پارت1
#پارت1
رمان :ماهــور
{ماهور}
بی حوصله طرحی که کشیده بودم رو خط خطی کردم و مدادم رو پرت کردم که صدای اف اف اومد.
از جام بلند شدم پوف کش داری کشیدم، از اتاق اومدم بیرون و سمت اف اف رفتم.
-کیه؟
صدای مردونه ای توی گوشم پیچید.
-زانیارم.
در رو زدم وخواستم برم سمت اتاقم. که بابا از روی مبل همون طور که در حال عوض کردن کانال های تلوزیون بود پرسید: کی بود؟
-زانی.
-زانی یعنی چی دختر بی ادب...
-ببخشید ببخشید، آقا زانیار.
-حالا با این وضعت اینجا واینسا برو یه چیز درست بپوش.
-چشم.
رفتم توی اتاقم. در رو بستم و بلافاصله خودم رو پرت کردم رو تخت.
بابا:ماهور دوتا چایی بردار بیار.
تو دلم چهارصد تا فحش به زانیار دادم و با چشم بلندی از جام بلند شدم. از سر چوب لباسی مانتو آبی نفتی برداشتم و پوشیدم. شال مشکی هم سرم کردم.
♥امیدوارم خوشتون بیاد♥
♥نظرتونو کامنت کنید♥
رمان :ماهــور
{ماهور}
بی حوصله طرحی که کشیده بودم رو خط خطی کردم و مدادم رو پرت کردم که صدای اف اف اومد.
از جام بلند شدم پوف کش داری کشیدم، از اتاق اومدم بیرون و سمت اف اف رفتم.
-کیه؟
صدای مردونه ای توی گوشم پیچید.
-زانیارم.
در رو زدم وخواستم برم سمت اتاقم. که بابا از روی مبل همون طور که در حال عوض کردن کانال های تلوزیون بود پرسید: کی بود؟
-زانی.
-زانی یعنی چی دختر بی ادب...
-ببخشید ببخشید، آقا زانیار.
-حالا با این وضعت اینجا واینسا برو یه چیز درست بپوش.
-چشم.
رفتم توی اتاقم. در رو بستم و بلافاصله خودم رو پرت کردم رو تخت.
بابا:ماهور دوتا چایی بردار بیار.
تو دلم چهارصد تا فحش به زانیار دادم و با چشم بلندی از جام بلند شدم. از سر چوب لباسی مانتو آبی نفتی برداشتم و پوشیدم. شال مشکی هم سرم کردم.
♥امیدوارم خوشتون بیاد♥
♥نظرتونو کامنت کنید♥
۲۶.۹k
۱۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.