زمین شد.
یکی از مهم ترین دلیل هایی که کوکی رو ول کردم چهرهی سانهی بود که بغض کرده بود و کاملا مشخص بود میخواد منو خفه کنه ، واقعا ترسیده بودم.
÷ رُکیتا خبر مرگت( خدا نکنه 😱 «به خودم میگم 😹 ») کمکم کن بلند شم .
+ اوکی
دستش رو گرفتم و بلندش کردم که یکی موهام رو از پشت کشید.
+ چه مرگته.
÷ دست به اون نزن.
+ چی داری میگی سانهی میخواستم کمکش کنم ، موهامو ول کن روانی.
با گریه گفت:
÷ تو حق نداشتی به اون کمک کنی.
+ سانهی انقدر بچه نباش میخواستی ولش کنم توی پارک.
؛ شما رفته بودین پارکککک ؟؟؟
- آقای بنگ بزارین بهتون توضیح...
؛ ساکت شین الان فقط برگردین توی باشگاه اینجوری پیش برین نه شما دوران کارآموزیتون به موقع تموم میشه نه پسرا به کامبک بعدی میرسن.
مارنی :
با حرف های آقای بنگ همه ساکت شدن و رفتیم داخل باشگاه.
؛ میخوام باهاتون صحبت کنم.
همه رفتیم توی سالن و آقای بنگ شروع کرد به صحبت کردن :
؛ چرا شما درک نمیکنید دلیل اینکه من می خوام از هم دور باشین بخاطر خودتونه وقتی شما مثل الان پیش هم باشید همین اتفاق ها می افته بی خودی عاشق همدیگه مشین و باعث میشه مثل الان از دست هم ناراحت بشین ، اگه کسی تهیونگ و جانگ کوک و رکیتا رو کنار هم دیده باشه میدونید به هیت های شما اضافه میشه ؟ من از امروز کاری میکنم که شما در هیچ مکان و هیچ زمانی کنار هم نباشید تا دیگه این اتفاقات تکرار نشه قبول کنید که این تصمیمات من به صلاح خودتونه ، اون مدتی هم که پیش هم بودید یک اشتباه بزرگ بود که دیگه تکرار نمیشه ، حالا هم تا زمانی که من ازتون نخواستم از هم دور باشید ، الان برید به سالن های جدید تون ، خدانگهدار.
نظرررررر فراموش نشههههههه
part 40
رکیتا :
جانگ کوک توی راه اصلا حرف نزد ، بدرک که حرف نزد فکر کرده از ته ته من بهتره حالا من اون حرف هارو جلوی ته زدم که اگه کمتر پیشش بودم یه ذهنیت بدی داشته باشه وگرنه من جذاب تر و بهتر از ته کجا میخوام پیدا کنم.
÷ رکیتا ¡!
+ هان.... بله بله.
÷ با خودت حرف میزنی.
+ ن..نه من کی با خودم حرف زدم توهم زدی ؟؟
جانگ کوک خندید ولی من دستم رو از دور کمرش جدا کردم که باعث شد جانگ کوک بیفته روی زمین ، دلیلش این بود که همهی اعضا جلوی در باشگاه بودن و همینطور تهیونگ که همینجوری که معلوم بود زودتر از ما رسیده و آقای بنگ ، با دیدنشون رسما خشکم زد همشون داشتن با چهره های برزخی منو کوکی رو نگاه میکردن که متاسفانه کوکی نقش زمین شد.
یکی از مهم ترین دلیل هایی که کوکی رو ول کردم چهرهی سانهی بود که بغض کرده بود و کاملا مشخص بود میخواد منو خفه کنه ، واقعا ترسیده بودم.
÷ رُکیتا خبر مرگت( خدا نکنه 😱 «به خودم میگم 😹 ») کمکم کن بلند شم .
+ اوکی
دستش رو گرفتم و بلندش کردم که یکی موهام رو از پشت کشید.
+ چه مرگته.
÷ دست به اون نزن.
+ چی داری میگی سانهی میخواستم کمکش کنم ، موهامو ول کن روانی.
با گریه گفت:
÷ تو حق نداشتی به اون کمک کنی.
+ سانهی انقدر بچه نباش میخواستی ولش کنم توی پارک.
؛ شما رفته بودین پارکککک ؟؟؟
- آقای بنگ بزارین بهتون توضیح...
؛ ساکت شین الان فقط برگردین توی باشگاه اینجوری پیش برین نه شما دوران کارآموزیتون به موقع تموم میشه نه پسرا به کامبک بعدی میرسن.
مارنی :
با حرف های آقای بنگ همه ساکت شدن و رفتیم داخل باشگاه.
؛ میخوام باهاتون صحبت کنم.
همه رفتیم توی سالن و آقای بنگ شروع کرد به صحبت کردن :
؛ چرا شما درک نمیکنید دلیل اینکه من می خوام از هم دور باشین بخاطر خودتونه وقتی شما مثل الان پیش هم باشید همین اتفاق ها می افته بی خودی عاشق همدیگه مشین و باعث میشه مثل الان از دست هم ناراحت بشین ، اگه کسی تهیونگ و جانگ کوک و رکیتا رو کنار هم دیده باشه میدونید به هیت های شما اضافه میشه ؟ من از امروز کاری میکنم که شما در هیچ مکان و هیچ زمانی کنار هم نباشید تا دیگه این اتفاقات تکرار نشه قبول کنید که این تصمیمات من به صلاح خودتونه ، اون مدتی هم که پیش هم بودید یک اشتباه بزرگ بود که دیگه تکرار نمیشه ، حالا هم تا زمانی که من ازتون نخواستم از هم دور باشید ، الان برید به سالن های جدید تون ، خدانگهدار.
نظرررررر فراموش نشههههههه
۱۲.۱k
۱۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.