پارت5
#پارت5
رمان ماهــور
باران زنگ رو زد من هم عینک آفتابیم رو برداشتم. صدای میلاد از پشت اف اف اومد: کیه؟
-بارانم.
-بیاین بالا.
در باز شد از راه پله ای که روبه رومون بود بالا رفتیم که دری باز شد.
میلاد:بفرمائید!
باران رفت داخل. منم دستی به شالم کشیدم و یکم کشیدمش جلو تر.
-سلام.
+سلام.
داخل استودیو چهار تا پسر بودن. امیر میلاد نیکزاد که پسر عموی باران بود. بابای باران رابطه خوبی با عموی باران نداشته بعد از تصادف بابای باران کم کم رابطه باران با خانواده عموش بهتره میشه.
امیر مقاره و رهام هادیان هم که خواننده ها گروه بودن. اما پسر آخر که از بقیشون هم جا افتاده تر بود رو خیلی نمی شناختم. گمونم رو کاور آلبوم دیوونه بازیشون عکسش. رو دیده بودم.
باران:معرفی می کنم ماهور سام دوست خوبم.
میلاد:تعریف تون رو زیاد شنیدم از باران.
-باران لطف داره به من.
همونطور چشم غره ای به باران رفتم.
امیدوارم خوشتون بیاد
با کامنتاتون بهم انرژی بدین♥
رمان ماهــور
باران زنگ رو زد من هم عینک آفتابیم رو برداشتم. صدای میلاد از پشت اف اف اومد: کیه؟
-بارانم.
-بیاین بالا.
در باز شد از راه پله ای که روبه رومون بود بالا رفتیم که دری باز شد.
میلاد:بفرمائید!
باران رفت داخل. منم دستی به شالم کشیدم و یکم کشیدمش جلو تر.
-سلام.
+سلام.
داخل استودیو چهار تا پسر بودن. امیر میلاد نیکزاد که پسر عموی باران بود. بابای باران رابطه خوبی با عموی باران نداشته بعد از تصادف بابای باران کم کم رابطه باران با خانواده عموش بهتره میشه.
امیر مقاره و رهام هادیان هم که خواننده ها گروه بودن. اما پسر آخر که از بقیشون هم جا افتاده تر بود رو خیلی نمی شناختم. گمونم رو کاور آلبوم دیوونه بازیشون عکسش. رو دیده بودم.
باران:معرفی می کنم ماهور سام دوست خوبم.
میلاد:تعریف تون رو زیاد شنیدم از باران.
-باران لطف داره به من.
همونطور چشم غره ای به باران رفتم.
امیدوارم خوشتون بیاد
با کامنتاتون بهم انرژی بدین♥
۴.۵k
۱۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.