امروز بابام به من گفت منکه دو سه روز دیگه کارام شروع میشه
امروز بابام به من گفت منکه دو سه روز دیگه کارام شروع میشه میرم ولی تو این دو سه ماه دیدم چقدر خونه ساکته مگه دختر نباید خونه رو شاد کنه مگه نمیگن دختر که نباشه خونه سوت و کوره منم فقط نگاش کردم و تو دلم گفتم اون کاشکی منم دختر بودم کاشکی ازم همچین توقعی نداشتی حالا که به زور لبخند میزنم اینم باید بهش اعضافه کنم بیخیال شدم پسری در جسم یک دختر یکجا زده بود بی هدف قدم زدن یک پسر همون گریه یک دختره بعد دیدم منم تو حیاط دایره ایمون هر روز بی هدف قدم میرنم ولی گریه شرمنده اونو نمیکنم
۷.۴k
۱۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.